eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
80.1هزار عکس
85.3هزار ویدیو
3.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
1_1115815283.mp3
476.9K
‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 علی مولا، علی یار و علی یاور علی والا، علی سرّ و علی سرور در خیبر ز تو چون کنده شد مولا ز تو لات و هبل افکنده شد مولا زهر سویی صدای یا علی آمد ندای لا فتی الّا علی آمد که هستی تو؟ همان جان‎آگهِ لشگر-شکاری تو که هستی تو؟ همان شاهنشه طوفان‎سواری تو که هستی تو؟ همان سردار روز خندق و خیبر که هستی تو؟ همان سالار تیغ ذوالفقاری تو شب است و خفته‎ای با جان خود در جای پیغمبر شب است و گفته‎ای با چاه خود راز غمی دیگر تو که هم دشمن بت‎هایی و هم دشمن بت‎گر تو که هم جام دریاهایی و هم ساقی کوثر 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🕊❤ مرا به بوی خوشت ، جان ببخش و زنده بدار ! که از تو چیزی از این بیشتر نمی‌خواهم ...!!
چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ؟ که سال‌ها نچشیده است، طعم باران را گمان مبر که چراغان کنند ، دیگر بار شکفته‌ها تن عریان شاخساران را و یا ز روی چمن بسترد دو باره نسیم غبار خستگی روز و روزگاران را درخت های کهن ساقه، ساقه دار شوند به دار کرده بر اینان تن هزاران را غبار مرگ به رگ های باغ خشکانید زلال ِ جاری ِ آواز ِ جویباران را نگاه کن گل من ! باغبان ِ باغت را و شانه هایش آن رُستگاه ماران را گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی چگونه می بری از یاد داغ ِیاران را ؟ درخت ِ کوچک من ! ای درخت ِ کوچک من ! صبور باش و فراموش کن بهاران را به خیره گوش مخوابان ، از این سوی دیوار صلای سُمّ سمندان ِ شهسواران را سوار ِ سبز ِ تو هرگز نخواهد آمد ، آه ! به خیره خیره مبر رنج انتظاران را !
🎈 ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد...✨
کلمه بود و جهان در مسیر تکوین بود و دوست داشتن آن کلمه ی نخستین بود و عشق روشنی کائنات بود و هنوز چراغ های کواکب تمام پایین بود خدا  امانت خود را به آدمی بخشید که بار عشق برای فرشته سنگین بود و زندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد کز این دو  حادثه ی اولین  کدامین بود اگر نبود  به جز پیش پا نمی دیدیم همیشه عشق همان دیده ی جهان بین بود به عشق از غم و شادی کسی نمی گیرد که هرچه کرد  پسندیده و به آیین بود اگر که عشق نمی بود  داستان حیات چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود و آمدیم که عاشق شویم و در گذریم که راز زندگی و مرگ آدمی این بود حسین منزوی (زادهٔ ۱ مهر ۱۳۲۵– درگذشتهٔ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳)شاعر ایرانی و برگزیده اولین دوره جشنواره بین المللی شعر فجر در بخش شعر کلاسیک بود
🌊 دو رودخانه‌ی عشق من و تو شط شده بود... ولی دریغ که راهش به باتلاق افتاد!🍂
🍃 چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید که آنچه زیباست نفسِ این سفر است...!🦋
ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم امانتی است هم از سرنوشت بر شانه!