🔴مثل علی ابن ابیطالب ازکثرت دشمنان نباید هراس داشت
♦️امام خامنه ای :برادران و خواهران اين پيروزيها براى ما مايهى عبرت است. چطور شد اين پيروزيها به دست آمد؟ با نترسيدن از دنيا. از #امريكا نبايد ترسيد، و ملت ايران نمی ترسد. با اين #روح_شجاعت، با اين #توكل_به_خدا، با اين #حماسه و شورى كه در اقشار ملت ما بخصوص در جوانان ما هست، اين ملت پيروز خواهد شد؛ به اهداف خود خواهد رسيد و دشمنان را به زانو در خواهد آورد. هيچ دشمنى نمی تواند ملت ايران را از پيمودن اين راهى كه اسلام در مقابل او گذاشته است، بازدارد. فقط اين نكته را بايستى به ياد داشت كه مثل #على_بن_ابى_طالب، از #كثرت_دشمن نبايد هراس داشت.
🔴اعدام میرزا رضا کرمانی
21 مرداد 1276
♦️میرزا محمدرضای کرمانی فرزند ملاحسین عقدایی معروف به ملاحسین پدر در کرمان زاده شد . پدرش ملاحسین در زمان حکومت طولانی محمد اسماعیل خان وکیلالملک در کرمان ، به دلیل ظلم و ستمی که بر او رفته بود ، مهاجرت کرد و به یزد رفت. در ناحیه عقدای یزد ملکی خرید و به کار کشاورزی پرداخت . ملاحسین چندی پسرش محمدرضا را به مدرسه فرستاد و پس از آن برای دادخواهی به تهران آمد و در مدرسه ملا عبدالله منزل کرد و در همان جا نیز درگذشت.
♦️میرزا محمدرضا به هنگام تحصیل و طلبگی در یزد ، روضهخوانی و پامنبری خوانی هم میکرد. از یزد به تهران آمد و به دست فروشی و سمساری پرداخت. در این شغل موفقیتهایی به دست آورد و کم کم نزد تجار تهرانی اعتباری کسب کرد . از حاج ملاحسن ناظم التجار ، بازرگان معروف تهرانی ، شال ترمه به امانت میگرفت و در خانههای اعیان و شاهزادگان پایتختنشین به فروش میرساند . شاید همین رفت و آمد به خانه رجال و اعیان شهر باعث شد که بعدها به عالم سیاست روی آورد.
♦️او با ورود به خانه اهل دربار برای فروش کالا ، نفوذ کلمهای در بین زنان که عمده مشتریان او بودند کسب کرد و بعدها در مقدمات شورش تنباکو از این نفوذ کلمه به خوبی استفاده کرد . او پیام میرزای شیرازی در باب تحریم تنباکو را تا کنج خانه های اعیان شهر می برد و همگان را به اطاعت از مرجع تقلید عصر فرا میخواند. البته این اقدام میرزا رضا، بعدها اسباب دردسر او شد.
♦️میرزا رضای کرمانی که اولین قتل سیاسی در تاریخ معاصر ایران را رقم زد، ناصرالدینشاه را درخت کهنه پوسیدهای میدانست که در زیر آن انواع جانوران موذی جمع شده اند و با این انگیزه به سوی ناصرالدین شاه آتش گشود. میرزا محمدخان امین خاقان پیشخدمت شاه میگوید: "وقت ظهرناصرالدین شاه و صدراعظم وارد صحن حضرت عبدالعظیم شدند حاکم آنجا و خدام خواستند به قرق و بیرون کردن مردم بپردازند چنانکه در این موقع همیشه رسم بود. شاه نگذاشت و گفت هیچکس را منع از ورود نکنید امروز میخواهم مثل سایر مردم به زیارت رفته باشم. شاه قصد زیارت کرد. صدراعظم گفت خوب است قبل از زیارت بروید باغ ناهار بخورید بعد زیارت بیآئید شاه گفت خیر چون وضو دارم اول میروم زیارت، ناهار یکساعت بعدازظهر هم باشد نقلی ندارد.
♦️شاه وارد بقعه شد طوافی کرده طرف پائین پا ایستاده قالیچه و جانماز خواست صدراعظم برای آوردن قالیچه چند قدمی دور شد شاه عینک زده بطرف زنها نگاه میکرد از طرف چپ شاه از میان دو نفر زن که ایستاده بودند شخصی دست از زیر عبا در آورده کاغذ بزرگی بعنوان عریضه بطرف شاه دراز کرد تقریبا یک شبر به شاه مانده صدای پیشتاب شش لوله از زیر کاغذ عریضه بلند شد همین قدر شاه مجال کرد که گفت "حاجی حسنعلی خان مرا بگیر" حاج حسینعلی خان و یکی دو نفر دیگر از پیشخدمتان که نزدیک بودیم شاه را گرفتیم پنج یا شش قدم با پای خود آمده بعد بیحس شد. شاه را بردیم در اطاق معروف بمقبره ولیعهدی که خیلی نزدیک به آنجا بود. آنجا هم پس از به زمین خوابانیدن شاه، شاه آه بلندی کشیده دیگر نفس نکشید..." ظاهرا مظفرالدین شاه مایل به قتل میرزا رضا نبود. ولی بالاخره تصمیم خود را گرفت.
