#شهید_چیت_سازیان
🌷کسی می تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفس خود گیر نکرده باشد.
🌷علی در عملیات "مسلمبن عقیل" با اینكه بیش از ۱۷ سال سن نداشت، ۱۴۰ نفر از نیروهای بعثی را، كه به اسارت رزمندگان اسلام در آمده بودند، از داخل خاك عراق به پشت جبهه انتقال داد و شهامت و شجاعت خود را به اثبات رساند
💥من عقرب زرد هستم👇
🌟از زبان همرزم این شهید شنیدم که میگفت وقتی در عملیاتی تمام نیروهایش شهید شدند و تنها مجبور به عقبنشینی شد در مسیر به گروهانی از صدامیان برخورد کرد. با شهامت خود را معرفی کرد و گفت: 👈من علی چیت سازیان هستم؛، 👈«عقرب زرد». اگر مقاومت کنید تا آخرین گلوله با شما میجنگم والا تسلیم شوید و جان به سلامت ببرید.»
🌟... دیدهبان از دور خبر داد یک گروهان آدم در حال حرکت به سمت ما هستند ولی یک نفر به دور اینها میچرخد از نحوه دور زدنش پیداست علی باشد اما صبر کنید نزدیکتر بیایند. نزنید صبر کنید. با نزدیکتر شدن آنها چهره علی نمایان شد.
#کتاب_کشکول_دفاع_مقدس
#ناصر_کاوه
راوی:سرهنگ مرتضی احمدی
علی چیتسازیان
💥علی سال 1341 همزمان با روز ولادت امیرالمؤمنین در همدان متولد شد. از کودکی علاقه بسیاری به ورزشهای رزمی داشت. پرتلاش و باروحیه بود. دوران ابتدائی و راهنمایی را در شرایط فقر خانواده گذراند و خود نیز برای امرار معاش خانوادهاش کارمی کرد. ورودش به هنرستان همزمان با پیروزی انقلاب بود.اومانند میلیونها ایرانی در راه پیروزی و استمرار انقلاب اسلامی تلاشهای زیادی به عمل آورد.
💥با فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر تشکیل ارتش 20 میلیونی از طریق هنرستان وارد بسیج شد و در پادگان آموزشی قدس همدان آموزشهای نظامی را گذراند.هوش و ذکاوت او در کسب فنون نظامی به قدری بود که در مدت کوتاهی به عنوان فرمانده نیروهای آموزشی انتخاب شد. بعد از آن او فرمانده مرکز آموزش نظامی شد. نیروهایی که توسط علی آموزش دیدهاند بالغ بر چندین هزار نفر هستند.
💥با آغاز جنگتحمیلی و تجاوز دشمن بعثی به خاک مقدس جمهوری اسلامی با تشکیل و قبول «فرماندهی گردان انصار الحسین (ع)» و به عهده گرفتن مسئولیت آموزش جنگهای کوهستانی در این گردان، به منطقه عملیاتی رفت.
💥اسارت 140 عراقی در سن 17 سالگی
درعملیات «مسلم بنعقیل» با اینکه فقط 17 سال سن داشت به خاک دشمن نفوذ کرد و ۱۴۰ نفر از نیروهای بعثی را که به اسارت رزمندگان ایرانی در آمده بودند از داخل خاک عراق به پشت جبهه انتقال داد و شهامت و شجاعت خود را با این انتقال به اثبات رساند.
💥علی چیتسازیان با تشکیل «لشکر انصار الحسین (ع) » در همدان به عنوان «فرمانده اطلاعات و عملیات» این یگان برگزیده شد و در بیشترعملیاتهایی که توسط رزمندگان برای مقابله با متجاوزان صورت میگرفت شرکت کرد. از جمله عملیاتهای «والفجر۲»، «والفجر ۵» و «والفجر ۸». او چند بار در این عملیاتها مجروح شد اما هربار با جدیتی بیشتر و عزمی راسختر به جبهه بر میگشت.
💥علی چیتسازیان در مواقع عملیات با اینکه او مأموریت خود را که شناسایی مواضع دشمن بود، از قبل انجام داده بود اما با حضور در عملیات به یاری رزمندگان گردانهای عملیاتی میشتافت.او درعملیاتهای کربلای ۴و۵ نیز به عنوان فرمانده محور عملیاتی لشکر انصار الحسین (ع) به مبارزه با دشمنان خدا پرداخت و رشادتهایی را از خود به یادگار گذاشت.
💥علی چیتسازیان در مواقع عملیات با اینکه او مأموریت خود را که شناسایی مواضع دشمن بود، از قبل انجام داده بود اما با حضور در عملیات به یاری رزمندگان گردانهای عملیاتی میشتافت.او درعملیاتهای کربلای ۴و۵ نیز به عنوان فرمانده محور عملیاتی لشکر انصار الحسین (ع) به مبارزه با دشمنان خدا پرداخت و رشادتهایی را از خود به یادگار گذاشت.
💥 این نابغه اطلاعات و عملیات بارها در دوران جنگ تحمیلی توانسته بود با نفوذ به خاک دشمن به زیارت امام حسین (ع) برود💪 فرماندهان عراقی او را 📍عقرب زرد مینامیدند و صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود.
