#اسمتومصطفاست #قسمت_دوم
به مامان که گفتم فاطمه و محمدعلی پیش شما باشند تا برم بهشت رضوان و برگردم،بانگرانی پرسید:《تنها؟!》
_چرا فکر میکنی تنها؟
+پس باکی؟
_آقا مصطفی!
پلک چپش پرید:《بسم الله الرحمن الرحیم.》چشم هایش پر از اشک شد.زیر لب دعایی خواند و به سمتم فوت کرد.لابد خیال کرد مخم تاب برداشته.در را که خواستم ببندم،گفت:《حداقل با آژانس برو،خیالم راحت تره!》
اما من پیاده آمدم.به خصوص که هوا بارانی بود و تو همراهم. صدایت زدم و تو آمدی،شانه به شانه ام.حالا هم نشسته ام اینجا روی این سنگ سفید مقابل عکست. آن وقت ها هیچ موقع تنهایم نمیگذاشتی.
آن وقت هایی که بودی و می توانستی کنارم باشی اگر می گفتم مرا برسان،از اینجا تا آن سر دنیا هم که بود می آمدی،مگر اوقاتی که به قول خودت احساس میکردی تکلیف شرعی به گردنت هست و غیب میشدی.
حالا هم میخواهم مرا برسانی.مخصوصا که این رسیدن با خیلی از رسیدن ها فرق دارد.این بار میخواهم برسم به آن بالا،به آن بالابالاها تا بفهمم چه خبر است.هرچند 《آن را که خبر شد خبری باز نیامد》.
هوا نمور است،اما این گل آفتاب با سماجت میان دوخط ابرویت جا خوش کرده.میگفتی:《تو بچه شمالِ بارون دیده کجا سمیه خانم و من بچه جنوب آفتاب دیده کجا؟قلیه ماهی و خورشت بامیه وماهی هَشوُ و فلافل کجا،میرزا قاسمی و فسنجون ترش و کاله کباب و ماهی شکم پر کجا؟ولی قدرت خداروببین!تو با چه لذتی قلیه ماهی و ماهی هشو میخوری و من میرزا قاسمی و فسنجون ترش!این نشونه این نیست که روح ما به قواره جسم همدیگه س؟نشونه این نیست که از روز اول ناف مارو به نام هم بریدن؟》
@tollabolkarimeh
چطور استرس بچهها رو موقع کلاس آنلاین کم کنیم؟
با فرزندتون مهربون باشید
🔸به هیچ عنوان فرزندتون رو بخاطر عدمیادگیری سرزنش نکنید.
به کودک استراحت بدید
🔸بچهها در کنار درس خوندن، نیاز به استراحت دارند، به نیازها و خواستههای فرزندتون توجه کنید.
گفتگوی آزاد داشته باشید
🔸فرزندتون رو تشویق کنید تا در مورد موضوعی که باعث استرساش شده، صحبت کنه.
🔸به کودکتون اجازه بدید از طریق تماس تصویری با دوستاش ارتباط برقرار کنه
ازمزایای آموزش آنلاین به فرزندتون بگید
🔸امکان ضبط تدریس معلم و دیدن مجدد ویدیو، ارسال مکتوب اشکالات و سؤالات، مدتزمانکوتاه،انعطافپذیری و عدم رفتوآمد به مدرسه درسرما، گرما و ترافیک ازجمله مزایای کلاس آنلاین هست که میتونید برای کمک به کاهش استرس کودک واسش توضیح بدید.
عوامل حواس پرتی روازکودک دورکنید
🔸گاهی حتی حضور والدین در کنار کودک میتونه باعث استرس و عدمیادگیریش بشه.
ترس ونگرانی خودتون رو به فرزندتون انتقال ندید
🔸درحضور کودک، چیزی ازسختیها ومشکلات درس خوندن از طریق فضای مجازی نگید؛بلکه با حمایت و راهنماییهاتون تشویقش کنید در این شرایط درس بخونه.
@tollabolkarimeh
طلاب الکریمه
#روایت_زنان_گمنام_کربلا
توی قصهها همیشه مردها عاشقند، مثل خسرو، مثل فرهاد، مثل مجنون و زنها معشوقند مثل شیرین، مثل لیلی.
توی زندگی واقعی اما همشه این طور نیست.
