4_6016879960537432734.mp3
5.71M
▪️و این مادر توست که پشت درِ نیم سوخته، تو را می خواند...
ای اجابت دعای مادر، العجل!😭😭
#روضه_مادر
#محفل_فاطمی
پدر مهربانم!
اگر من #شهید شدم
جنازهام را آوردند
در حیات ملکوت سفر میکنم
و چه دامادی و عروسی لذت بخشی است
و #شهادت تنها آرزوی من است...
فرازی از وصیتنامه
#شهید_غلامرضا_مازیار_نوری
فرزند حسین
متولد: ۱۳۴۲/۶/۲۸
شهادت: ۱۳۶۲/۱۰/۶
محل شهادت: بوکانhttps://eitaa.com/dIjffhg
30.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فقط اشخاصی که عاشق ایران وایرانی هستند ببینندودیدن این فیلم را به وطن فروشان توصیه نمیکنیمhttps://eitaa.com/dIjffhg
🌷 #شهید_سعید_سیاح_طاهری
🍃ولادت : ۳۶/۱۲/۱۸ - آبادان
🍂شهادت : ۹۴/۱۰/۲۳ - خانطومان سوریه
🍁آرامگاه : گلزار شهدای آبادان
🌸پیرمردی در #مراسم شهادت حاج سعید خیلی بیتابی میکرد
ازش پرسیدم ببخشید پدر جان شما چیکاره آقای طاهری هستی؟
🌺گفتش کاره ای نیستم چند وقت پیش اومده بود دم در خانه ما در زده بود. دیدم این آقاست به من گفت پسرت خونه است.
🔹گفتم :بله
🔸گفتش: میشه صداش کنید.
🔹گفتم: این دیگه چی میخواد در خونه ما ؟ بچم با #حزب_الهی ها سروکار نداره بچه ما که #ژیگولیه.
🔸به پسرم گفتم: بابا برو دم در! یکی کارت داره.
🔹پسرم که اومد. پریدن تو بغل هم قبل از #خداحافظی یه #هدیه هم داد به پسر من و رفت.
🔸به پسرم گفتم :بابا ایشونو میشناختی ؟گفت: نه بابا، چند روز پیش داشتم تو خیابون میرفتم ایشون با ماشینش عبور کرد آب زیر تایر ماشینش ریخت رو شلوار من، من یه دادی زدم و ناسزایی گفتم ، ایشون ایستاد اومد پایین . بابا نیم ساعت از من داشت #عذرخواهی میکرد. «پسرم منو ببخش؛ پسرم من حواسم نبود».
🌼دیگه نگفت من یک چشم ندارم، اصلا نصف اینور نمیبینم. بعد از عذرخواهی گفت: پسرم میشه این آدرس خونتون رو به من بدی. با ترس و لرز دادم
🔴👈الان اومده بود در خونه، برام یه #شلوار_جین هدیه آورده ...
#عملیات_کربلای_۵
روز پنجم عملیات کربلای ۵ است و همگی فرماندهان درگیر عملیات هستند. در منطقه پنج ضلعی روی رودخانه پل نو است؛ و زیر پل، سنگر فرماندهی لشکر ۸ نجف.آتش دشمن آنقدر سنگین است که جای سالمیروی زمین پیدا نمیشود. دشمن به معنای واقعی زمین را با خمپاره شخم میزند. به همراه احمد به خط رفتیم و قرار بود در سنگر او جلسه ای انجام گیرد. شب قبل از آن نیروهای حاجی یک خاکریز مهمیآنجا زده بودند و ما برای دیدن آن به خط رفتیم. آن جا بود که یک خمپاره کنار ما به زمین خورد. خیلیها شهید شدند و زخمی اما الحمدالله احمد آسیبی ندید. این قضیه برای من بیشتر شبیه به معجزه بود. آنجا بود که فهمیدم احمد باید زنده بماند و گرنه چه جور میشود کسی از آغاز جنگ در جبهه حضور داشته باشد و همیشه در خط مقدم، اما آُسیب جدی نبیند. اینها همه نشانه است.