eitaa logo
طلاب الکریمه
11.9هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
نوجوان که بودم تحت تاثیر دوست روحانی پدرم به احکام شرعی علاقه مند شدم و همین علاقه مرا به طلبگی و تحصیل در رشته ی فقه کشاند. وقتی که امتحان فقه داشته باشم استرس زیادی ندارم. جوش عصبی هم روی صورتم در نمی آید. حتی سر و صدای بچه ها آن چنان که باید تمرکزم را بهم نمی ریزد. عاشق فقه استدلالی ام. آن جا که حکم شرعی را به روایتی از معصوم علیه السلام مستند می کند. از ابی بصیر نقل شده که: خدمت ابا عبدالله علیه السلام بودم و پرسیدم در مورد فلان مساله چه می فرمایید؟ امام فرمود: حکم این است که...گفتم: فدایت شوم اگر این شد چه؟ و همین طور سوال و جواب در محضر دریای علم امام صادق علیه السلام. این ها را که می خوانم خودم را گوشه ی اتاق امام در مدینه می بینم. محفل گرم و صمیمی بین استاد و شاگردانش. امام می گوید و آن ها می نویسند. با تمام وجودم غبطه می خورم به حال جابر بن حیان، هشام بن حکم، جمیل بن دراج، صفوان، زراره و... چقدر شیرین است که با امامت هم کلام شوی. سوال بپرسی و جواب بشنوی. امامی که دل تنگت حضورت باشد. آنقدر قبولت داشته باشد که مردم را به تو ارجاع دهد. جوش کوچک بین دو ابرویم که یادگار امتحان اصول است را با انگشتانم بازی می دادم که از درد ناگهانی اش خودم را در اتاقم پیدا کردم، لبخند می زنم و با شوق به مطالعه ادامه می دهم. چقدر دلم می خواهد که مایه ی روشنی دیدگان امام زمانم باشم. ✍صدیقه جمالی توشمانلو @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @tollabolkarimeh
سلام به تو ای حلقه اتصال آسمان و زمین قلبم! ❤️❤️❤️ درود خدا بر تو ای خورشید دل افروز زندگی ام! تو! فرشته ای هستی که به نام مادر ظهور کردی تا در دامن مطهرت، خود و خدا را بشناسم و مدال طلایی طاعت و بندگی را آویزه گوش دل سازم! مادر منزلت و مقام تو را «حبیب الله» وصف نموده که چون عاشق زهرایش شد او را «ام ابیها» خواند. مادر بهشت! به خود می بالد که افتخار خاک پای تو بودن نصیبش شده. بهشت واقعی تویی که گرمای سختی ها را به نرمی و لطافت آرامش بدل می کنی، و تلخی مرارت ها و دلتنگی ها را به شهد شیرین لبخند و رضایت تبدیل می نمایی. مادر برای تو که نشانه مهر و محبت الهی هستی، مثل و مانندی نمی یابم و جز تو غمخوار و همدردی نمی بینم! مادر تو بودی که حتی نام عادی من را متبرک به اسماءالله نمودی و از همان آغازین لحظه حیاتم، فضای قلبم را به نور مودت اهل بیت (سلام الله علیهم) منور ساختی. اگر صحیفه معرفت و تربیت دینی تو نبود، خدا می داند امروزه در کدام بیابان جهالت و حیرت، سرگردان و بی هدف می چرخیدم. مادر اگر از اول کام مرا با تربت عشق متبرک نکرده و تار و پود وجودم را با تلاوت آیه های نور مزین نساخته بودی، شاید من هم در دنیایی از ولنگاری و بی هویتی و عقاید انحرافی سیر می کردم. مادر تو با جهاد خانه داری و تبیین عملی سبک زندگی، راه و رسم حیات جاودانه را به من آموختی تا معنای اصیل آدمیت را دریابم و از هر آنچه هزل و بیهوده است رویگردان باشم! مادر باز هم تکرار می کنم! نام تو فقط در واژه ها