مادر که باشی خودت یک پا دکتر میشوی.
تا همین چند وقت پیش عمرا اسم محلولِ آب دالیبور را میدانستم؛ ولی حالا میدانم.🤦♀
اسمهای عجق وجق تری از داروها را حتی. با کاربردهای دقیق و وسیع. مثل یک دفترچهی یادداشت، زیر دستِ یک داروخانهچی.
این محلولی که اسمش آمد یک مایع ضد عفونی کننده است. یک داروی موثر که جهت کاهش خارش و التهابات پوستیِ ناشی از گزیدگی و نیش حشرات مورد استفاده قرار می گیرد. (اینجای متنم شبیه تبلیغات سورملینا شد، ولی غرض تبلیغ نبود. دوباره بخوانید با تاکید بر روی ضد گزیدگی و التهابات پوستیاش.) چند روز پیش روی دستهای پسرم متوجه تورم و قرمزی عجیب و غریبی شدیم. دکتر گفت حساسیت به نیش حشره است. چند ساعت بعد دوتا تاول بزرگ هم رویش زد. این محلول و پمادها کمک کرد تا بهتر شود. جایش اما نرفت، قرمزیاش هم. اما دارد بهتر میشود. ولی بین خودمان بماند هر بار که این تاولها را دیدم گریه کردم. هربار که پماد میزدم. هربار که پسرم از سوزشش اشک میریخت. هربار که از گریهاش اشک ریختم.
این دوتا تاول مرا کیلومترها با خودش میبرد آن طرفتر. من هربار که درب پمادها را باز میکردم میرفتم رفح . میرفتم بالای سر پیکرهای سوخته و تاولهای درمان نشده. میرفتم کنار مادرها ضجه میزدم. مینشستم روی تلی از خاکسترها زار میزدم.
آه جرحاً علی جرح. حزنا علی حزن... آه از این روزهای دردناک، وای از این روضههای مجسم.
✍سیده زهرا رضایی المشیری
#رفح
@tolabolkarimeh