eitaa logo
طلاب الکریمه
11.9هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
پایان حیات من و تو ختم به خیر است...🌸😍 @tollabolkarimeh
بی بی گلبانو موهای سفیدش را که نشانه تحمل سالها درد و رنج بود، در آینه نیمه شکسته که یادگار همسر مرحومش حاج رضا در سفر مشهد بود، ور انداز کرد و با دستان لرزانش، روسری قهوه ای رنگ و رو رفته اش را مرتب نمود و رو به دوست صمیمی اش شوکت خانم که تخت کناری بود گفت : آخر امروز روز مادر است. درسته که دلِ خوشی از دستشون ندارم و مدتهاست که سراغی از من نگرفته اند ولی امروز حتما به یادمان هستند اصلا مگر ممکنه فرزند، مادرش را فراموش کند؟ از آن طرف: سهیلا در حالی که خمیر کیک مخصوص را داخل فر می گذاشت با صدای بلند گفت: فرناز! عزیز مامان! وسایل هایت را جمع و جور کن! فردا با خاله منیر و ژاله جون عازم ویلای شمال هستیم، آخه بچه های دایی فرزاد زنگ زدند که ویلا را آماده کردند برای جشن روز مادر! تا یک کم متفاوت باشد و بیشتر خوش بگذرد! صدای زنگ در بلند شد و مهیار با یک جعبه شیرینی و دسته گل وارد خانه شد و سهیلا در حالی که گلها را از پسرش می گرفت، با لبخند تشکر کرد و گفت: وای عزیزم! چرا زحمت کشیدی ولی فردا روز مادر هست چرا امروز ...!؟ مهیار در حالی که سعی می کرد روحیه مادرش را خراب نکند با لحن آرامی گفت: ولی مامان جان! اینها برای شما نیست البته ببخشید برای شما هم کادو گرفتم اما اینها را برای بی بی گلبانو گرفتم! یعنی واقعا بعد از مدتها دلتان برایش تنگ نشده؟ سهیلا که از شنیدن این جواب حسابی جا خورده بود با تندی و عصبانیت پرسید: باز یک روز من و خاله ها خواستیم دور هم جمع شویم و خوش بگذرانیم، بابات ذهنت را از این مزخرفات پر کرد؟ آنها هم به اندازه خودشان خوشی کردند.... مهیار گفت: اگر مادرِ خودتان هم زنده بودید همین را می گفتید؟ یادتان رفته بی بی گلبانو چند سال! خانه و زندگی و بچه هاتون را اداره می کرد تا شما راحت سرِ کار بروید؟ بخدا منصفانه نیست! سهیلا که حسابی حالش گرفته شده و اصلا انتظار چنین وضعیتی را نداشت، در حالی که دسته گل را روی میز رها می کرد طوری که همه بشنوند داد زد: گفته باشم! من حوصله اینکه این روز را به خودم و دوستانم تلخ کنم و به سراغ پیرزنها و پیرمردهایی بروم که آفتاب لب بام هستند! اصلا ندارم...؟؟؟ مهیار با شنیدن این حرف، گفت: من حوصله شمال رفتن ندارم، تصمیم خودم هم گرفته ام شما هر کاری دوست دارید انجام دهید. روز مادر: ببخشید آقا! آدرس خانم گلبانو محمدی را می خواستم شماره طبقه و اتاقشان لطفا ....... بی بی با دیدن نوه مهربانش در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود با دلخوری پرسید: امسال هم مامان و بابا نیامدند؟ آخه چرا مگر من چه بدی در حقشان کرده ام؟ بخدا همین الآنم دوستشان دارم. مهیار در حالی که دستانش را دور گردن مادر بزرگ حلقه کرده بود آرام در گوش گلبانو جان گفت: نگران نباش! گرفتارند قربان ماهت بروم. هنوز این جمله کامل نشده تلفن همراه مهیار زنگ خورد و صدایی لرزان از آن طرف خط گفت: بابا کجایی پسرم؟ من که شهرستان هستم قرار بود فردا از همین جا بروم ویلای شمال اما الان دایی جانت زنگ زد گویا تو مسیر، جاده لغزنده بوده و تصادف کردند فقط دعا کن مادرت ....... راستی! گفتی کنار بی بی گلبانو هستی؟ بهش بگو تو رو خدا دعا کن دعای تو مستجابه ........؟؟؟!!! ✍مهتاب @tollabolkarimeh
