eitaa logo
طلاب الکریمه
12.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
سیره عملی امام خمینی (ره) 🖇عمل، منجی آخرت نقل شده حضرت صادق علیه‌السّلام به هنگام شهادتشان، عده‌ای را دور خود جمع کردند و به عشیره‌ی خود گفتند: «فردای قیامت، نیایید بگویید که من -مثلاً- پسر حضرت صادق بودم، من برادر او بودم، زن او بودم. نخیر! این‌ها در کار نیست، عمل در کار است. باید همه با عملتان پیش خدا بروید. همه ما باید با اعمالمان پیش خدا رویم، نه اینکه حَسَبی یا نَسَبی در کار باشد.» @tollabolkarimeh
دغدغه‌های حاج قاسم - 2.pdf
1.8M
♦️ 💠 به مناسبت سالگرد شهادت حاج قاسم عزیز 💠این محتوای پژوهشی-تبلیغی حاوی نکات علمی ارزشمندی با هدف درک چرایی محبوبیت حاج قاسم سلیمانی در ایران و سراسر جهان است. @tollabolkarimeh
طلاب الکریمه
#تولیدی #عکسنوشته #جان_فدا @tollabolkarimeh
مادر علی یا قاسم ؟ توی رختخواب خودم را به خواب زده‌ام. مثل همان روز که او به خانه‌مان آمد و بدنم درد می‌کرد، استخوان‌هایم تیر می‌کشد. نمی‌دانم چرا انقدر دلم شور می‌زند. یاد آن صبحی افتادم که دلم مثل سیروسرکه می‌جوشید و خبر شهادت علی را برایم آوردند و مرا مادر شهید خطاب کردند. عینک ته‌استکانی‌ام را از طاقچه‌ی بالا سرم بر می‌دارم. چشمم به عکس پسرم میفتد. گوشه‌ی چشمم تر می‌شود و صلواتی برایش می‌فرستم. دخترم امروز اینجا آمده تا به مادر پیرش سر بزند. صدای تلویزیون می‌آید‌. دنبال عصایم چشم می‌چرخانم. اما انگار آب شده رفته توی زمین. "زهرا جان مادر این عصای منو ندیدی؟" دختر تا صدای مادر را می‌شنود. لب‌هایش را می‌گزد و به همسرش می‌گوید:" چیکار کنیم حالا؟ تا کی ازش مخفی کنیم؟" همسرش می‌گوید:" خونسرد باش خانم بالاخره باید بفهمه. از شهادت پسرش که داغش بیشتر نیست." عصایم را از پشت تخت پیدا می‌‌کنم و با دستی که به کمرزده‌ام، خود را به هال رسانم و لبخندی تحویل بچه‌ها می‌دهم. خدا کند غم چشم‌هایم را نفهمند. به پشتی تکیه می‌دهم و به صفحه‌ی تلویزیون خیره می‌شوم. نوه‌‌ی دختری‌ام سجاد از توی اتاق بیرون می‌آید و با قیافه‌ی وارفته خودش را روی پاهایم می‌اندازد. دستی به سر و رویش می‌کشم و او با چشمان گریان سرش را بالا می‌آورد. از چشمان خیسش ناراحت می‌شوم و سرم را به سمت دخترم می‌چرخانم و با تشر می‌گویم:" زهرا تو باز این بچه رو دعوا کردی؟ چرا داره گریه می‌کنه؟" نوه‌ی ته‌تغاری لب‌هایش را بر هم زد و گفت:" مامان بزرگ مامان دعوام نکرده" از آن طرف دخترم با چشم‌ و دست به او فهماند که چیزی به مادربزرگ نگوید. اما نوه‌ام انقدر دلش شکسته بود که مرا مرهم درد‌هایش دانست و سفره‌ی دلش را برایم باز کرد. اشک‌هایش را با گوشه‌ی آستینش پاک کرد و گفت:" مامان بزرگ حاج قاسم شهید شد" فکر کردم نوه‌ام خیالاتی شده و با خنده گفتم:" پسرم همه از حاج قاسم می‌ترسند کسی زورش نمی‌رسه اون رو شهید کنه" همین که حرفم قطع شد، صدای گوینده‌ی اخبار در خانه پیچید." إنا لله وإنا إليه راجعون شهادت سرباز ولایت و امت اسلام، سردار انقلاب اسلامی حاج قاسم سلیمانی" انگار زمان متوقف شد. ضربان قلبم برای چند لحظه از حرکت ایستاد. یاد روزی افتادم که حاج قاسم کنارم نشسته بود و دلداری‌ام می‌داد. با لیوان آب قندی که دخترم مقابلم گرفت به خود آمدم. قروپ‌قروپ آب قند را خوردم، اما شیرینی قند از زهر هم بیشتر قلب پرتلاطمم را به آشوب کشید. سجاد با دستان کوچکش شانه‌‌هایم را می‌مالید تا نفسی تازه کنم. نفس‌نفس‌زنان خودم را به صندوقچه‌ی قدیمی‌ام رساندم. دختر و دامادم با تعجب نگاهم می‌کردند. کلید را از توی گردنم درآوردم و قفل صندوقچه را باز کردم. یکی از نامه‌های پسرشهیدم را که از جبهه برایم فرستاده بود و دوستش داشتم را برداشتم. با صدای لزران خودکاری از سجاد گرفتم و روی زمین نشستم. نگاهی به زهرا کردم و گفتم:" زهرا جان بیا پشت این نامه علی این چیزهایی را که می‌گویم بنویس" دخترم کنارم دوزانو نشست و شروع کرد به نوشتن. سلام پسرم قاسم. الان که در آغوش اربابت هستی برایت این نامه را می‌نویسم. البته من که سواد ندارم، دخترم زهرا برایت می‌نویسد. پسرم یادت می‌آید آن روزی که به خانه‌ام آمدی و مرا دلداری دادی؟ آن روز یکی از نامه‌های پسرم علی را برایت خواندم و تو آن را گرفتی و اشک ریختی و به چشمانت مالیدی. حالا حاجی تو رفتی و من ماندم و این تکه کاغذ که برایم به یادگار از تو و پسرم مانده است. حزنی که توی سینه‌ام است دقیقا مثل همان روزی است که از بسیج خبر آورند که علی شهید شده است. حالا بعد از سال‌ها با شهادت تو من مادر شهید شدم. تو هم مثل پسرم بودی قاسم جان. تورا مثل او دوست داشتم. اما حالا با رفتنت نمی‌دانم چگونه داغ جفتتان را در سینه‌ام بگنجانم. تو پسر همه‌ی مادران شهدا بودی. با رفتنت انگار داغ همه‌ی مادران شهدا تازه شد. ما تو را همچون پسران شهیدمان می‌دیدیم. انگار تو آیینه‌ی آن‌ها بودی. همه چیزت رنگ و بوی شهدا را داشت. از رفتنت غضه‌دارم اما از شهادتت خوشحال هستم. تو فقط سزاوار شهادت بودی. یادش بخیر آن روز موقع خداحافظی به من گفتی مادر برایم دعا کن. حالا تو به آرزویت رسیدی. ما ماندیم و حسرتی از نبودنت. دلم برایت بیشتر از قبل تنگ می‌شود اما هروقت دلم تنگت شود این نامه را می‌بویم و می‌بوسم و به روی چشم‌هایم می‌گذارم. قاسم جان سلام مرا به مادرت حضرت زهرا برسان. ✍سیده مهتا میراحمدی @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پشتِ در یا دلِ بغداد چه فرقی دارد؟! هر کسی ذوبِ علی گشت تنش می سوزد... @tollabolkarimeh
📕مسابقه کتابخوانی رفیق خوشبخت ما 💠مقام معظم رهبری: این رفیق خوشبخت ما با اخلاص بود. 🎁جوایز: شامل 2⃣7⃣ متبرکات فاطمی، هدایای فرهنگی.... 💌کمک هزینه سفر زیارت مزار حاج قاسم 📆 زمان مسابقه: ۱۳ لغایت ۱۹ دی ماه بمدت هفت روز / هر روز یک مسابقه/ هر روز یک امتیاز 🗳قرعه کشی : ۲۳ دی ماه ، مصادف با ولادت با سعادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) 📌شرکت در مسابقه از طریق👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1443561510Cdccfd61dde @tollabolkarimeh
من یک زن خانه دار هستم .صبح وقتی بیدار میشوم، دغدغه ام این است که امروز با چه ترفندی پسرم را از خواب ناز بیدار کنم و مجابش کنم از رختخواب دل بکند، در فکرم میگذرد امروز چه صبحانه بخورد که بهانه نخوردن نگیرد. برنامه میریزم ناهار چه کنم و شام چه چیزی بپزم، ظرف میشویم، برنامه آشپزی میبینم، باپسرم بازی میکنم و عصرا کاردستی و نقاشی میکنیم و گاهی هم اگر اوضاع بر وفق مراد باشد پناه میگیرم در میان ورقه های کتاب. روز هایی هم با پسرم در جبهه جهاد فرهنگی قدم میگذاریم و کارهای کوچیکی را انجام میدهیم.  تمام غم این روز های من چگونه بزرگ کردن پسرک کوچکم است ، چگونه مادر بودن و چگونه همسری کردن! شاید از نظر بسیاری کم ارزش و خنده دار باشد اما برای من خیر! رهبر انقلاب: برخی افراد با به رُخ کشیدن حرف‌های ناقص و پوچ غرب، درخصوص نگاه اسلام به زن خدشه وارد می‌کنند. این فریفتگان غافل، خانه‌داریِ زن را تحقیر می‌کنند، درحالی‌که خانه‌داری یعنی تربیتِ انسان، و تولید والاترین محصول و متاع عالم وجود یعنی بشر/ مرد و زن از جهاتی همچون «عروج به مقامات معنوی»، «قدرت رهبری» و «توانایی هدایت بشر»، تفاوتی با هم ندارند اما از جنبه‌ای همچون «وظایف در اداره‌ی زندگی» با هم متفاوتند و نمونه‌ همه‌ این موارد، حضرت فاطمه‌ زهرا(س) است. 1395/12/29 ✍نرجس خرمی @tollabolkarimeh
نیمه شب رفتی هوای چشم هایت گرگ و میش روی دار دل کشیدم چله ی غم ریش ریش تار و پود عشق را آهسته می بافم عزیز دست حق پشت و پناهت مهربانم،خیر پیش ✍مارال افشون (تقدیم به همسران شهدا) @tollabolkarimeh