خلاصه نمی شود بلکه اگر تو خوب باشی، دنیا و آخرت من روبراه است و تا زمانی که انگشتان توسلم در دستان اجابت توست، هرگز خدای را فراموش نمی کنم چرا که تو قبله نمای این دل سرگردانی! و مطمئنم که در جوار عهد تو با خالق هستی، من هم خوشبخت خواهم شد و اگر تداوم بخش راه معنوی و سرشار از محبت تو باشم، عطر مهرورزی و صفا و صمیمیت آنچنان روح و روانم را در بر می گیرد که، همه متعلقاتم را به کوی دوست رهنمون می شود و در برابر ساحت مقدس انوار طیبه الهی سرافراز خواهم شد انشاءالله. ✍مهتاب @tollabolkarimeh
ساحت‌های تربیت - محمد عالم‌زاده نوری.docx
296.4K
📘 ✍️نویسنده: محمد عالم زاده نوری 📌نظام دانشی از عناصر زیر تشکیل شده است: ۱. مبانی تربیت، ۲. اهداف تربیت، ۳. اصول تربیت، ۴. روش‌های تربیت، ۵. مراحل تربیت، ۶. عوامل و موانع تربیت، ۷. نهادها و کانون‌های تربیت، ۸. برنامه‌های تربیتی، ۹. تکنولوژی و ابزار تربیت، و... . از این میان ذیل عنوان دوم یعنی اهداف، بحث «ساحت‌های تربیت» به عنوان یکی از مباحث اساسی و بنیادین عرصه‌ی انسان‌سازی ذکر می‌شود که برنامه‌ریزی‌های تهذیبی و تربیتی بر پایه‌ی آن شکل میگیرد. 📤مشاهده در سایت حجره نما و دریافت فایل https://hojre-nama.ir https://hojre-nama.ir/wp-content/uploads/2022/12/t-213.docx @tollabolkarimeh
📚 وفای به عهد و نذر 💠 سؤال: کسی عهد یا نذر کرده است که چنانچه گناهی کند، روز بعد روزه بگیرد در این صورت اگر عمداً گناه کند ولی روز بعد به سفر ضروری یا غیر ضروری برود، تکلیفش چیست؟ ✅ جواب: رفتن به مسافرت گرچه غیر ضروری باشد، اشکال ندارد اما باید قضای روزه را بگیرد. @tollabolkarimeh
⚠️ تحریم و تحریف دو برنامه مهم دشمن در جنگ نرم است . @tollabolkarimeh
ننه ، نمی شه هم به بچه شیر بدی هم سرت تو گوشیت باشه خدا می دونه که بچه ، بیشتر تشنه محبته ننه چشماتو ازش دریغ نکن ✍ننه اقدس @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 |صرف زن بودن دلیل بر مسئول در حوزه زنان بودن نیست ✅ حجت الاسلام والمسلمین دکتر مجید دهقان "عضو هیئت علمی " @tollabolkarimeh
ای عشق دل افروز دل من به تو گرم است❤ @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔰 کلاس‌های آنلاین ✅ اصول نگارش در رسانه‌های مجازی (پیش نیاز این دوره نویسندگی خلاق است) استاد: جناب آقای دانیال نعیمی 10جلسه شنبه‌ها و چهارشنبه‌ها ساعت 15 هزینه‌ی ثبت‌نام: 150 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 100 هزار تومان ✅ روایت نویسی در شبکه‌های اجتماعی (پیش نیاز این دوره نویسندگی خلاق است) استاد: سرکار خانم فاطمه سرکارپور 8جلسه سه شنبه‌ها ساعت15 هزینه‌ی ثبت‌نام: 150 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 100 هزار تومان ✅ عکاسی با موبایل پیشرفته (پیش نیاز این دوره عکاسی با موبایل مقدماتی است) استاد: جناب آقای میرحسینی 8جلسه پنج شنبه‌ها ساعت14 هزینه‌ی ثبت‌نام: 150 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 100 هزار تومان 🔰 کلاس‌های آفلاین* ✅ تولید محتوای گرافیکی با موبایل (ساخت عکس نوشته و کلیپ با نرم افزارهای