خوب نگاه کن...
عرق روی پیشانیها شره میکند.
پیراهنها شوره زده و میگویند: هر چقدر هم گرم باشد، مانع خوبی نیست.
پاهای تاول زده با آرامش خود را به جلو میکشند.
پرچمها توی هوا گاهی مظلومیت حسین را فریاد میزنند و گاهی مظلومیت فلسطین...
تا چشم کار میکند شلوغی است.
این طرف لیوانهای کاغذی ردیف شدهاند تا پُر از شای عراقی شوند و آن طرف فنجانهای چینی به جان هم افتادهاند و آهنگ قهوه سر میدهند.
صورت آفتاب سوختهٔ دختر جوان با پاهای برهنهٔ پسرک مای بارد به دست تلاقی زیبایی میآفرینند.
پیرمرد عصا زنان، اشکهای روضه اسپیکرش را به دست چفیهاش میسپارد. لحظهای آه و بعدش اِی حسین جانسوزی سر میدهد.
زنی انگار همسرش را روی ویلچر به جلو هُل میدهد. عشقی که در وجودشان است را نمیفهمم درست مثل معنای حرفهای پیرزنی که ساکش را روی سرش جا داده و عربی صحبت میکند. نگاه متعجبم را از ساکش میدزدم و آرام میگویم: لافهم...
جمعیتی جوان میان شلوغیها هروله میروند و به سر زنان لبیک یا زینب را دم میگیرند. صدایشان میان آهنگ عربی موتور سه چرخهای گُم میشود.
اینجا همه چیز دیدنی است. هلابیکم به زوارالحسینِ مرد جوان، گرد و خاک زیر قدمها، گعدههای نوحهخوان، آبهایی که با شتاب روی سر زائرین فرود میآیند، شربت آبلیموی موکب امام رضا که با آمدهام شاه پناهم بده مخلوط شده، عمود شمارهٔ...خوب نگاه کن...
✍نوری امامزادهای
#روایتگری
@tollabolkarimeh
مهمان کریمان
از اول امیرعلی شرط کرد، در این مسیر هر کس گفت منزل، جواب رد ندهیم. موافقت کردیم، اعتقاد داریم شاید به واسطه فرزندانمان کربلا رزق ما نیز قرار گرفتهاست.
سفرمان پر از ماجرا بود؛ اما خانههایی هم که مهمان شدیم هر کدام برای خودشان ماجرایی داشتند. خانهٔ ابوعلی را حضرت پدر برای دلجویی دعوتمان کردهبود. کولهبار خستگی و دلهره را آنجا زمین گذاشتیم و سبکبار راهی مشایه شدیم. خانهٔ جناب سمیر میان نخلستان با امکانات کمش برای تمرین شاکر بودنمان فراخواندهشدیم. شکر نعمتهایی که جناب سمیر با یک پا و عصای زیر بغلش یادمان داد، محال است از یادمان برود. اما خانهٔ آخری فرق داشت. ابوحسن ما را به خانهای در ظاهر محقر طلبید. محقر ولی پر از اخلاص و کرامت...
با اشتیاق در گفتار و رفتارشان، بهترینهایشان را پیشکش زائرین حسینی کردند. ته ماندهٔ غذاهای زوار را به عنوان تبرکی جمع کردند. بعد از خدمت به زائرین به یکدیگر زیارت قبولی گفتند. شب تا صبح توی حیاط نشستند، مبادا زائر چیزی بخواهد و خواب بمانند.
شرمنده شدیم،
شرمندهٔ نداری و این همه سخاوت
خجالت زده خودمان شدیم،
خجالت زدهٔ دارایی و این همه خساست
به نظرت در کجای دنیا میتوانیم نظیر چنین مهمان نوازیهایی را بیابیم؟
✍نوری امامزادئی
#روایتگری
@tollabolkarimeh