eitaa logo
طلاب الکریمه
12.3هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز 🌿انتقادات و پیشنهادات 🤝🏻تبادل و تبلیغ ارتباط با ادمین: @Talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
این خانه عزادار حسین است. از خواب بعد از ظهر که بیدار شدیم رفتیم سمت سالن. سه تا کاکائو از توی فریزر برداشتم و گرفتم سمت دخترها. دلشان نمی‌خواست. گفتند:" بذار برای بعد که گشنه‌مون شد." از اینکه یاد گرفتند تا وقتی گرسنه نیستند چیزی نخورند خوشم آمد. اما بدن بی‌جان من بعد ساعتها معده درد و غذا نخوردن به آن کاکائو نیاز داشت. بسم الله گفتم و گاز زدم. چندباری توی خانه چرخیدم. حجم ریخت و پاش و کثیفی بزرگتر از مریضی من بود. دوست داشتم هر طور شده خانه سر و سامان بگیرد و سیاه پوش شود. رفتم سمت سینک و اسکاج را از زیر ظرف چرک‌های انبار شده پیدا کردم. زیر لب گفتم:" یاحسین انگار که دارم توی روضه‌ی شما کار می‌کنم بهم توان بده تا شب خونه ردیف بشه و پرچم عزات بره بالا. نذار بخاطر مریضی از عزات عقب بیوفتم‌." حوالی ساعت نه شب، وقتی زور من از کارها بیشتر شده بود، صدای هورا دخترها رفت بالا. مامان! مامان! بیا بابا داره پرچم‌ها رو وصل می‌کنه." اسمش را که به دیوار خونه دیدم، لبخند روی لب‌هایم نشست. صدایش کردم:"ممنونم که به تن مریض من جون دادی تا خیمه عزات توی خونه‌ی ما هم بپا بشه." حالا ما شدیم عزادار و این خانه عزادار حسین است. ✍🏻 م.حمیدیان | | @tollabolkarimeh
ناتمام شده جوری گریه کنی که اصلا دلت نخواهد گریه هایت تمام شوند؟ یا آن‌قدر ضجه بزنی تا نفست قطع شود؟ یک جوری که سرت از شدت فشار و ناراحتی بخواهد منفجر شود یا تمام بدنت تب‌دار شود یا برعکس تمام تنت مثل مرده‌ها یخ بزند؟ زمان در آن لحظه متوقف می‌شود و تو در هیاهوها، خودت را می‌نگری. آن لحظه فقط می‌خواهی همه‌ی اصوات به پایان برسند. آن لحظه که قلبت می‌تپد. یک ضربان، دوضربان... می‌شنوی؟؟؟ دلش می‌خواهد مصائب را که می‌شنود متوقف شود. حرکتش را بگیرد فدای صاحب عزا کند. ای وای...چه دردی را تحمل می‌کند، قلبی که تنها شنیدن نام حسین "ع" مسبب پمپاژ خونش به گوشه کنار بدن است. آن لحظه اگر صدای روضه‌خوان یا احساسش هم گیرا نباشد، تو وصل شده ایی. خودت را وسط معرکه می‌بینی. آنجا که چشم‌ها از سالم بودن‌شان پشیمان می‌شوند. آنجا که عطشش از آتش فراتر می‌رود. خورشید چه بی رحمانه می‌تابد و می‌سوزاند.در‌ آن لحظه که مهتاب التماس خداوند را می‌کند تا بر جای خورشید بنشیند. ابرهایی که بغضشان غم باد شد اما باران نه، کلمه بی‌چاره را زیاد شنیده‌ایی؟ از همین جا بود که معنا گرفت، همان جا که تمام راه ها بسته شد. همان جا که هیچ چاره‌ایی پیدا نشد. صدای گریه با هلهله قاطی شده بود. مادرت دنبالت بود، همان جا... زخمِ تنت بود که می‌نشست بر تن مادرت زهرا "س". مادر دیگر درد پهلو را نداشت. قصه‌ی در، از یادش رفته بود، آن دم که نشست کنار جگرگوشه اش، به رسم عادت سرت را نوازش کرد. چشمانش اما دنبال تنت بود! پیکر جدا افتاده بود از تن، یک جا نیزه است یک جا خنجر، زینب از آن ور می‌‌دوید، مادر دلش پر می‌کشید. گرچه سال‌ها بود رفته بود، از زمین و زمانش گذشته بود. شاید بگویم مادرت درست همان جا بالا سرت یک‌بار دیگر مرده بود. من که می‌گویم امام حسین را فقط یک کتاب می‌فهمد آن هم دل است. همان لحظه که نامش برده می‌شود لرزه به دل‌هایمان می افتد. آری عشق این‌گونه غوغا می‌کند. نجوا نمی‌کند با فریاد خودش را رسوا می‌کند. ✍🏻 زهرا داودی | @tollabolkarimeh