موبایلی) استاد: سرکار خانم فهیمه پودات 8جلسه انتشار ویدئوی آموزشی چهارشنبه‌ها هزینه‌ی ثبت‌نام: 100 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 50هزار تومان ✅ ساخت پادکست حرفه‌ای استاد: جناب آقای محمدتقی جلیلی صفت 5جلسه انتشار ویدئوهای آموزشی دوشنبه‌ها هزینه‌ی ثبت‌نام: 100 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 50هزار تومان ✅ طنزنویسی در شبکه‌های اجتماعی استاد: سرکار خانم منصوره رضایی 8جلسه خرید کل ویدئوهای آموزشی این کلاس به صورت یک‌جا: 100 هزار تومان اساتید، مربیان طرح امین و کاربران فعال کوثرنت (رتبه‌ی زیر 100) : 50هزار تومان ⏲ مهلت ثبت‌نام تا پایان دی1401 ⏰ زمان برگزاری دوره‌ها بهمن و اسفند1401 🚩 نحوه ثبت‌نام: پس از واریز مبلغ به حساب مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران 6104338935742904 تصویر فیش واریزی خود را فقط به صندوق خصوصی خانم @سیده مهتا میراحمدی به همراه نام دوره آموزشی بفرستید تا در کلاس ثبت‌نام شوید‌. 📝 صدور گواهی پایان دوره از سازمان فنی و حرفه‌ای کشور https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/43968925
همیشه بوی عطر میدادی حتی همان موقع که در تابوتی که با پرچم سه رنگ پوشیده شده بود و چشم هایت را بر هم گذاشته بودی. ولی خیلی بی رحمی، دلت به حال من نسوخت که این گونه مرا عاشق خودت و عطرهایت کردی سهم من از عاشقی این شده است که هر وقت درخیابان راه میروم و بوی عطرت را میشنوم سرم را بالا بیاورم و به دنبالت بگردم دیروز به همان عطرفروشی قدیمی رفتم و عطری را که نشان کرده بودی خریدم به لباس های اتو کشیده درون کمدت زدم، عطرت در هوای خانه میپیچد وفاطمه به دنبالم می آید با تعجب می گوید مامان بوی عطر می آید! آخر بعد از تو زدن عطر در خانه را ممنوع کرده بودم تا کم تر دلم سراغت را بگیرد ولی حالا می خواهم در همین هوای تو نفس بکشم، نفسی عمیق که بغض هایم را فرو ببرد. ✍رقیه آرامی نسب @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰چرا کربلا…!؟ ☑️ بخشی از بیانات مرجع عالی قدر، پیرامون دفن پیکر آیت الله العظمی صافی گلپایگانی قدس سره در کربلا @tollabolkarimeh
به گوشه‌ی مبل تکیه داده و پاهایش را توی شکمش جمع کرده است. دستانش را جلوی دهان گرفته و مدام چیزی را زیرلب تکرار می‌کند. بی‌تفاوت به حدقه‌ی چشمانش که داشت از استرس بیرون می‌پرید، نان‌خرده‌های توی سفره‌ی را جمع کردم و به آشپزخانه برگشتم. سفره را توی کشو گذاشتم و مشغول کارهایم شدم که این‌بار با صدای "خدایا‌خدایا" سرم را به سمتش برگرداندم. وسط هال ایستاد و همان‌طور که دست‌هایش را روی زانو‌یش گذاشت، به صفحه‌ی تلویزیون خیره شد. با لنزِ چشمانش روی توپ وسط زمین زوم کرد و دوباره آن چیزی را که دفعه‌ی پیش نشنیده بودم، با صدای رسا و چشمانی تنگ رو به آسمان گفت:" خدایا گُل‌ بشه گُل بشه" بلافاصله به صفحه‌‌ی تلویزیون نگاه کردم و با دیدن زیرنویس شبکه ورزش شروع کردم به خندیدن. او هم با صدای گزارشگر به خود آمد و از گلی که تیم مورد علاقه‌اش نزد، دمق شد. کف دستانم را روی اُپن آشپزخانه گذاشتم و سرم را به سمت راست کج