⚠️عارمان می‎شود؟! 🎙آیت الله مصباح یزدی(ره): 🔹مايی که حيثيت‌مان حيثيت نوکری امام زمان است [مگر جز این،] هويت ديگری هم داريم که به آن افتخار کنيم؟! 🔹لااقل ياد او باشيم. 🔹صبح که بیدار می شویم، بگوييم آقا از خدا بخواه تا ما را ياری کند. عارمان می‌شود؟! 🔹احيانا يک سلامی، ذکری، دعايی، قرائت قرآنی، اهدای صلواتی، 🔹اين را هديه کنيم خدمت آقا امام زمان. 🔹بگوييم ما چيزی نداريم که به شما بدهيم، 🔹اين را شما بپذير. ۱۳۹۰/۰۹/۲۹ @tollabolkarimeh
وارد بیمارستان شدم. چه کسی باورش میشود زن بارداری با درد زایمان بدون همراه و فقط با شوهرش وارد زایشگاه شود، آن هم نصف شب! سعی کردم نترسم و به یاد آورم، مربی کلاس آمادگی زایمان برای این لحظات چه توصیه هایی کرده بود.اما دریغ از یک کلمه! حتی فامیل مربی راهم یادم نمی آید. دستی به پیشانی ام کشیدم. از سردی عرق نشسته بر آن، بدنم هم مور مور شد. با راهنمایی پرستار، روی تخت، دراز کشیدم. در همان حین کمرم تیر کشید ناخودآگاه دستم را به کمرم گرفتم انگار دارد به دو نیم تقسیم می شود. پرستار آمد و برانولی را به دستم وصل کرد. از برخورد سوزن به دستم، سوزش نیز به درد هایم اضافه شد. آن قدر درد داشتم که نمیدانم چقدر گذشت فقط با برخورد دستی به خودم آمدم چشم هایم را باز کردم مادرم بود، از گرمی دستانش در دستانم احساس آرامش کردم انگار دیگر دردی هم نداشتم! با همان نیمه جانی که داشتم دستانش را فشردم انگار تمام قوت اش را از همان برانول، در رگ هایم تزریق کرد و بعد پشیمان شدم که چرا دست هایش را محکم تر نگرفتم شاید قوت بیش تری نصیبم می شد. وقتی مادر شدم، اولین بار که دستان کوچک پسرم را در دستانم گرفتم فهمیدم مادرم در آن لحظه چه احساسی داشته است. وقتی پسرم بی قوت شود، سعی میکنم دستانش را در دستانم بگیرم، محکم فشارشان دهم، نوازششان کنم و ببوسمشان و سعی کنم مادری کنم مانند مادرم. ✍نرجس خرمی @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه 🔸با نوای استاد فرهمند @tollabolkarimeh
«مدیون لطف مادر این خانواده‌ایم» این جمله‌ای بود که امروز در جشنی که شرکت کرده بودم ، نوشته بودند . روزی که برای مسابقه‌ی اجتماع دختران فاطمی که در دهه دوم فاطمیه برگزار شد، شرکت می‌کردم ، فکرش را نمی‌کردم جزو کسانی باشم که برای اجتماع دوم که امروز بود ، دعوت بشوم. من حتی پیامی که برای شرکت در مسابقه فرستاده بودم، بخاطر دریافت نکردن جواب ، پاک کرده بودم اما وقتی دیروز پیام دادند که من به عنوان شرکت کنندگان اجتماع اول ، دعوت شدم ، خوشحال شدم. شاید بار اولی بود که درس را بهانه نکردم و خواستم با خواهرم و مادرم، به جشن بروم. جشن مفرحی بود که برای بانوان تدارک دیده بودند. از شوخی‌های مجری گرفته تا لطیفه های بامزه آقای سلطانی و مولودی‌خوانی مداحِ اهل‌بیت و سرودخوانی گروه مشکات. همه و همه ، واقعا خنده را به صورتمان آورد. یک شادی از نوع حلالش! خوشحالم و خدا را شاکرم که حضرت مادر، ما را لایق دانستند تا در جشن روز میلادشان شرکت کنیم. ✍فاطمه غفاری @tollabolkarimeh