«سایه‌ی عشق محرم» از همان کودکی، ماه محرم برایم حال‌و‌هوایی متفاوت داشت. اشک‌های مادر و لباس مشکی پدر، مرا با اندوه حسین‌بن‌علی (ع) آشنا ساخت. اولین باری که لباس مشکی پوشیدم و با مادرم به مجلس عزای حسینی قدم گذاشتم، عطر عشق به اهل‌بیت در جانم ریشه زد. چای روضه را درمان جان می‌دانستم و پرچم سیاه به نام اباعبدالله (ع) چون نوشته بر روی سنگ، بر قلبم نقش بست. نمی‌دانم چرا محرم را زیباتر و در عین حال، غم‌انگیزتر از ماه‌های دیگر احساسش می‌کنم. شاید چون داغ مظلومیت و غربت امام دلم را می‌سوزاند. من اما از مکتب عاشورا درسی بزرگ آموخته‌ام: در برابر هرگونه ظلم، باید ایستاد و حضور خداوند را در تمامی لحظات زندگی باور داشت. امروز، با هر قطره اشکی که فرو می‌ریزد، دلم جولانگاه پرسش‌هایی می‌شود: آیا امام زمان خود را آن‌گونه که باید، شناخته‌ام؟ آیا در مجالس عزای حسینی، به معرفتی رسیده‌ام که لیاقت همراهی ایشان را داشته باشم؟ هرچند برای فرج دعا می‌کنم، نمی‌دانم هنگام ظهور، آمادگی آن را دارم یا خیر... دعایم این است که اشک‌هایم تنها در سوگ اهل‌بیت جاری شود، قلبم پر از مهر آنان باشد، قدم‌هایم در مسیر رضایتشان برداشته شود، و اعمالم چنان باشد که لبخند بر لب یوسف زهرا (عج) بنشیند. لبخند امام، لبخند خداست. ✍🏻 افکاری | @tollabolkarimeh
روضه‌ی جملات این روزها جملات و کلمات هم دستم را می‌گیرند و به روضه می‌کشانند. مداح‌ها گاهی بد جگر آدم را تکه‌تکه می‌کنند. مثل همین چند شب پیش، که مداح پشت میکروفن‌ داد زد:" علی‌اصغر رو روی دستش بلند کرد و گفت: آبش بدید می‌میره، آبش هم ندید می‌میره" مداح فقط داد زد اما به جان مادرها کرور کرور آتش بود که می‌بارید و می‌سوزاند و خاکستر می‌کرد. چند روز پیش خانمی که هنوز مادر نشده‌بود گفت:" من که هنوز مادر نشدم اما عمه شدم جونم برای بچه های داداشم درمیره" و باز روضه بود که از جملات بارید. روضه‌ی مکشوف روز بعد عاشورا و عمه‌ای که باید پدر و مادر و همه‌کس باشد، اما خسته و شکسته هرگز. در ماه محرم، به جملات و کلمات خوب توجه کنید انگار شورش خلق عالم به جان آنها هم افتاده‌است. ✍🏻 نرجس خرمی | | @TOLLABOLKARIMEH
طلاب الکریمه
گناه عاشق چه بود؟ حقیقت هر جا که باشد. اگر دل بخواهد او را می جوید و پیدایش می‌کند. زمانی که باید غرق در شهرت پدر می‌ماند و وارث کل دارایی‌های ثروتمندترین فرد ایتالیا می‌شد؛ آنگاه که تمام دختران اشراف ایتالیایی برای ازدواج با او سر و دست می شکستند، به همه چیز پشت پا زد. او دلش جای دیگری بود. میان آن همه کتاب، یک کتاب را جانانه خواند و اعجازش را درک کرد. کلام قرآن را آویزه گوشش کرد. جوری ارتباط دل برقرار شد که حس کرد قرآن با او حرف می زند. تقدیر الهی چه زیبا رقم خورد، هنگامی که او را از وسط قاره اروپا کشاند به آسیا، آن هم ایران، آن هم صف اول نمازجمعه! کسی که تا دیروز نمی‌دانست آیت ا.. خمینی (ره) باطل است یا حق، حالا شیفته او شده بود. حالا نشسته بود پای نفس ها و کلام گرم آیت ا... خامنه ایی! چه در دلش گذشته که این گونه متغیر شده بود؟ چه چیز خوابش را از کابوس به رویا تبدیل کرده بود؟ در دلش چگونه امام حسین را ناشناخته صدا زد؟ که این گونه از جهالت به کمال رسید. مسلمان شدن و ماندش در جایی که شعار به آزادگی بیان است، شد خار و رفت به چشم آنان که گسترش اسلام را تهدید می دیدند. آن‌قدر کینه شیعه بر دل شان بود که حتی خانواده‌اش که بیشترشان یهودی بودند، دل‌شان با او راه نیامد. دیوانه‌اش خواندند، زجرش دادند و کاری کردند که از فقر نائی برایش نماند. او داشت خیلی ساده با باورهایش زندگی می کرد، اما برایشان سنگین تمام شد و دست به کار شدند. باز هم یهود بود که با صحنه سازی و دروغ، کشته شدنش را خودکشی جلوه داد، اما پرده دروغ را شواهد آشکار کرد تا یک بار دیگر مظلومیت شیعه و حقانیت اسلام را مقابل خباثت یهود و خون خواهیش قرار دهد. شهید «ادواردو انیلی» برای اعتقادش جان داد. او امام حسین را شناخت و می‌دانست پای حق ماندن ساده و بی دردسر نخواهد بود می‌دانست جان درکف باید برای معشوق فدایی شود. حر شدن از زمان امام حسین یک جنبش شد. یک جنبش که هیچ دورانی را در برنمی‌گیرد. اولین حر در کربلا، راه را برای همه‌ی حرهای زمان و تاریخ باز کرد. ✍🏻 زهرا داوودی | | @TOLLABOLKARIMEH
رضایت قلبی بسته‌های کوچک سبز را کنارهم می‌چید. زیرچشمی، به او نگاهی می‌کردم. در فکر فرو رفته بود. سکوت میانمان حکم‌فرما بود.کمی این‌پا و اون‌پا کردم. نامش را آرام صدا زدم. سرش را بالا آورد، چشمان بلورینش دیگر طاقت آن حجم از اشک را نداشت. پلکی زد و پهنای صورتش از اشک خیس شد. دستم به روی گره‌ی لقمه‌پیچ‌ها بی‌حرکت ماند. هول شدم و به روی زانو به سمت سیما خزیدم. او را بغل کردم. با هر بار نفس کشیدن عمیقش برای پنهان کردن اشک‌هایش، شانه‌اش تکان می‌خورد. بعد از پرکشیدن نوزاد شیر خوارش، برای اولین‌بار اینگونه گریه می‌کرد. با صدایی لرزان که ناشی از بغض در گلو بود، شروع به صحبت کردن نمود. سیما : " هر روز لباس‌های نوزادیش را مرتب می‌کنم. آنها را در آغوش می‌گیرم و لالایی می‌خوانم. به خودم قول داده بودم گریه نکنم. جوراب‌های ریزه میزه‌اش، هنوز دلبری می‌کند. قاب عکسش جگرم را می‌سوزاند. خنده‌های معصوم‌اش، خاطرات و عطر تنش، همیشه همراه من است. در اوج دلتنگی، فقط نام طفل حضرت رباب(س) آرامم می‌کند. وقتی به این فکر می‌کنم که مادری چون ایشان، از نازدانه‌اش دل برید تا خشنودی خدا را به دست آورد و مولایش را یاری کند؛ من چرا باید شکایتی داشته باشم؟ نوزاد من خواب و سیراب بود اما طفل حضرت رباب(س) بیدار و تشنه لب، حتی ناله‌ای نکرد و بر دستان پدر جان داد. خدا به من او را امانت داد و او را پس گرفت. اجر صبوری را جز با عاقبت بخیری از خدای خود نمیخواهم ". السلام علی الطفل الرضیع. ✍🏻دختر زهرا(آرزو مانعی) | | @TOLLABOLKARIMEH
"اِنَّ الحسینَ مِصباحُ الهُدی و سَفینةُ النَجاة" @TOLLABOLKARIMEH
47.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسین "ع" بیا دو آیه بخوان، غم شود فراموشم به جای خانه‌ی خولی بیا در آغوشم 💔 | @TOLLABOLKARIMEH