💥تیزهوشی و قدرت تصمیمگیری فوقالعاده او درعملیات باعث شده بود که فرماندهی لشکرانصارالحسین (ع) بگوید:«با وجود علی بسیاری ازمشکلات عملیاتی ما حل میشود.» در نهایت روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در حین انجام یک مأموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیش از او نیز برادرش شهید شده بود
💥تبدیل مراسم تولد 😈صدام به عزا😇
🌟 علیرضا رضاییمفرد از همرزمان علی درباره به عزا تبدیل کردن مراسم تولد صدام به فرماندهی چیتسازیان توضیح میدهد:👇
🌟در یک سخنرانی پیش از انجام عملیاتی علی بیان کرد که«امشب شب تولد صدام است. عدنان خیرالله گفته که به چادر زنان بغداد قسم ظرف ۴۸ ساعت آینده، فاو را از ایرانیها پس میگیریم.»
🌟بسیجیا! شیرینی تولد صدام رو شما باید زودتر بهش بدید. عدنان خیرالله برای صدام میخواد خوش رقصی کنه، اما شما برای آبروی امام زمان(عج) میجنگید.شوق و شور،نیروهای آماده عملیات را گرفت.همان شب خط کارخانه نمک، کُنج جاده فاو بصره شکسته شد.اسم اون عملیات هم شد عملیات صاحب الزمان (عج).
#کتاب_کشکول_دفاع_مقدس
#ناصر_کاوه
🌹 خاكيان_خدايى_اينگونه_اند...!
💥تابستان سال ۱۳۶۱ بود. یک شب با هم به هیئت رفتیم. بعد هم در کنار بچه های بسیج حضور داشتیم. آخر شب هم برای چند نفر از جوانان محل، شروع به صحبت کرد. خیلی غیر مستقيم آنها را نصیحت نمود.
💥ساعت حدود دو نیمه شب بود. من هم مثل ابراهیم خسته بودم. از صبح مشغول بودیم. گفتم: من می خواهم بروم خانه و بخوابم. شما چه می کنی؟ ابراهیم گفت: «منزل نمی روم، می ترسم خوابم برود و نماز صبح من قضا شود. شما می خواهی برو.»
💥بعد نگاهی به اطراف کرد. یک کارتن خالی یخچال سر کوچه روی زمین افتاده بود. ابراهیم آن کارتن بزرگ را برداشت و رفت سمت مسجد محمدی. ورودی این مسجد یک فضای تقریباً دو متری بود. ابراهیم کارتن را در ورودی مسجد روی زمین انداخت و همانجا دراز کشید.
💥....بعد گفت: «دو ساعت دیگه اذان صبح است. مردمی که برای نماز جماعت به مسجد می آیند، مجبور هستند برای عبور، من را بیدار كنند.» بعد با خوشحالی گفت:👇
«اینطوری هم نمازم قضا نمی شه، هم نماز صبح رو به جماعت می خوانم.» ابراهیم به راحتی همانجا خوابید.
🌷انفاق شهید ابراهیم هادی به دوستان
💥 از علمايى که ابراهیم به او ارادت خاصی داشت مرحوم حاج آقا هرندی بود. این عالم بزرگوار غیر از ساعات نماز مشغول شغل پارچه فروشی بود. سال ۶۱ یك روز به همراه ابراهیم خدمت حاج آقا رفتیم و از حاج آقا پارچه به اندازه دو دست پیراهن گرفت.
💥 دو هفته بعد موقع نماز دیدم که ابراهیم آمده مسجد و رفته پیش حاجی، من هم سریع رفتم، ببینم چی شده. ابراهیم مشغول حساب سال بود و داشت خمس اموالش رو حساب می کرد. از اونجايى که می دونستم او برای خودش چیزی نگه نمی داره تعجب کردم که می خواد خمس چه چیزی رو حساب کنه.
💥 حاج آقا حساب سال رو انجام داد و گفت: ۴۰۰ تومان خمس شما می شه. بعد ادامه داد: من با اجازه ای که از آقایون مراجع دارم و با شناختی که از شما دارم اون رو می بخشم. اما ابراهیم اصرار داشت که این واجب دینی رو پرداخت کنه. و بالاخره خمس رو پرداخت کرد. کار ابراهیم مرا به یاد حدیثی از امام صادق (ع) انداخت که می فرماید: کسی که حق خداوند (مانند خمس) را نپردازد؛ دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد...
(آثارالصادقین، جلد ٥، صفحه ٤٦٦)
💥 بعداز نماز با ابراهیم به مغازه حاج آقا رفتیم و به حاجی گفت : دو تا پارچه پیراهنی مثل دفعه قبل می خوام. حاجی با تعجب نگاهی کرد و گفت: پسرم تو تازه از من پارچه گرفتی، اینها پارچه دولتیه، ما هم اجازه نداریم بیش از اندازه به کسی پارچه بدیم. ابراهیم چیزی نگفت، ولی من که می دانستم قضیه چیست گفتم: آخه پدر جان، این آقا ابراهیم پیراهن های قبلی رو انفاق کرده. بعضی از بچه های زورخونه هستن که لباس آستین کوتاه می پوشن یا وضع مالیشون خوب نیست. ابراهیم برای همین پیراهن رو به اونها می ده.
💥 حاجی در حالی که با تعجب به حرفای من گوش می کرد. یه نگاه عمیق تو صورت ابراهیم انداخت و گفت: این دفعه برای خودت پارچه رو می بُرم. حق نداری به کسی ببخشی، هر كـسى که خواست بفرستش اینجا...
#کتاب_کشکول_دفاع_مقدس #ناصر_کاوه
منبع:📚 "سلام بر ابراهیم" ص ۱۸۸
راوى: مصطفی صفار هرندی