《طنزنویسی در شبکه‌های اجتماعی》 چرا بخندانم؟ چطور بخندانم؟ ✅ مدرس: منصوره رضایی -دکتری زبان و ادبیات فارسی -عضو تحریریه نشریه پیام زن (ناداستان و طنز) -نویسنده در نشریه خیمه -سناریو نویس برنامه‌ی حالاچی‌ها شبکه افق -تدریس واحدهای گوناگون ادبیات فارسی در دانشگاه قم، معارف، امام صادق، جامعه المصطفی و... ✅ 8 جلسه آفلاین ✅ سرفصل‌های دوره: _ چیستی طنز، انواع و کاربردهای طنز _ طنز کلامی و طنز موقعیت _ شخصیت‌سازی در طنز _تشبیه و استعاره در طنز _ اغراق و کم‌گرفت _ کنایه، تعریض، تجاهل‌العارف _ انواع غافلگیری‌های فرمی و محتوایی _ آغاز جذاب و پایان تأثیرگذار ✅ هزینه‌ی شرکت در دوره: 100هزار تومان. برای فعالان کوثرنت (رتبه زیر100 شبکه در سه ماه گذشته)، اساتید، مربیان طرح امین و برگزیدگان چالش نمکستان 50 هزار تومان. ✅ نحوه ثبت‌نام: پس از واریز مبلغ به حساب مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران 6104338935742904 تصویر فیش واریزی خود را به صندوق خصوصی خانم @سیده مهتا میراحمدی به همراه نام دوره آموزشی بفرستید تا در کلاس ثبت‌نام شوید‌. ✅ شیوه‌ی برگزاری: بعد از پایان ثبت‌نام شما عضو گروه "کارگاه طنزنویسی در شبکه‌های اجتماعی" می‌شوید و به کل جلسات آموزشی دسترسی خواهید داشت. https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/44048123 @tollabolkarimeh
دیروز هم مثل روز های قبل با صدای خنده و گریه های دخترم گذشت، کلمه ای جدید و بهانه های جدیدتر را یاد گرفت تا دوماه بعد از به دنیا آمدن دخترم هنوز خودم را پیدانکرده بودم، گاهی از وجودش خوشحال بودم و گاهی گریان، که قرار است زیر بار این مسئولیت چکارکنم. مادرم که از پیشمان رفت، انگاری تازه به خودم آمدم و دیدم من هستم و نوزادِ دوماهه و همسری که از صبح تا شب به دنبال رزق روزی حلال است از همان روز ها بود که یاد گرفتم چگونه بی سر صدا کارهای خانه را انجام بدهم، در وقت های اضافه کتاب بخوانم و صبور باشم حتی وقتی که ظرف غذایش را روی فرش خالی میکند، برایش اخم کنم و در دلم بخندم من هر روز بیش تر از پیش با فرزندم رشد میکنم و خدارا شاکرم که مرا لایق مادری دانست. ✍رقیه آرامی نسب @tollabolkarimeh
از عراق گرفته تا فارس و یمن لبنان سوریه ، قدس و خاک وطن ایستاده به مقاومت پا می کوبیم درمنطقه از حزب خدا می گوئیم قدرتی که ما داریم کس ندارد مرد خدایی داریم که حرف ندارد حال بِکشید هزاران بار کاریکاتور ما را بخوانید مدام دیکتاتور ما که از عشق خود آگاهیم در مسیر سبز قدم بر می داریم هرچند جاده نا هموار است و شیب دار خاروخاشاک دارد و کفتار مقصر آن یاغی شیک پوش است نه من و تو خانه به دوش است ای مثلا هنرمندان اهل پاریس راستی می دانید آب دوغ خیار چیست؟ قبلا نشانه رفته بودید مقدسات ما را به خیال خودتان خار کرده بودید ما را ما پوستمان کلفت است و آب دیده محکوم می کنیم هر خیر ندیده ✍معصومه رسولی @tollabolkarimeh