گاهی زنها عاشق می شوند و مردها معشوقند، گاهی هر دو عاشق میشوند و هر دو معشوقند. زندگی واقعی بعضی چیزهایش شبیه قصههاست، بعضی چیزهایش هم بی ربط به قصهها.
عشقها ولی همهشان یک طور نیستند، بعضی زود میروند، بعضی میمانند، بعضی تمام نمیشوند.
چند هفته پیش صفحه اینستاگرام من پر شد از تصویر استاد جوانی که انگار من و او دوستان
مشترک زیادی داشتیم اما من هیچ وقت ندیده بودمش. استاد جوان تصادف کرده بود و خودش و همسرش و بچههایش همه با هم کشته شده بودند. خیلی سخت بود اما خیلی خوب هم بود.
یک طورهایی مرگ هم بر عشق شان خدشه نینداخته بود. فکرش را بکنید دو نفر طوری با هم گره بخورند که زندگی و مرگشان یکی بشود. عشق بعد از این هم می تواند چیزی داشته باشد؟
سید محمد ساجدی هم یکی دو سال پیش همین طور از دنیا رفت، از پیاده روی اربعین برمیگشت که با خانوادهاش آسمانی شد.
یک طورهایی غبطه برانگیز است، انگار یک پایان خوش است که سهم قصه زندگی خیلیها نمیشود.
روز عاشورا روز پایان زندگی خیلیها بود. تقریبا همه مردان سپاه امام کشته شدند اما یک خانواده سهمشان ویژه و خاص است، خانواده عبدالله بن عمیر. نمیدانم عبدالله چطور با همسرش زندگی کرده بود و چه عشقی بینشان بود که وقتی عبدالله شمشیر کشیده در میدان رجز میخواند یک باره اموهب هم عمود خیمهای را برداشت و دوان دوان خودش را به عبدالله رساند و گفت پیشت میمانم تا با هم در راه خانواده پیامبر جهاد کنیم.
فکرش را بکنید برای لحظه ای وسط میدان پر کشته رزم، زنی پشت به پشت مردی ایستاده و رجز میخواند. امام اما خیلی زود جلو رفتند و به ام وهب گفتند برگرد، خدا جهاد را برای زنان واحب نکرده. اموهب برگشت، بی آن که بهانه بیاورد، بی آن که هیجانش بر عقل پیشی بگیرد.
ماجرای اموهب با ماجرای بحیره که دیشب نوشتم خیلی شباهت دارد اما راستش را بخواهید اموهب یک مدال بیشتر از بحیره دارد.
مدالی که اموهب را یگانه کرد.
عبدالله بن عمیر خیالش از اموهب که راحت شد شمشیر کشید و با هرکس که پیش میآمد جنگید تا این که بالاخره ضربهای خورد و سخت مجروح شد و روی زمین افتاد. اموهب گوشهای ایستاده بود و رزم همسرش را تماشا می کرد. عبدالله که روی زمین افتاد هر چه توان داشت جمع کرد و سمت پیکر عبدالله دوید.
نشست. خون از صورت همسرش پاک کرد. حتما توی دلش حسرت می خورد که کاش من هم این جا با بدن پر زخم افتاده بودم.
اموهب خودش ندید اما همه آن ها که از خیمه ها بیرون بودند دیدند که کسی از دور جلو آمد، چوب بزرگی را برداشته بود و آن چنان چوب را بر سر اموهب کوبید که جهان به چشمش سیاه شد و همان جا پیکر بیجانش کنار عبدالله افتاد. ام وهب تنها زنی است که از سپاه امام شهید شد. تنها بانوی شهید روز عاشورا.
خدا بعضیها را طوری عزیز و دردانه می کند که وقت تعریف ماجرای زندگیشان همه وجود آدم حسرت میشود، آه میشود، کاش میشود.
✍حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا جوان آراسته
@tollabolkarimeh
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علی یتیمه الحسین علیهما السلام
@tollabolkarimeh
💫﷽💫
در ایام بیماریِ مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری هر چند روز یک بار، به عیادت ایشان میرفتم و یک روضهِ خودمانی برای ایشان میخواندم.
سه روز قبل از فوتِ آن بزرگوار، وقتی به عیادت ایشان رفتم،
دستور دادند:
خانمها پشتِ پرده بیایند. سپس عبای مبارک را بر دوش انداختند و با ادبِ تمام برای شنیدن روضه نشستند.
بعد از سه روز از منزل ایشان تلفن زدند و گفتند:
آقا از دنیا رفت!
