eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
79.1هزار عکس
83.8هزار ویدیو
3.2هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
☘️☘️ ویرانه ای است این جهان عمر کفاف نمی دهد آباد کنیم و غیرت٬رخصت نمی دهد رها کنیم این گونه رها کردن٬ نشانه ی دنائت است و جاهلانه مرمت کردن٬ نشانه ی رذالت پس آبادسازی یک گوشه ی گم جهان به دست ما ، آبادسازی کل عالم است به دست همگان..
☘ در یکى از جنگها، عده اى را اسیر کردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا یکى از اسیران را اعدام کنند. اسیر که از زندگى ناامید شده بود، خشمگین شد و شاه را مورد دشنام خود قرار داد که گفته اند: "هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید" شاه از وزیران حاضر پرسید: این اسیر چه مى گوید؟یکى از وزیران پاک نهاد گفت : این آیه را مى خواند: والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس "آل عمران / ۱۳۴" شاه با شنیدن این آیه ، به آن اسیر رحم کرد و او را بخشید، ولى یکى از وزیرانى که مخالف او بود نزد شاه گفت : نباید دولتمردانى چون ما نزد شما سخن دروغ بگویند. آن اسیر به شاه دشنام داد و او را به باد سرزنش و بدگویى گرفت . شاه از سخن آن وزیر زشتخوى خشمگین شد و گفت : دروغ آن وزیر براى من پسندیده تر از راستگویى تو بود، زیرا دروغ او از روى مصلحت بود، و راست تو از باطن پلیدت برخاست . چنانکه خردمندان گفته اند: دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز
☘ ...خدای من ؛ ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم، تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند. باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می‌فروشند، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد. باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین مرد روی زمین باشم...
☘ بانو! زمانی که با زمانه‌ی خویش نساختی، و با مسندنشینان و امربران ایشان کنار نیامدی، و آنچه را که جاهلان می‌گویند، جاهلانه باز نگفتی، لاجرم به تبعید ابدی روح گرفتار خواهی شد ، حتی اگر در کنج منزلی در شهری ساکن باشی و اگر بر نپذیرفتن پای فشردی، آواره ات خواهند کرد، یا به زندانت خواهند انداخت و به دارت خواهند کشید...
☘ آیا انبیای الهی مجموعاً موفق شدند یا ناکام شدند؟ می‌گوییم مجموعاً موفق شدند، همه‌ی انبیا. به دلیل اینکه می‌خواستند بشر را بالا بیاورند و بالا آوردند. انبیا در مجموع موفق شدند و کامیاب شدند، ناکام نشدند. و اما هر دانه­‌دانه از پیغمبران، یعنی هر تک‌­تک از نهضت‌های انقلابیِ الهی و توحیدی، آیا آنها موفق شدند یا نه؟ می‌گوییم اینجا یک قاعده‌ی کلی وجود دارد. قاعده‌ی کلی این است که هر کدامی دارای ایمان و صبرِ کافی بودند، موفق شدند، هر کدامی دارای ایمان و صبر کافی نبودند، موفق نگشتند. (ص ۵۸۹)
☘ در یکى از جنگها، عده اى را اسیر کردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا یکى از اسیران را اعدام کنند. اسیر که از زندگى ناامید شده بود، خشمگین شد و شاه را مورد دشنام خود قرار داد که گفته اند: "هر که دست از جان بشوید، هر چه در دل دارد بگوید" شاه از وزیران حاضر پرسید: این اسیر چه مى گوید؟یکى از وزیران پاک نهاد گفت : این آیه را مى خواند: والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس "آل عمران / ۱۳۴" شاه با شنیدن این آیه ، به آن اسیر رحم کرد و او را بخشید، ولى یکى از وزیرانى که مخالف او بود نزد شاه گفت : نباید دولتمردانى چون ما نزد شما سخن دروغ بگویند. آن اسیر به شاه دشنام داد و او را به باد سرزنش و بدگویى گرفت . شاه از سخن آن وزیر زشتخوى خشمگین شد و گفت : دروغ آن وزیر براى من پسندیده تر از راستگویى تو بود، زیرا دروغ او از روى مصلحت بود، و راست تو از باطن پلیدت برخاست . چنانکه خردمندان گفته اند: دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز
☘ پادشاهى با غلام عجمی اش در کشتى نشست تا سفر کند، از آنجا که غلام نخستین بار بود که دریا را مى دید و تا آن وقت رنجهاى دریانوردى را ندیده بود، از ترس به گریه و زارى و لرزه افتاد و بى تابى کرد، هرچه او را دلدارى دادند آرام نگرفت ، تا اینکه آسایش شاه را بر هم زد، اطرافیان شاه در فکر چاره جویى بودند، تا اینکه حکیمى به شاه گفت : اگر فرمان دهى من او را به طریقى آرام و خاموش مى کنم . شاه گفت : اگر چنین کنى نهایت لطف را به من نموده اى . حکیم گفت : فرمان بده غلام را به دریا بیندازند. شاه چنین فرمانى را صادر کرد. او را به دریا افکندند. او پس از چندبار غوطه خوردن در دریا فریاد مى زد مرا کمک کنید! مرا نجات دهید! سرانجام مو سرش را گرفتند و به داخل کشتى کشیدند. او در گوشه اى از کشتى خاموش نشست و دیگر چیزى نگفت . شاه از این دستور حکیم تعجب کرد و از او پرسید: حکمت این کار چه بود که موجب آرامش غلام گردید؟ حکیم جواب داد: او اول رنج غرق شدن را نچشیده بود و قدر سلامت کشتى را نمى دانست ،
همچنین
قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید. اى سیر ترا نان جوین خوش ننماید معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است حوران بهشتى را دوزخ بود اعراف از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است فرق است میان آنکه یارش در بر تا آنکه دو چشم انتظارش بر در
☘ از حاتم طائی پرسیدند: آیا بزرگ همت تر از خود در جهان دیده ای؟ یا شنیده ای؟ جواب داد: آری ، روزی چهل شتر برای سران عرب قربانی کردم، آن روز برای حاجتی به صحرا رفتم، خارکنی را در بیابان دیدم که پشته هیزم را فراهم کرده تا آن را به شهر بیاورد و بفروشد، به او گفتم: چرا به مهمانی حاتم نمی روی که گروهی بسیار از مردم در کنار سفره او نشسته اند. در پاسخ گفت: هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طائی نبرد من این خارکن را از نظر جوانمردی و همت از خودم برتر یافتم.
☘ یکی از شعرا پیش رئیس دزدان رفت و شعری برای او گفت. رئیس دزدان گفت تا لباس او را از تنش دربیاورند و از روستا بیرونش کنند . مرد بیچاره برهنه در سرما رفت . سگها در راه از پشت او آمدمند مرد می خواست سنگی از زمین بردارد و سگها را از خود دور کند . زمین یخ زده بود و سنگها در زیر آن پس نتوانست. گفت: این چه حرامزاده مردمانند، سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته! رئیس دزدان این موضوع را دید و شنید و خندید و گفت : ای مرد دانا از من چیزی درخواست کن تا به تو بدهم . مرد در جواب گفت لباس خود را می خواهم اگر لطف فرمائید. امیدوار بود آدمى به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان رئیس دزدان دلش به رحم آمد و لباسش را پس داد و لباسی پوستی و چند درهم پول نیز به او داد.
☘️ علی ، علی ، علی ، چه بگویم ؟ چگونه بگویم ؟ چطور نام تو را که بر قلبم گره خورده است ، بر زبان آورم ؟ چگونه عشق ازلی ام را به تو که در سراچه دلم نهان شده است و گوش نامحرم را جای پیغام ملکوتی او نیست ، بازگو کنم ؟ علی چه بگویم ؟ که مرا ممکن است به شرک متهم کنند. اگر پرستش جز ذات خدا مجاز بود، بدون شک تو را می پرستیدم. تو تجلی خدایی ، تو تجسم صفات خدا و معیار های خدایی ، تو خلیفه الله علی الارضی ، تو هدف انسانیتی ، تو خدا نیستی ؛ ولی وجود تو را جز خدا پر نکرده است.
علی هر شب بیدار است، با خدای خود راز و نیاز می‌کند. برای علی رمضان و شوال یکسان است. علی یکه و تنها در میان نخلستان‌های فرات در نیمه‌های شب در مناجات می‌گوید: «ای خدای بزرگ به بهشت تو طمعی ندارم، از دوزخ تو نمی‌هراسم، من تو را می‌پرستم زیرا شایسته پرستشی، اگر می‌خواهی مرا بسوزان وخاکسترم را به باد بسپار، همه را تحمل می‌کنم؛ ولی یک لحظه مرا از خود دور مکن که نمی‌توانم تحمل کنم. من به تو عاشقم، من تاجرپیشه نیستم که در ازای عبادت تو پاداش بخواهم».
اي علي، به لبنان رفتم تا با محرومين و مستضعفين آنجا انيس و همدرد باشم. عده‌اي كه لباس دين به تن كرده بودند، مرا دشمن پنداشتند. از علم وتواضع و فداكاري و استعدادهاي من وحشت داشتند، مرا متهم مي‌كردند كه يا جاسوسم يا بهايي! زيرا ممكن نيست كه كسي با استعداد و اين همه امكانات و مقام و زندگي خوب، آمريكا را رها كند، با كمال تواضع در كمال فقر و بدون هيچ پاداشي، در دامان خطر، با فقرا همنشين و همدرد باشد. از نظر آنها بايد دليلي ديگر وجود داشته باشد؛ لابد كاسه‌اي زير نيم كاسه است!‌