بنای کار ازدواج بر سازش دختر و پسر است. @tollabolkarimeh
ساکی دستی اش را گوشه ی اتاق گذاشته ام تا چشم هایم کم تر به آن بیفتد وسایل سفرش را باحوصله درون ساک می گذارم،حوله پیراهن عبا... با صدای خنده و بازی دخترک و همسرم از اتاق بیرون می آیم لبخند کم رمقی تحویلشان می دهم وبه سمت آشپز خانه می روم و خودم را سرگرم کابینت ها می کنم. این جور مواقع کم حرف تر می شوم، نمی خواهم چیزی بگویم که قبل از رفتن دل سرد بشود، همان یکی دوباری که گفتم حالا که نمی شود ما را هم با خودت ببری صبر کن دهه دوم محرم برویم، غم نگاه و بغضش را که دیدم برایم کافی است. سبزی ها را از آب بیرون میکشم و غرق در افکارم می شوم، ده روز تنهایی که چیزی نیست زود میگذرد،اما با بهانه های قبل از خواب دخترک برای بابا چکار کنم؟ حرم رفتن های تنهایی، یادم نمی رود سری قبل که بدون همسرم به حرم رفتیم و از مقابل کفشداری همیشگی عبور می کردیم دخترم بابایش را صدا می زد که کفش ها را تحویل بدهد و آخرش ختم به گریه شد، دختر است و بابایی بودنش. پرت می شوم به روزهایی که زنان میان حق و باطل مردد بودند، اگر آن روزها درکوفه بودم چه می کردم؟ همچون همسر زهیر، مَرد زندگی ام را، راهی میدان میکردم یا همچون زنان خیره سر کوفی بهانه جویی می کردم وهمسرم را درخانه نگه می داشتم. با سینی چای به سالن می روم و می پُرسم به سلامتی کی راهی می شوی، همسرم بالبخند و ذوقی که در چشمانش حلقه زده می گوید فردا بعد از نمازصبح ان شاالله ✍رقیه آرامی نسب @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | راهکارهای دروغ نگفتن فرزندان 📗 بر اساس متن کتاب «راهکارهای رهایی از دروغگویی، دورویی و پیمان‌شکنی در خانواده» تهیه شده در پژوهشکده الهیات و خانواده وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان 🌀 کاری از گروه تبلیغی فصوص 🔹 تولید شده در اداره فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان @tollabolkarimeh
《تولید محتوای گرافیکی با موبایل» ساخت عکس نوشته و کلیپ با موبایل ✅ مدرس: فهیمه پودات ✅ 8جلسه آفلاین ✅ زمان انتشار ویدئوی جلسه آموزشی: چهارشنبه‌ها ✅ سرفصل‌های دوره: اسنپ سید فوتو استودیو متن نگار اریزر اینشات ویوا ویدئو موشن لیپ ✅ هزینه‌ی شرکت در دوره: 100 هزار تومان. برای فعالان کوثرنت (رتبه زیر100 شبکه در سه ماه گذشته)، اساتید، مربیان طرح امین 50 هزار تومان. ✅ نحوه ثبت‌نام: پس از واریز مبلغ به حساب مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران 6104338935742904 تصویر فیش واریزی خود را به صندوق خصوصی خانم @سیده مهتا میراحمدی به همراه نام دوره آموزشی بفرستید تا در کلاس ثبت‌نام شوید‌. ✅ مهلت ثبت‌نام: پایان دی ✅ شیوه‌ی برگزاری: در پایان ثبت‌نام، شما عضو گروه"کلاس محتوای گرافیکی با موبایل" کوثرنت خواهید شد. چهارشنبه‌ها ویدئوی آموزشی منتشر می‌شود. https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/44064593 @tollabolkarimeh