بعد از غسل، آقا زاده ایشان- سید جعفر خوانساری- گریه کنان گفتند:
وقتی تو رفتی، آقا مرا صدا زدند و فرمودند:
جعفر! من دارم دستِ خالی از دنیا میروم. تنها چیزی که با خودم دارم از این دنیا میبرم، تشرّفم به مجالسِ امام حسین و اهل بیت- علیهم السلام- است!
کسی که بعضی از علما به تقوایِ کامل او نظر میدادند، دمِ رفتن میفرمودند:
من دارم دستِ خالی از دنیا میروم! پس وای بر ما!
#آیت_الله_سیداحمد_خوانساری
#استاذُنا
با هشتگ #استاذُنا سیرهی علما را دنبال بفرمایید.
@tollabolkarimeh
#شرح_دعای_مکارم_الاخلاق
قسمت سوم
بندهای که «ترین» بودن خالقش را چشیده و میداند که او مهربانترین و بخشندهترین و کریمترین است،
با افتخار سر بلند میکند و غیر «بهترین»ها از او چیزی نمیخواهد؛
حتی اگر به حساب دودوتا چهارتای خودش نشدنی باشد.
وقتی میگوید:
«روزگارم را در آنچه مرا برایش آفریدهای مصروف بدار»؛
یعنی حتی اگر شغل آب و نان داری، معامله پرسودی یا موقعیت خاصی، فقط یک بار در عمر پیش رویش گشوده شود ولی رنگ خدایی در آن نباشد، بینیازی را طلب میکند و دست رد به آنچه جز خداست میزند؛
ولی نه زانوی غم بغل میگیرد و نه سرنوشت تاریک خود را، بی هیچ نور امیدی، به تقدیر الهی گره میزند.
خداییِ خدا باز هم جلوه میکند و از او چنین میخواهد:
«بینیازم گردان و روزیام را فراوان ساز».
سقف بلند دعا و امید به اجابتش را جز امام معصوم(ع) چه کسی میتوانست به ما نشان بدهد و پُرخواهی را بر سر زبانمان بیندازد؟
.
#صحیفه_سجادیه
#طلبه_نوشت
منبع: صفحه "الیک" در اینستاگرام
@tollabolkarimeh
#المراقبه
اگر خود پیامبر ص و همه ائمه اطهار و همه اولیاء و اوصیا و شهدا و ابرار جمع شوند که ما را ازگناه پاک کنند، نمی توانند!!
مگر اینکه خود انسان بخواهد توبه کند!
اگر خود انسان بخواهد، بقیه کمکش می کنند!
یعنی همه چیز از خود انسان شروع می شود ! قبل از شیاطین جن و انس ، خودت را کشف کن! تواناییها و قدرت الهی ات را ! خلیفه الهی بودنت را !
#طرید
منبع: کانال #شمیم_ملکوت
@tollabolkarimeh
خبر تلخ بود و جانکاه، که من نماینده کلاس آن را ابلاغ کردم. اخمهای در هم کشیده، استیکرهای عصبانیت و الفاظ تند در پس این پیام پشت سر هم ردیف شد. من فقط نظاره گر ابرازِ خشم دوستانم بودم؛
از آبان ماه باید سر کلاس حاضر شویم. پس از دوسال تعلیم مجازی برایشان سخت است، اما انسان بردهی عادتهاست. همانطوری که تنفس با ماسک، رنگ کلاس را ندیدن و سرِ گوشی درس گرفتن برایمان سخت بود، اما عادت کردیم. این بار هم عادت میکنیم، به هر رویدادی که رقم بخورد و خواهد خورد.
✒ #بهار_سمنان
#طلبه_نوشت
@tollabolkarimeh
واکسن کرونا، تئوری یک توطئه
در این ویدئو خانمی را می بینیم که حرف ها و رفتار متناقضی دارد.
«یکی از شرکتکنندگان در تجمع مخالفان واکسیناسیون کرونا که روز یکشنبه ۲۱ شهریور مقابل وزارت کشور برگزار شد، با طرح تئوریهای توطئه درباره واکسن و داروهای کرونا گفت: «ما تربیتیافتگان مکتب حاج قاسم سلیمانی هستیم و فقط دیانت و صلابت او را قبول داریم.»
برای مشاهده ویدئو کلیک کنید
https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/37833429
🌸🌸🌸🌸
@tollabolkarimeh