کردم. به رفتار پسرم نگاه کردم و غرق افکارم شدم. او می‌دانست که دارد تکرار بازی فوتبال‌ جام‌جهانی را نگاه می‌کند، اما با این حال از خدا می‌خواست تا تیمش گل بزند. این دعا کردن او مرا یاد گل‌صنم خانم انداخت. پیرزن طرد شده‌ای که بعد از ۵۰سال بچه‌هایش او را از خانه‌ و زندگی‌اش بیرون کردند. بنده‌خدا همیشه چشمانش گریان بود و زبانش به توکل و امید به خدا می‌چرخید. آن زمان که او به خانه‌ی مادربزرگم می‌آمد من دختربچه‌ای بازیگوش بودم. او از خاطرات و سرنوشتش می‌گفت و من اهمیتی نمی‌دادم. دستی به سرم می‌کشید و می‌گفت:" خودت بعدا مادر میشی می‌فهمی" گل‌صنم خانم راست می‌گفت. من هم بزرگ شدم و مادری کردم. روزهای سختی را پشت سر گذاشتم. روزهایی که راهی پیش پایم نبود. از هر فرصتی استفاده می‌کردم و با خدا درددل می‌کردم و مثل گل‌صنم خانم می‌گفتم:" خدایا مکن امید کسی را تو ناامید" همه می‌گفتن بیخیال شوم و دیگر به چیزی فکر نکنم، اما مگر می‌شد به خدا امید نداشت؟ برای کسی که دیگر جز خدا پناهی ندارد؛ امید یعنی روزنه‌‌ی نور در تاریکی. یعنی اینکه آخر شب با باور و یقین به خدا سر به بالین بگذاری. ما هرلحظه با آیه‌ی وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ زندگی می‌کنیم اما کمتر به نشانه‌هایی که خدا در زندگی‌مان آورده است دقت می‌کنیم. دوباره با صدای "خدایا گل بشه" از افکارم بیرون آمدم و لبخندی زدم و گفتم:" آفرین پسرم همیشه امیدت به خدا باشه" ✍سیده مهتا میراحمدی @tollabolkarimeh
هنگام شمارش... 🔰 لبخند رضایت مولا! 🔺عده‌ای آرامش را در آسایش و رفاه می‌جویند؛ بسیاری هم در ریاست و مقام؛ و بعضی‌ها در قدرت به دنبال آن هستند؛ و عده ای در لهو و لعب؛ و برخی هم در...؛ 🔹و من آرامشم را در لبخند رضایت کسی می‌بینم که به مشکلاتم می‌اندیشد و اگر هنگام شمردن یارانش مرا نبیند، سراغم را می‌گیرد و هنگام گرفتاری‌هایم دعایم می‌کند و به خاطر گناهانم اشک می‌ریزد و از خدا برایم طلب آمرزش می‌کند. «مایه آرامشم! مولایم! تنهایم مگذار.» 📚 بر بال فرشتگان، ص۴۰ @tollabolkarimeh
اعتکاف در مدل تربیتی اسلام و اصول راهبردی آن.pdf
85.5K
📝الگوی اعتکاف، الگوی تربیت الهی جامعه 🔷خوانشی دیگر از اعتکاف و ضرورت توسعه آن در جامعه 👌قابل استفاده برای برنامه ریزان و برگزار کنندگان اعتکاف،این همایش معنوی_عرفانی @tollabolkarimeh
کتاب فروشی حاجی بعد از تمام شدن درس و خداحافظی از بچه‌های دانشکده، مغموم و سر به زیر از گوشه پیاده‌رو شروع به قدم زدن کردم. از سردی هوا و برفی که دیشب باریده بود، تعداد عابرهای پیاده انگشت شمار بود. ذهنم شدیداً مشغول کارهای انجام نداده و مقالات آخر ترمی بود که باید هرچه زودتر تحویل دانشگاه می‌دادم. نفهمیدم چطور خودم را به سر خیابان رساندم. آن شب نوبت شیفت‌کاری امید بود و نمی‌توانست به‌ دنبالم بیاید. از چند مغازه‌ای که باز بودند، پرس‌وجو کردم اما حتی خیلی‌هاشان اسم کتاب را نشنیده بودند. راهم را بطرف ایستگاه اتوبوس کج کردم. ناامید از این که باید قید نمره ارائه این ترم را بزنم روی صندلی آهنی زنگ زده ایستگاه نشستم. اما خیلی زود بلند شدم. نه به‌ خاطر