هرروز بعد از نماز صبح عادت دارم بنشینم و رحل قدیمی را باز کنم و قرآن بخوانم. حاج‌آقا هم کنارم می‌نشیند و تسبیح شاه مقصودش را به دست می‌گیرد وذکر می‌گوید. راس ساعت هفت بیرون می‌رود و با یک نان سنگک و یک کیلو سبزی به خانه بر‌می‌گردد. دستانش از سوز سرما یخ کرده‌اند. چند روزی است که دارم برایش یک دستکش می‌بافم، اما چشمانم دیگر سویی ندارد و ترجیح دادم این‌بار را برایم یک دستکش هدیه بگیرم. صبحانه‌ی حاجی را می‌دهم و اورا تا دم در بدرقه می‌کنم. هنوز هم مثل همان روزهای اول، وقتی که می‌خواهد به حجره‌اش برود می‌گوید:" سیدخانم ما هرچه داریم از برکت وجود شما و جدت داریم" حاجی که به مغازه می‌رود. من هم شروع می‌کنم سبزی‌هارا پاک می‌کنم و ذکر می‌گویم. امروز به حاجی قول دادم برایش آبگوشت بپزم. حاجی وقتی اسم آبگوشت را می‌‌شنود، من را هم فراموش می‌کند، اما من بعد این همه سال هنوز این هیجان حاجی را به‌خاطر آبگوشت دوست دارم. اصلا من فقط برای علاقه‌ی حاجی به آبگوشت، سبزی‌هارا را با وسواس پاک می‌کنم. دوست دارم وقتی حاجی ترب‌هارا توی دستش می‌گیرد، چشمانش از لذت برق بزند. صدای زنگ تلفن توی خانه می‌پیچد. خودم را به اتاق می‌رسانم و تلفن را جواب می‌دهم. معصومه‌ست. دوباره پسرش تب کرده و می‌خواهد برایش دعا کنم. از پشت گوشی قربان‌صدقه‌ی نبیره‌ام می‌روم و می‌گویم:" مادر جان آب سیب بده بچه بخوره ان شاءالله تبش قطع میشه نگران نباش عزیزم" می‌خواهم از روی صندلی بلند شوم که رگ‌ پایم می‌گیرد. لنگان‌لنگان دست به دیوار می‌گیرم و خودم را به آشپزخانه می‌رسانم. از درد به هن‌هن افتادم. سراغ داروهایم می‌روم و با یک قلوپ آب همه‌شان را می‌خورم. بقچه‌ی سفیدی را که گل‌های قرمز دارد، از توی کشو بیرون می‌آورم. دوتا کاسه و قاشق هم تنگش می‌گذارم و سبزی‌هایی را که آماده کردم را کنارش می‌گذارم. آبگوشت را با حوصله بار می‌گذارم و به هال برمی‌گردم. با بسم‌الله به پشتی‌ قدیمی‌ام تکیه می‌دهم. دیروز ده‌تا تسبیحی از کنار امام‌زاده خریدم. می‌خواهم دوباره برای خودم تسبیح هزارتایی درست کنم. با دقت تسبیح‌هارا به هم وصل می‌کنم و یک تسبیح بلند هزارتایی لبخند را روی صورت پرخط و خالم می‌نشاند. نوه‌ها و نبیره‌ها که می‌آیند انقدر برایشان این تسبیح بزرگ جالب است که هردفعه یکی‌شان تسبیحم را برای یادگاری برمی‌دارد و می‌برد. فکر کنم این ششمین باری‌ست که تسبیح هزارتایی درست می‌کنم. می‌خواهم یک‌دور صلوات با این تسبیح هزارتایی به نیت مادر خدا بیامرزم بفرستم. علی نوه‌ی پسری‌ام برایم از این صلوات‌شمارهای رنگی گرفته است، اما من از این چیز‌ها خوشم‌نمی‌آید، با تسبیح راحت ترم. تا صلوات‌هایم تمام شود، آبگوشت هم جا افتاده است. با سلیقه‌ آبگوشت را توی ظرف دربسته‌ای می‌ریزم و چادرم را سر می‌کنم و راهی بازار می‌شوم. ۳۵ سال است که هرروز این مسیر را تا مغازه‌ی حاجی پیاده گز می‌کنم. حاجی دیگر تمام موهایش سفید شده، اما نمی‌تواند توی خانه بند شود و باید حتما سرش گرم کار باشد. اصرار دارد که من خانه بمانم و برایش ناهار نبرم، اما مگه من طاقت می‌آورم؟ قبلا ابراهیم برای پدرش ناهار می‌برد. از مدرسه که می‌آمد قبل از اینکه لباس‌هایش را عوض کند بقچه‌ی آقایش را به دستش می‌دادم و راهی بازار می‌شد. همیشه هم یک کاسه بشقاب اضافی برایشان می‌گذاشتم. ابراهیم کنار پدرش غذایش را می‌خورد و ظرف‌های شسته شده را برایم می‌آورد. اما از وقتی که به جبهه رفت و بعد از چند ماه شهید شد دیگر کسی دل‌‌ودماغ نداشت تا برای حاجی ناهار ببرد. یک روز راس ساعت دو حاجی به خانه برگشت. تعجب کردم. چشمانش کمی قرمز بود. نگاهش را از من دزدید. سفره‌را پهن کردم و گفتم: "حاجی اولین‌بار است که برای ناهار به منزل می‌آیی" نتوانست خودش را کنترل کند و بغضش ترکید. با صدای لرزان گفت:" سیدخانم یادت رفته؟ الان ۵۰ روز، از شهادت ابراهیم می‌گذرد و من ۳ روز است که به حجره می‌روم. این دوروز هروقت موقع خوردن ناهار می‌شد لحظه‌ای یاد ابراهیم از خاطرم بیرون نرفت. همیشه خودش سفره را کف حجره پهن می‌کرد. تا من دست‌هایم را بشویم، برایم غذا می‌کشید و می‌گفت:" آقاجان بسم‌الله" امروز انقدر دلم هوایش را کرد که شال و کلاه کردم و به خانه برگشتم. دست و دلم به کار نمی‌رفت" اشک‌هایم را با گوشه‌ی روسری‌ام که یادگار ابراهیم است، پاک کردم و گفتم:" حاجی ابراهیم شهید شده من که نمردم خودم از فردا برایت غذا می‌آورم و کنارت می‌نشینم تا غذایت تمام شود." از آن روز به بعد من به جای ابراهیم به بازار می‌روم و دلتنگی پدرش را کم می‌کنم. با همین رفت‌آمدها کنار هم خوش هستیم. اینکه مسیری را که هرروز ابراهیم رفته را من طی کنم برایم قشنگ است. جا پای پسر شهیدم می‌گذارم و همان‌جایی که او می‌نشست، می‌نشینم. ما سال‌هاست با یاد و خاطره‌ی او زندگی می‌کنیم. نگاهی به قاب عکسش که روی دیوار است
می‌اندازم می‌گویم:" ابراهیم جان دلم برایت تنگ شده است. تولدت مبارک عزیزم" ✍سیده مهتا میراحمدی @tollabolkarimeh
نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ    @tollabolkarimeh
ساکی دستی اش را گوشه ی اتاق گذاشته ام تا چشم هایم کم تر به آن بیفتد وسایل سفرش را باحوصله درون ساک می گذارم،حوله پیراهن عبا... با صدای خنده و بازی دخترک و همسرم از اتاق بیرون می آیم لبخند کم رمقی تحویلشان می دهم وبه سمت آشپز خانه می روم و خودم را سرگرم کابینت ها می کنم. این جور مواقع کم حرف تر می شوم، نمی خواهم چیزی بگویم که قبل از رفتن دل سرد بشود، همان یکی دوباری که گفتم حالا که نمی شود ما را هم با خودت ببری صبر کن دهه دوم محرم برویم، غم نگاه و بغضش را که دیدم برایم کافی است. سبزی ها را از آب بیرون میکشم و غرق در افکارم می شوم، ده روز تنهایی که چیزی نیست زود میگذرد، اما با بهانه های قبل از خواب دخترک برای بابا چکار کنم؟ حرم رفتن های تنهایی، یادم نمی رود سری قبل که بدون همسرم به حرم رفتیم و از مقابل کفشداری همیشگی عبور می کردیم دخترم بابایش را صدا می زد که کفش ها را تحویل بدهد و آخرش ختم به گریه شد، دختر است و بابایی بودنش. پرت می شوم به روزهایی که زنان میان حق و باطل مردد بودند، اگر آن روزها در کوفه بودم چه می کردم؟ همچون همسر زهیر، مَرد زندگی ام را، راهی میدان میکردم یا همچون زنان خیره سر کوفی بهانه جویی می کردم و همسرم را درخانه نگه می داشتم. با سینی چای به سالن می روم و می پُرسم به سلامتی کی راهی می شوی، همسرم بالبخند و ذوقی که در چشمانش حلقه زده می گوید فردا بعد از نمازصبح ان شاالله. ✍رقیه آرامی نسب @tollabolkarimeh
