#سیره_علما
💠یکی از دانشمندان معاصر که خود، استاد اخلاق و عرفان است، میگوید: از جناب شیخ رجب علی خیاط درباره خودم پرسیدم.
🔹فرمود:
«آقای حاج شیخ! دلت میخواهد خوب شوی، ولی برای خودت! سعی کن برای خدا بخواهی خوب شوی».
📚 کیمیای محبت، ص ۱۹۳.
@tollabolkarimeh
.
مرحوم علامه طباطبایی در مجلسِ روضهای که سیدی در محله گذر خان قم تشکیل میداد، شرکت میکردند.
یک بار قسمتی از منزلِ آن سید، نوسازی شده بود و علامه در همان قسمتِ نوساز نشسته بودند. در آن هنگام پرسیدند:
چه مدت است که در این جا مجلس عزاداری برپاست؟ گفتند: بیش از چهل سال!
مرحوم علامه از آن قسمت نوساز برخاستند و به قسمتِ قدیمی خانه رفتند و فرمودند:
این آجرهایی که چهل سال، شاهدِ گریه بر امام حسین(ع) بودند، قداستی دارند که لازم است انسان به اینها تبرّک جوید!
#سیره_علما
@tollabolkarimeh
#سیره_علما
#تلاوت_قرآن
🔹آیتالله مرعشی نجفی رحمة الله علیه به خویشاوندان و نزدیکان، به ویژه فرزندان خود سفارش می کرد که در منزل هیچ وقت قرآن را دور از دسترس قرار ندهند؛ بلکه همیشه آن را در طاقچه و جایی بگذارند که در معرض دید باشد تا دیده شود و می فرمود: «یادتان نرود که هرگاه چشم تان به آن می افتد، چند آیه ای تلاوت کنید و کوشش نمایید تا آیاتی از آن را حفظ کنید.»
📚علیاکبر دیلمی، انس با قرآن، ص ۶۲ ـ
@tollabolkarimeh
#سیره_علما
✅نقل همسر شهید نواب صفوی👇
بعد از افطار به آقا گفتم :
دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک!
فقط لبخندی زد!
این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم!
سحر برخاست، آبی نوشید!
گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛
افطار هم چیزی نداریم!
باز آقا لبخندی زد!
بعد از نماز صبح هم گفتم!
بعد از نماز ظهر هم گفتم!
تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم!
اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود :
امشب افطارى نداریم؟
گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض میکنم؛ نداریم، نیست!
آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لولههای آشپزخانه نیست؟!
خندیدم و گفتم :
صد البته که هست؛
رفتم و با عصبانیت سفرهای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا!
هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند!
طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در!
آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند.
آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا
همه آمدند!
سلام و تحیت و نشستند.
آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند!
من هم گفتم: بله آب در لولهها به اندازه کافی هست!
رفتم و آوردم!
آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند!
در همین هنگام باز صدای در آمد.
به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم :
برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند!
الحمدلله آب در لولهها هست فراوان!
مرحوم نواب چیزی نگفت!
یوسف رفت در را باز کرد،
وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است!
گفتم: اینها چیه؟!
گفت: همسایه بغلی بود؛
ظاهراً امشب افطاری داشتهاند،
و به علتی مهمانی آنان بههم خورده است!
آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت.
من شرمنده و شرمسار!
غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم.
ميل کردند و رفتند.
آقا به من فرمود :
یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چهقدر سر و صدا کردی؟!
وقتی هم نعمت رسید چهقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست!
بعد فرمود: مشکل خیلیها همین است؛
نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان!
وقتِ نداشتن داد میزنند!
وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند!
@tollabolkarimeh
✨به نظرت کار خونه مخصوص خانمهاست؟
همسر حکیم الهی قمشهای نقل کرده است که [حکیم الهی قمشهای] در خانه به امور داخلی کمک میکردند و به هیچ عنوان درس و بحث و تحقیق مانع این همکاری نمیشد.
📚رازهای همسرداری، ص۱۳۵
#سیره_علما
#حکیم_الهی_قمشهای
@tollabolkarimeh
✨من حق ندارم به ایشان امر كنم
رفتار امام در منزل و با مادرم، رفتاری نمونه و مثال زدنی بود. من بارها شاهد بودم كه مادرم وارد اتاق می شدند و یادشان می رفت، در را پشت سرشان ببندند. امام، هیچ وقت به خانم نمی گفتند: «در را ببند!»، بلكه صبر می كردند تا خانم می آمد، می نشست كنار ایشان. آن وقت خودشان بلند می شدند و در را می بستند. روزی به آقا گفتم: وقتی خانم داخل اتاق می شوند، همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند! فرمودند: من حق ندارم به ایشان امر كنم!
📚ماهنامه خانه خوبان، شماره 22، به نقل از خانم زهرا مصطفوی، دختر امام خمینی.