سرما بلکه با دیدن یک مغازه کتابفروشی، آن طرف خیابان ایستادم. از خیابان رد شدم و خودم را به مغازه رساندم. روزنه کوچکی ته دلم روشن شده بود و به من می‌گفت گم شده را می‌شود آنجا پیدا کرد. باید آخرین برگه شانسم را هم انتخاب می‌کردم. هرچند که ظاهر قدیمی و چهارچوب‌های درب و داغان مغازه توی ذوق می‌زد. تا نیمه‌های ویترین مغازه از کتاب‌های روی هم چیده شده، پر بود و باقی شیشه را هم بخار هوای گرم داخل، گرفته بود و نمی‌شد داخلش را دید. یک نیرویی مرا به داخل آن مغازه می‌خواند . نور زردی که از داخل به بیرون میزد، نشان می‌داد که باز است. دستگیره در را پایین کشیدم و در با کمی فشار دست من باز شد. صدای جیغ مانندش نشان می‌داد نیاز به روغن‌کاری اساسی دارد و توجهی به آن نشده. از تک پله مغازه پایین رفتم و محو فضای داخلی آنجا شدم. اما طولی نکشید که از بوی سوختن نفت در علاءالدین وسط مغازه، چینی به دماغم دادم و به خود آمدم . همیشه از این بو بدم می‌آمد و باعث سردردم میشد. ترجیح دادم در مغازه باز بماند تا هوای تازه وارد شود. چند لحظه‌ای همانجا در ورودیِ در ایستادم و اطرافم را برانداز کردم . از زمین تا سقف را کتاب گرفته بود و فقط یک گلیم مندرس پاخورده که آن قدر خاک گرفته بود که رنگ اصلی‌اش مشخص نبود ، راهی برای عبور به داخل نشان می‌داد . وقتی خبری از صاحب مغازه نشد ، صدا زدم: _سلام . کسی نیست؟ چند بار صدا زدم اما جوابی نیامد . با خودم گفتم حتما پشت کتابها کسی هست که صدایم را نشنیده. راهی که گلیم نشانم می‌داد ، را رفتم تا به یک اتاقک کوچک دو در دو رسیدم . سقف کوتاهی داشت ، طوری که سرم را کمی خم کردم تا وارد شوم . یک میز کوچک چوبی و یک چهارپایه با کلی کتاب قطور که کنج اتاقک چیده شده بود . روی میز هم پر از پاکت نامه و یک قاب قدیمی از پسری جوان. برعکس همه چیز آنجا، روی آن میز، خبری از گرد و خاک نبود. یک علاءالدین هم آنجا گذاشته شده بود . عجیب بود که صاحب کتابفروشی ، بدون قفل کردن مغازه ، آنجا را گذاشته و رفته. چای تازه دم روی علاءالدین می‌گفت که تازه مغازه را ترک کرده. یکی از کتابهای روی زمین افتاده را برداشتم. قطور بود و جلد چرمی داشت. با دستم خاک رویش را گرفتم. باورم نمیشد، همانی بود که می‌خواستم. با صدای باز شدن در مغازه و به صدا درآمدن زنگوله‌ی بالای آن ، از جا پریدم. ترسیدم و خواستم خیلی سریع بیرون بروم که سرم به طاق خورد و با آخ بلندی همانجا نشستم. مردی گفت: کسی اونجاست ؟ سرم با دست می‌مالیدم که پیرمردی جلویم نمایان شد. عینک ته استکانی به چشم داشت و با لبخند مهربانی نگاهم میکرد ، مشخص بود تمام موهای سر و صورتش را در همین مغازه سفید کرده. پرسید: خوبی دخترم ؟ ایستادم و این بار حواسم بود که سرم را نکوبانم . تند و تند گفتم :ببخشید آقا من .. من ... یعنی اومده بودم ... خنده‌ی آرامی کرد و گفت: _ چرا هولی عزیزم. رنگ به رو نداری. ببخش که ترسوندمت . از اتاقک بیرون آمدم . این مرد چقدر عجیب بود. حتی نپرسید چرا در مغازه آن هم در اتاقک هستم ! شروع کردم به توضیح دادن : _ من اومدم داخل مغازه اما نبودین ... حرفم را قطع کرد و گفت: رفته بودم نماز . _ مغازه قدیمی و خوبی دارین . باز هم لبخند زد. قد خمیده و اندام لاغر و نحیفی داشت. طوری که بدون خم کردن سر، وارد اتاقک شد. بطرف قوری چای رفت، یک استکان چای ریخت و چند قند داخلش انداخت . گفتم: کتابهای خوبی میشه اینجا پیدا کرد . دستم را بالا بردم و ادامه دادم :همین کتابو که می‌بینید، خیلی ارزشمنده. هیچ جا نمیشه پیدا کرد . با دستانی که لرزش خفیفی داشتند، استکان را طرف من گرفت و گفت : بخور حالتو خوب می‌کنه . اصلا انگار حرف‌هایم را نشنیده بود. استکان را گرفتم و تشکر کردم. با همان قد خمیده و گام‌هایی آهسته به طرف قفسه‌ای رفت. از یکی از طبقات قفسه، کتابی بیرون کشید. چند بار به سینه‌اش مالید تا خاکش را با پولیور سبز رنگش بگیرد. از آن حرکت پیرمرد مشخص بود که زیاد به ظاهر اهمیت نمی‌دهد. ✍فاطمه غفاری @tollabolkarimeh
یک قُلپ از چای را نوشیدم . مزه‌اش با تمام چای های هل‌دار که خورده بودم فرق می‌کرد . درد سرم فراموشم شد. پیرمرد طرفم آمد و گفت: اینم جلد دوم همون کتابه . شاید لازمت بشه . دهانم باز ماند . استادمان گفته بود اگر جلد اولش پیدا شود، جلد دومش، حتماً پیدا شدنی نیست. به او گفتم: _ شما این کتابا رو از کجا دارید ؟! میدونید چه گنج هایی در اختیار دارین؟ _ خیلی وقته کسی سراغ این جور کتابا نمیاد. مشغول ورق زدن کتاب شدم و همان طور گفتم : _ قدر مغازه تونو بدونید. من کل تهران گشتم اما پیدا نکردم. اما اینجا تو این مغازه.... دیدم که رفت و روی چهار‌پایه نشست و مشغول خواندن نامه‌ها شد. کوله‌ام را روی دوشم جابجا کردم. و سوالی که ذهنم را قلقلک می‌داد، پرسیدم: _ من اومدم اینجا در مغازه باز بود. همیشه بدون قفل زدن به در، میرید مسجد ؟ لیلای درونم گفت ؛ آخر به تو چه ؟ صاحب مغازه است و هرکار دلش بخواهد می‌کند. پیرمرد چیزی نگفت که پرسیدم: _ چرا چیزی نمی‌گید ؟ این بار مرا نگاه کرد و گفت: این روزا دیگه کسی کتاب نمیخونه تا نگران مغازه‌ و دزدیده شدن کتابا باشم. و بعد انگار که از من و سوالاتم خسته شده باشد ، سمعک‌هایش را در آورد و یک کاغذ را نزدیک چشمانش گرفت و مشغول خواندن شد. تمام کارهایش برایم عجیب بود. نگاهی به کتاب‌های دستم انداختم. حتی قیمت‌شان را نمی‌دانستم. از کیفم 50 هزار تومان روی میز گذاشتم و روی یادداشت کوچکی نوشتم که :دوباره برمی‌گردم. ✍فاطمه غفاری @tollabolkarimeh
مقام معظم رهبری : تسلط بر مغز ها برای دشمن خیلی با ارزش تر از تسلط سرزمین هاست. @tollabolkarimeh
اعمال خود را کد گذاری کنید تا اجازه عبور پیدا کنند کد : فقط برای رضای خدا ✍ننه اقدس @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام و تبریک 🌱 به مناسبت ولادت باسعادت امام محمد باقر علیه السلام❤️ @tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
25.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ تصایر و صحنه هایی ناب و کمتردیده شده از 👈ابعاد جشن ۲۵۰۰ سالگی پر تجمل پهلوی و بیگانه پرستی عجیب وی در این مهمانی همه چیز و همه کس پیدا میشد جز خود ایرانی ها شاه، برای حفظ انحصار مهمانی، حتی وزرای خود را دعوت نکرده بود 🔹رسانه باشیم @tollabolkarimeh