eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
81.3هزار عکس
87.1هزار ویدیو
3.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6016879960537432734.mp3
5.71M
▪️و این مادر توست که پشت درِ نیم سوخته، تو را می خواند... ای اجابت دعای مادر، العجل!😭😭
پدر مهربانم! اگر من شدم جنازه‌ام را آوردند در حیات ملکوت سفر میکنم و چه دامادی و عروسی لذت بخشی است و تنها آرزوی من است... فرازی از وصیت‌نامه فرزند حسین متولد: ۱۳۴۲/۶/۲۸ شهادت: ۱۳۶۲/۱۰/۶ محل شهادت: بوکانhttps://eitaa.com/dIjffhg
#شهید_یعنی... ڪوچه‌ ے خلوتے را میخواهم بی‌ انتها،براے رفتن بے واژه،براے سرودن و آسمانے براے پـرواز ڪردن عاشقانہ اوج گرفتن
30.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط اشخاصی که عاشق ایران وایرانی هستند ببینندودیدن این فیلم را به وطن فروشان توصیه نمیکنیمhttps://eitaa.com/dIjffhg
🌷 #شهید_سعید_سیاح_طاهری 🍃ولادت : ۳۶/۱۲/۱۸ - آبادان 🍂شهادت : ۹۴/۱۰/۲۳ - خانطومان سوریه 🍁آرامگاه : گلزار شهدای آبادان 🌸پیرمردی در #مراسم شهادت حاج سعید خیلی بی‌تابی می‌کرد ازش پرسیدم ببخشید پدر جان شما چیکاره آقای طاهری هستی؟ 🌺گفتش کاره ای نیستم چند وقت پیش اومده بود دم در خانه ما در زده بود. دیدم این آقاست به من گفت پسرت خونه است. 🔹گفتم :بله 🔸گفتش: میشه صداش کنید. 🔹گفتم: این دیگه چی میخواد در خونه ما ؟ بچم با #حزب_الهی ها سروکار نداره بچه ما که #ژیگولیه. 🔸به پسرم گفتم: بابا برو دم در! یکی کارت داره. 🔹پسرم که اومد. پریدن تو بغل هم قبل از #خداحافظی یه #هدیه هم داد به پسر من و رفت. 🔸به پسرم گفتم :بابا ایشونو می‌شناختی ؟گفت: نه بابا، چند روز پیش داشتم تو خیابون می‌رفتم ایشون با ماشینش عبور کرد آب زیر تایر ماشینش ریخت رو شلوار من، من یه دادی زدم و ناسزایی گفتم ، ایشون ایستاد اومد پایین . بابا نیم ساعت از من داشت #عذرخواهی می‌کرد. «پسرم منو ببخش؛ پسرم من حواسم نبود». 🌼دیگه نگفت من یک چشم ندارم، اصلا نصف اینور نمی‌بینم. بعد از عذرخواهی گفت: پسرم میشه این آدرس خونتون رو به من بدی. با ترس و لرز دادم 🔴👈الان اومده بود در خونه، برام یه #شلوار_جین هدیه آورده ...
#عملیات_کربلای_۵ روز پنجم عملیات کربلای ۵ است و همگی فرماندهان درگیر عملیات هستند. در منطقه پنج ضلعی روی رودخانه پل نو است؛ و زیر پل، سنگر فرماندهی لشکر ۸ نجف.آتش دشمن آنقدر سنگین است که جای سالمی‌روی زمین پیدا نمی‌شود. دشمن به معنای واقعی زمین را با خمپاره شخم می‌زند. به همراه احمد به خط رفتیم و قرار بود در سنگر او جلسه ای انجام گیرد. شب قبل از آن نیروهای حاجی یک خاکریز مهمی‌آنجا زده بودند و ما برای دیدن آن به خط رفتیم. آن جا بود که یک خمپاره کنار ما به زمین خورد. خیلی‌ها شهید شدند و زخمی اما الحمدالله احمد آسیبی ندید. این قضیه برای من بیشتر شبیه به معجزه بود. آنجا بود که فهمیدم احمد باید زنده بماند و گرنه چه جور می‌شود کسی از آغاز جنگ در جبهه حضور داشته باشد و همیشه در خط مقدم، اما آُسیب جدی نبیند. اینها همه نشانه است.