خان انگلیسی.pdf
3.39M
🔰 قطعا هرچه به دهه فجر نزدیک تر می شویم ، حجم اغراق ها و دروغ ها درباره حکومت پهلوی و خدمات آنها بیشتر هم می شود. 👌 اینجا وظیفه ماست که بتوانیم علمی و مستند و استدلالی خباثت ها و ذلت های پهلوی را به جوانان عزیز نشان دهیم و واقعیت را برای آنها بگوییم. ✅ از مستندترین کتابها درباره رضاخان ، کتاب " تاریخ بیست ساله ایران " است که تالیف حسین مکی از نمایندگان مجلس دوران پهلوی می باشد که واقعا مستند و بر اساس گزارش های رسمی این کتاب را نوشته است. 👈 چون این کتاب هشت جلدی است و هر جلد حدود 500 صفحه ، قطعا برای بسیاری عزیزان خواندن آن سخت است، ما قبلا این کتاب را برای اولین بار در کشور تدریس کردیم که متن کامل پیاده شده همه اصوات دوره در این فایل pdf موجود است، حتما بخوانید تا بتوانید مستند از بگویید. @tollabolkarimeh
این روزها دعوا سر روایت است. برنده کسی است که بتواند روایت خودش بنویسد و آ‌ن را غالب کند. لزوما این روایت نباید مطابق واقعیت باشد؛ بلکه همین‌قدر که خوب و حرفه‌ای نوشته شده باشد و از رسانه خوب عرضه شود کافی است... می‌دانید چه کسی در این جنگ برنده است؟ کسی که بتواند روایت بنویسید. کسی که نوشتن را از بَر باشد و به قدر کافی قلم خوبی داشته باشد. چنین نویسنده‌ای اندیشه خودش را روایت میکند و می‌نویسد و آن را به آدم‌ها نشان می‌دهد. بقیه چیکار می‌کنند؟ بقیه آدم‌ها مصرف کننده روایت دیگران‌اند. حالا، شما کدام نقش را می‌خواهید؟ اثر گذار و فعال؟ یا منفعل و مصرف کننده؟ ✍️نجمه حسنیه جهت ثبت‌نام در کلاس روایت نویسی لینک زیر را مطالعه کنید https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/44019620
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 |در سیاستگذاری درباره زنان باید به عاملیت آنها احترام گذاشت ✅ حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر مجید دهقان "عضو هیئت علمی " @tollabolkarimeh
بسم الله الرحمن الرحیم 🔰 کلاس‌های آنلاین ✅ اصول نگارش در رسانه‌های مجازی (پیش نیاز این دوره نویسندگی خلاق است) استاد: جناب آقای دانیال نعیمی 10جلسه شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها ساعت 15 هزینه‌ی ثبت‌نام: 150 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 100 هزار تومان ✅ روایت نویسی در شبکه‌های اجتماعی (پیش نیاز این دوره نویسندگی خلاق است) استاد: سرکار خانم فاطمه سرکارپور 8جلسه سه شنبه‌ها ساعت15 هزینه‌ی ثبت‌نام: 150 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 100 هزار تومان ✅ عکاسی با موبایل پیشرفته (پیش نیاز این دوره عکاسی با موبایل