#سیره_علما
#امام_خمینیرحمةاللهعلیه
@tollabolkarimeh
✨فضیلت اول وقت تمام شد
ایشان هم پیوسته برای بچهها دعا میكردند. من امروز اثر دعای مطهری را حتی در نوههایم میبینم. از همان دوران كودكی بسیار به رعایت ضوابط شرعی مقیدند؛ حتی نوههای من از همان دوران خردسالی، مقید به وضودار بودن هستند. بچه هفت ساله وضو میگیرد.
یك بار من به خاطر كسالت از اول وقت، نمازم مقداری عقب افتاد. وقتی وضو گرفتم، آمدم كه نماز بخوانم، دیدم جانماز مرا نوهام جمع كرده؛ دلیل این كار را سؤال كردم. این بچه خردسال گفت: مامان جان! دیگر فضلیت اول وقت تمام شده، و چون دیر آمدید، من جانماز را برداشتم.
📚فصلنامه شورای فرهنگی و اجتماعی زنان، شماره ۱۰، به نقل از همسر شهید مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
@tollabolkarimeh
✨با دخترها ملایمتر باشیم
پدرم سعی میکردند به دخترها بیشتر از پسرها توجه و محبت کنند. مثلا اگر مهمان آمد و قرار بود برادر بزرگم چای بریزند یا کفششان را مرتب کنند و تعلل میکردند، به ایشان تذکر صریح میدادند؛ اما در مورد دخترها ملایم بودند.
📚استاد مطهری از نگاه خانواده، ص۹۳، به نقل از سعیده مطهری
#سیره_علما
#شهید_مطهری
#عکسنوشته_حسنا
@tollabolkarimeh
زیر بغل مرا میگرفتند و سرِ سفره میبردند ❗️
✴️ خستگیناپذیری در تحقیق و پژوهش و علاقه وافر به علم و دانش از ویژگیهای برجسته مرحوم علامه حسن زاده آملی بود. 👈🏻 ایشان در اواخر عمر هم میفرمودند:
قدر جوانی خود را بدانید چون به سن من برسید روزی ۱۲ تا ۱۳ ساعت بیشتر نمیتوانید مطالعه کنید. گاهی میفرمودند:
من حین مطالعه سر و صداهایِ اطراف را نمیشنوم و کراراً اهل منزل برای غذا، زیر بدن مرا میگرفتند و سر سفره میبردند! چون آن قدر غرق مطالعه بودم که متوجه چیزی نمیشدم.، گاهی از چکیدنِ قطره خون روی کتاب، متوجه میشدم ساعتها مشغول مطالعه بودهام.
#سیره_علما
@tollabolkarimeh
#سیره_علما
💠یکی از دانشمندان معاصر که خود، استاد اخلاق و عرفان است، میگوید: از جناب شیخ رجب علی خیاط درباره خودم پرسیدم.
🔹فرمود:
«آقای حاج شیخ! دلت میخواهد خوب شوی، ولی برای خودت! سعی کن برای خدا بخواهی خوب شوی».
📚 کیمیای محبت، ص ۱۹۳.
@tollabolkarimeh
.
مرحوم علامه طباطبایی در مجلسِ روضهای که سیدی در محله گذر خان قم تشکیل میداد، شرکت میکردند.
یک بار قسمتی از منزلِ آن سید، نوسازی شده بود و علامه در همان قسمتِ نوساز نشسته بودند. در آن هنگام پرسیدند:
چه مدت است که در این جا مجلس عزاداری برپاست؟ گفتند: بیش از چهل سال!
مرحوم علامه از آن قسمت نوساز برخاستند و به قسمتِ قدیمی خانه رفتند و فرمودند:
این آجرهایی که چهل سال، شاهدِ گریه بر امام حسین(ع) بودند، قداستی دارند که لازم است انسان به اینها تبرّک جوید!
#سیره_علما
.
@tollabolkarimeh
🔴 کمیت و کیفیت عبادت
🔹 حاج اسماعیل دولابی (رحمه الله علیه):
🔺 در بازار چوب فروشها، در هر حجره روزی چند كاميون چوب معامله میشود، ولی در پايان روز كه سؤال كنی چقدر كاسبی كرده ايد، میگويند مثلاً ده هزار تومان. امّا يك منبّت كار تكّهی كوچكی از آن چوبها را میگيرد و حسابی روی آن كار میكند و بر روی آن نقش میاندازد و همان تكّه چوب را صد هزار تومان يا بيشتر میفروشد.
گاهی اوقات آن قدر نفيس میشود كه نمیتوان روی آن قيمت گذاشت. در اعمال عبادی هم زياد عبادت كردن چندان ارزش ندارد بلكه روي عمل حسابی كار كردن و آن را خوب از كار درآوردن و حقّ آن را ادا كردن نتيجه بخش است.
#سیره_علما
@tollabolkarimeh