#سفرنامه | #کانال_کمیل_و_حنظله | #فکه
⭕️ اینجا قلب فکه است...
یادمان فکه را به سمت اهواز که رد کردم، ضربان قلبم تند شد. همۀ راهیان نور یک طرف، این تکه از خاک یک طرف. تمام این دشت انگار پُر شده است از نوای آسمانی ها... و سرانجام من بودم و یادمان کانال کمیل...
کمیل و فرماندۀ مقتدرش محمود ثابت نیا زدند به دل دشمن اما عملیات در همان ابتدای راه شکست خورد. بچه ها در یکی از کانال های مرزی زمینگیر شدند. بعثی ها تسلط کاملی روی منطقه داشتند. نه راه پیش برای کمیل مانده بود و نه راه پس. فرماندهی لشکر27 در آن چند روز با علی فضلی بود. هم او و هم ابراهیم همت خون دل خوردند اما کمیل جلوی چشمشان ذره ذره آب شد و اتش گرفت. خیلی از کمیلی ها همانجا ماندند تا روزی که علی آقای محمودوند حرفش را به کرسی نشاند و محل دقیق دفن شدن بچه های ثابت نیا را پیدا کرد.
والفجر مقدماتی شروع خونین و پرحادثۀ کمیل بود. اما حیف که تاریخ نویس های جنگ یادشان رفت ادامۀ کمیل را برایمان بنویسند. آری کمیل هنوز زنده است. ابراهیم هادی و سعید کربلایی ها زنده اند. گفتم کمیل نام بزرگ علیرضا بنکدار آمد روی زبانم. بنکدار در والفجر مقدماتی معاون کمیل بود. جوانی 25 ساله با 50 سال تجربه؛ مغز متفکر گردان. در وصیتنامه اش نوشت که دوست دارم مانند حضرت صدیقۀ طاهره سلام الله علیها مفقودالأثر باشم. همینطور هم شد. بعدها که بچه های تفحص منطقه را زیر و رو کردند، پیکری بنام علیرضا بنکدار در بینشان نبود.
اگر روزی روزگاری در گوشه ای از این ملک پهناور چمشتان به مرقد شهید گمنامی روشن شد که روی سنگ مزارش نوشته: شهادت بهمن 61 – والفجر مقدماتی، به نیت معاون گردان کمیل زیارتش کنید. شاید زیر آن سنگ، مردی آرام گرفته باشد که اگر شهید نمیشد بی تردید نامش را در حد و اندازۀ فرماندهان جنگ می شنیدیم. بین خودمان بماند، پسرهای شهید بنکدار به احترام پدرشان آزمایش دی ان ای هم ندادند. از سهم خودشان گذشتند تا بابا همانطوری که دوست داشت محشور شود؛ گمنام مثل حضرت مادر سلام الله علیها...
▫️به یادِ تمام خادمین و زائرین راهیان نور، در یادمان کانال کمیل و حنظله، جایی که قلب فکه است