مقدماتی است) استاد: جناب آقای میرحسینی 8جلسه پنج شنبه‌ها ساعت14 هزینه‌ی ثبت‌نام: 150 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 100 هزار تومان 🔰 کلاس‌های آفلاین* ✅ تولید محتوای گرافیکی با موبایل (ساخت عکس نوشته و کلیپ با نرم افزارهای موبایلی) استاد: سرکار خانم فهیمه پودات 8جلسه انتشار ویدئوی آموزشی چهارشنبه‌ها هزینه‌ی ثبت‌نام: 100 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 50هزار تومان ✅ ساخت پادکست حرفه‌ای استاد: جناب آقای محمدتقی جلیلی صفت 5جلسه انتشار ویدئوهای آموزشی دوشنبه‌ها هزینه‌ی ثبت‌نام: 100 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 50هزار تومان ✅ طنزنویسی در شبکه‌های اجتماعی استاد: سرکار خانم منصوره رضایی 8جلسه خرید کل ویدئوهای آموزشی این کلاس به صورت یک‌جا: 100 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 50هزار تومان ⏲ مهلت ثبت‌نام تا پایان دی1401 ⏰ زمان برگزاری دوره‌ها بهمن و اسفند1401 🚩 نحوه ثبت‌نام: پس از واریز مبلغ به حساب مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران 6104338935742904 تصویر فیش واریزی خود را فقط به صندوق خصوصی خانم @سیده مهتا میراحمدی به همراه نام دوره آموزشی بفرستید تا در کلاس ثبت‌نام شوید‌. 📝 صدور گواهی پایان دوره از سازمان فنی و حرفه‌ای کشور https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/43968925 و یه عالمه کلاس رایگان دیگه اینجا 👇 http://eitaa.com/joinchat/1530134534C7bb56a0513 @tollabolkarimeh
نوجوان که بودم تحت تاثیر دوست روحانی پدرم به احکام شرعی علاقه مند شدم و همین علاقه مرا به طلبگی و تحصیل در رشته ی فقه کشاند. وقتی که امتحان فقه داشته باشم استرس زیادی ندارم. جوش عصبی هم روی صورتم در نمی آید. حتی سر و صدای بچه ها آن چنان که باید تمرکزم را بهم نمی ریزد. عاشق فقه استدلالی ام. آن جا که حکم شرعی را به روایتی از معصوم علیه السلام مستند می کند. از ابی بصیر نقل شده که: خدمت ابا عبدالله علیه السلام بودم و پرسیدم در مورد فلان مساله چه می فرمایید؟ امام فرمود: حکم این است که...گفتم: فدایت شوم اگر این شد چه؟ و همین طور سوال و جواب در محضر دریای علم امام صادق علیه السلام. این ها را که می خوانم خودم را گوشه ی اتاق امام در مدینه می بینم. محفل گرم و صمیمی بین استاد و شاگردانش. امام می گوید و آن ها می نویسند. با تمام وجودم غبطه می خورم به حال جابر بن حیان، هشام بن حکم، جمیل بن دراج، صفوان، زراره و... چقدر شیرین است که با امامت هم کلام شوی. سوال بپرسی و جواب بشنوی. امامی که دل تنگت حضورت باشد. آنقدر قبولت داشته باشد که مردم را به تو ارجاع دهد. جوش کوچک بین دو ابرویم که یادگار امتحان اصول است را با انگشتانم بازی می دادم که از درد ناگهانی اش خودم را در اتاقم پیدا کردم، لبخند می زنم و با شوق به مطالعه ادامه می دهم. چقدر دلم می خواهد که مایه ی روشنی دیدگان امام زمانم باشم. ✍صدیقه جمالی توشمانلو @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @tollabolkarimeh