eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2هزار دنبال‌کننده
71.8هزار عکس
75هزار ویدیو
2.9هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ادامه آموزش مشاغل به کودکان خدمت شما امیدوارم که دوست داشته باشید 🧙‍♂🦹‍♀🦹‍♂🧑‍✈️👨‍🚒👩‍🔧👨‍💻👩‍🎨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕💕 خنداندن کودک برای سلامت او مفید است! حس شوخ‌طبعی با خوش‌بینی همراه است. باهم خندیدن احساس تعلق ایجاد می‌کند. خنده خانواده‌ها را کنار هم می‌آورد. حس شوخ‌طبعی اعتماد به نفس را می‌سازد. خنده مسری است.❤️❤️
( آن‌چه گذشته افسوس مخور) : کاربرد : به کسانی می‌گویند که افسوس کارهای گذشته را می‌خورند. داستان ضرب المثل: این مثل برای کسانی گفته می‌شود که نسجیده وبدون فکر کاری رو انجام می‌دهندو همیشه در پی درست کردن و افسوس خوردن هستند. شما باید اول فکر کنید بعد انجام دهید و هیچ وقت نباید افسوس گذشته را خورد . یک شکارچی، پرنده‌ای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده‌ای و هیچ وقت سیر نشده‌ای. از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمی‌شوی. اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو می‌دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو می‌دهم. اگر آزادم کنی پند دوم را وقتی که روی بام خانه‌ات بنشینم به تو می‌دهم. پند سوم را وقتی که بر درخت بنشینم. مرد قبول کرد. پرنده گفت: پند اول اینکه: سخن محال را از کسی باور مکن. مرد بلافاصله او را آزاد کرد. پرنده بر سر بام نشست. گفت پند دوم اینکه: هرگز غم گذشته را مخور. برچیزی که از دست دادی حسرت مخور. پرنده روی شاخ درخت پرید و گفت : ای بزرگوار! در شکم من یک مروارید گرانبها به وزن ده درم هست. ولی متأسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود. و گرنه با آن ثروتمند و خوشبخت می‌شدی. مرد شکارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و آه و ناله‌اش بلند شد. پرنده با خنده به او گفت: مگر تو را نصیحت نکردم که بر گذشته افسوس نخور؟ یا پند مرا نفهمیدی یا کر هستی؟ پند دوم این بود که سخن ناممکن را باور نکنی. ای ساده لوح ! همه وزن من سه درم بیشتر نیست، چگونه ممکن است که یک مروارید ده درمی در شکم من باشد؟ مرد به خود آمد و گفت ای پرنده دانا پندهای تو بسیار گرانبهاست. پند سوم را هم به من بگو. پرنده گفت : آیا به آن دو پند عمل کردی که پند سوم را هم بگویم. پند گفتن با نادان خواب‌آلود مانند بذر پاشیدن در زمین شوره‌زار است.
💫کاربرگ به مناسبت ایام اربعین امام حسین علیه‌السلام
نماهنگ دلتنگ.mp3
4.42M
یکی بود فقط تو بودی و دلم یه چی بود عشق تو ریخت تو گلم یه جا بود همون جا بود منزلم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
یاران نامرد.mp3
10.86M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟢ماجرای های تلخ و ناراحت کننده دوران حکومت امیرالمومنین(ع)😓 🔵 امام حسن مجتبی برای مردم صحبت میکردن و میگفتن: از جاتون بلند بشین... اما اونا به حرف های ایشون گوش نمیدادن 🔹قصه قهرمان ها🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خدا از این دخترا نصیب همتون کنه ان شاء الله ❤️ دختری که از الان یاد 3 ساله امام حسین باشه دختر نیست یه جواهره...
🌸 شعر ظهور آقا وقت ظهور آقا حضرت خضر و عیسی بر می‌گردن به دنیا کنار ما آدم‌ها آقا امام زمان میشن امام و پیشوا همه باهم می‌خونیم نمازمون با آقا 📎 📎 📎 📎
یک ليوان آب هويج بيش از 8 برابر نياز روزانه‏ افراد به ويتامين A را تأمين مي‏کند ويتامين A برای رشد استخوان‏ها و اندامها لازم است، و برای حفظ قدرت بينايی مهم است
🌼مستمند و ثروتمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرتش حلقه زده او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند در این بین یکی از مسلمانان که مرد فقیر ژنده پوشی بود از در رسید و طبق سنت اسلامی - که هر کس در هر مقامی ،هست همینکه وارد مجلسی میشود باید ببیند هر کجا جای خالی هست همانجا بنشیند و یک نقطه مخصوص را به عنوان اینکه شأن من چنین اقتضا میکند در نظر نگیرد- آن مرد به اطراف متوجه شد در نقطه ای جایی خالی یافت، رفت و آنجا نشست. از قضا پهلوی مرد متعین و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه های خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید. رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟!» - نه یا رسول الله! ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟ نه یا رسول الله! ترسیدی که جامه هایت کثیف و آلوده شود؟ نه یا رسول الله پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟ اعتراف میکنم که اشتباهی مرتکب شدم و خطا کردم اکنون به جبران این خطا و به کفاره این گناه حاضرم نیمی از دارایی خودم را به این برادر مسلمان خود که درباره اش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم. مرد ژنده پوش: ولی من حاضر نیستم بپذیرم.» جمعیت: چرا؟ چون میترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آنچنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد. 🌼نویسنده:استاد شهید مرتضی مطهری