علیکم بالفرار به همراه مادرم برای شام‌غریبان به مسجد رفتیم،مداح روضه‌ی سوزناکی ازگودال قتل‌‌گاه و غربت اهل‌خیمه خواند. گاهی‌برخی‌کلمات‌را‌که‌می‌شنوی‌مانند‌درد؛تاعمق‌وجودت‌رخنه‌می‌کند‌وبی‌قرارت‌، مانندهمین‌‌عبارت "علیکم‌بالفرار" در روضه‌ی شام غریبان. جایی خوانده بودم این اصطلاح به معنای این است که"شما را به فرار توصیه می‌کنم" این یعنی اوج تنهایی. آخر مجلس با دیدن زنان و کودکان، به دور شمع‌های شام غریبان، دلم لرزید از تاریکی دشت کربلا و غربت تا اسارت اهل حرم. ✍🏻 زهرا خدری | @TOLLABOLKARIMEH
طلاب الکریمه
عاشورا پایان نیست، آغاز است. اگر تصمیم با من بود، دهه‌ی دوم محرم را باشکوه‌تر و پُرشورتر از دهه‌ی نخست برگزار می‌کردم؛ چرا که اصل مصیبت و اوج اندوه و غربت اهل بیت (علیهم‌السلام) تازه از شب یازدهم آغاز می‌شود. مصیبت کربلا در عاشورا پایان نمی‌گیرد؛ بلکه تازه آغاز راهی پر از درد و مظلومیت است که از قتلگاه تا شام ادامه می‌یابد. نمی‌دانم چرا چنین رسمی رواج یافته که از ابتدای محرم شور و هیجان عزاداری به اوج می‌رسد و با فرا رسیدن روز عاشورا، گویا همه چیز به پایان می‌رسد و حال و هوای عزاداری رو به خاموشی می‌گذارد. در حالی که مظلومیت حسین بن علی (ع) و اهل بیتش، پس از عاشورا تازه جلوه‌گر می‌شود؛ از غارت خیمه‌ها و اسارت خاندان پیامبر (ص)، تا غربت حضرت زینب کبری (س) و امام سجاد، بیمار مصلحتی کربلا(ع) در کوچه‌های شام. ای کاش فرهنگ‌سازی شود تا این حقیقت در جان‌ها جاری گردد و بدانیم که رسالت عزاداری، تنها به ذکر مصیبت در روز عاشورا محدود نمی‌شود؛ بلکه پیام عاشورا، در روزهای پس از آن، در مسیر اسارت و در خطبه‌های افشاگرانه اهل بیت (ع) به اوج خود می‌رسد. ای کاش از شب یازدهم تا هفتم سیدالشهدا (ع) و بلکه تا اربعین، شعله‌های عزاداری همچنان افروخته بماند و با همان شور و شعور، راه و پیام امام حسین (ع) زنده نگه داشته شود. محرم، نه ده روز، بلکه فصلی از تاریخ است که هر روزش حامل درسی نو و هر شبش سرشار از پیامی تازه است. کاش عاشورا را پایان نپنداریم، بلکه آغاز بدانیم؛ آغازی برای بیداری دل‌ها، نهضت عقل‌ها و احیای حقیقت در میان غفلت‌ها. بیایید شور محرم را به شعور پس از عاشورا پیوند بزنیم و نشان دهیم که دل‌های ما تنها تا روز دهم نمی‌تپد، بلکه تا رسیدن کاروان اسرا به شام و بازگشت‌شان به مدینه، و تا قیام مهدی موعود (عج)، این ماتم و حرکت ادامه دارد. ✍🏻 سُمیه اکبرزاده | @TOLLABOLKARIMEH
آینه‌ی صبر از روزی که داغ فراق مادر بر قلب کودکانه‌اش نشست انگار صبر با نامش گره خورد. خانه‌ی علی(ع) پر شد از سکوتی که زینب(س) می‌فهمید و بار آن خانه را بر دوش می‌کشید. دختری که دلش را با فرق شکافته پدر لرزاندند. بدن تیرخورده‌ی امام حسن(ع) هنوز در یادش زنده بود که در دشت کربلا درد را معنای تازه‌ای بخشیدند. دید تمام آنچه را نباید می‌دید. بانوی وقار، بانوی مفسر، نه با خشم که با متانت، به مجلس ظلم کشیده شد. نه شکایت کرد، نه از مسیر امامش دور شد. حتی دل کودک سه‌ساله را در آن غروب خونین آرام کرد. چه کسی جز زینب(س) می‌توانست آن‌همه را ببیند و باز ایمانش نلرزد؟ جهان تنها یک زینب دید. اما عاشقانش، راه زینبی را همچنان بر شانه‌های صبر ادامه می‌دهند. ✍🏻 افکاری | | @TOLLABOLKARIMEH
3.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آجرک الله یا بَقِیَت الله🥀 🌱 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 آرامش‌قلب‌‌نازنین‌و‌ داغدار‌صاحب‌عزا صلواتی‌ختم‌ڪنید!🖤 | | @TOLLABOLKARIMEH