♦️میرزا رضا را برای بردار کردن به میدان مشق بردند . گزارش لحظه به لحظه اعدام او نشان میدهد که تا آخر هم از کار خود پشیمان نشده بود و به این کار ایمان داشت. سخنان و رفتارهای او در آخرین لحظات نشان از بی باکی در مقابل مرگ است. یک نقل قول شفاهی میگوید هنگامی که امیر تومان ارغون پدر سرهنگ ارغون ( معروف به سرهنگ نمره یک ) که مسؤول دار زدن میرزا رضا بود ، او را برای دار زدن میبرد گفت : پدر سوخته شاه را کشتی ، حالا میبینی که میبرند دارت بزنند ، میرزا رضا در جواب گفت : پدر سوخته خودت هستی اگر تو بمیری سگ و گربه هم به تشییع جنازهات نخواهند رفت ، ولی میبینی که برای اعدام من این همه تشریفات برگزار کردهاند ! گفته میشود وصیت کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند: محب آل محمد غلام هشت و چهار فدای مردم ایران رضای شاه شکار!
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ
❤️گر مرا هیچ نباشد، نه به دنیا نه به عقبا
❤️چون تو دارم، همه دارم دگرم هیچ نباید
#لبیک_یا_خامنه_ای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🏴🌴
برو ای گدای مسکین ، در خانهء رقیه ..
دختر است و خوب دارد ، رگ خواب شاه مارا
#شهادت_حضرت_رقیه
#حضرت_رقیه
🌴🕯🌴
9.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رقیه جان !!!
میشه یه چشم ،
به خاطر ما با دل بابات بازی کنی🥺
هر کسی کربلا میخواد از حضرت رقیه
سلام الله علیها بخواد ...
🌴🕯🥀🕯🌴
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاجت داری، بگو یا رقیه بنت الحسین(ع)
پنجم صفر روز شهادت حضرت رقیه(س)
التماس دعا
🌴🕯🥀🕯🌴
میگفتند وجود ندارد...
رقیه ای نبوده تو کربلا ، پس باید این حرم و این قبر خراب بشه!!!
چون هنوز در شام کافرها هستند!
همون ایام بود که سید ابراهیم دمشقی که سه تا دختر داشت، دختر بزرگش خواب میبینه: دختر سه ساله ی ارباب بهش میگه میان قبرم آب افتاده به پدرت بگو بیاد تعمیر کنه...
صبح بیدار میشه و به پدرش میگه... ولی سید از ترس اهل تسنن به خواب اعتنا نمیکنه.شب دوم دختر وسطی سید ابراهیم دمشقی دوباره همون خواب رو میبینه... شب سوم دختر سوم... و شب چهارم خود سید ابراهیم دمشقی خواب حضرت رقیه (س) رو میبینه! حضرت بهش میفرمایند سید ابراهیم قبرم آب افتاده بیا تعمیرش کن... سید صبح بیدار که میشه میره پیش والی شام و خوابش رو تعریف میکنه. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنی امر میکنه که غسل کنند و لباس های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهر باز شد، همون بره و قبر مقدس خانوم سه ساله رو نبش کنه ، پیکر مطهر رو بیرون بیاره تا قبر رو تعمیر کنند.
صلحاء . بزرگان از شیعه و سنی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سید، و چون میان حرم آمدند، کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد ، مگر به دست سید ابراهیم.
سید ابراهیم در قبر رفت، همینکه خشت بالای سر رابرداشت دیدند، سید افتاد. زیر بغلش را گرفتند، هی میگفت : « ای وای بر من... وای بر من... به ما گفته بودند یزید لعنت الله علیه ، زن غساله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده.»
سید بدن شریف را از قبر بیرون آورد و سه شبانه روز بدن رو روی زانوی خودش نگه داشت تا قبر تعمیر بشه!!! توی این سه شبانه روز به آب و غذا احتیاجی نداشت. و فقط موقع نماز بدن رو روی پارچه ی تمیزی میزاشت.
این یکی از معجزات حضرت رقیه سلام الله علیها بود.
این اتفاق تقریبا حدود 150 سال پیش رخ داده... و سید اون زمان 90 ساله بود!
بعد از تعمیر قبر وقتی خواست بدن مبارک رو دفن کنه دعا کرد تا خدا بهش پسری بده! و در سن 90 سالگی صاحب پسری شد، که تا چندین نسل مستجاب الدعوه بودند...
« یا رب الرقیه بحق الرقیه اشف صدر الرقیه بظهور الحجة »
منابع:
اسرار الشهاده، صفحه 406
منتخب التواریخ، صفحه 388
مقتل جامع مقدم ، جلد 2 صفحه 208
تراجم اعلام النساء ، جلد 2 صفحه 103
🌴🕯🥀🕯🌴