سال اولی بودم. پر جنب و جوش و جسور. اما حالا که فکرش را میکنم؛ بیشتر جوگیر. انگار یک آشپزباشی حرفهایی میان افکارم یک قابلمه قورمه سبزی بار گذاشته بود. کلهام با همهی افکارش بدجوری بوی قورمه سبزی میداد.
اواخر اردیبهشتماه بود. همه جا پر بود از بوی شکوفههای نارنج. در و دیوار خیابانها، تا چشم کار میکرد، چسبکاری شده بود با پوسترهای بنفش رنگ. آدمهای مو سبز و پیراهن بنفشی میان ستادهای دوبسی دوبسی شیخِ کلید به دست، توی دست و پای هم لول میخوردند.
یکیشان که از همه عجیب و غریبتر بود؛ یک میکروفون توی دستش داشت و جیغ میکشید: 《آقای بنفش، شیخ دیپلمات، روح ما را تازه کن》
یک عده دورش جمع بودند، کف میزدند. هو میکشیدند و پیاز داغش را زیاد میکردند؛ تا هزار و چهارصد با روحانی!
با دوستانم قرار گذاشتیم بعد از اتمام کلاس، برویم ستاد آقای رئیسی. یک ساختمان کلنگی، در پرت ترین نقطهی شهر. ستاد رقیب انتظارم را برده بود بالا. انتظار این مدلیاش را نداشتم. از پلههای ساختمان رفتیم بالا. صدای سالار عقیلی آرام میپیچید توی راه پله:《وطنم ای شکوه پابرجا》
یک خانم چادری مسئول بود. یک دسته پوستر سوا کرد و گفت:《 زحمت نصبش با شما》.
یک چسب نواری پهنِ تا دو سوم استفاده شده هم گذاشت کف دستِ زکیه. توی دلم گفتم مگر این چسب پنج سانتیها زورشان به در و دیوار میرسد؟
نگاهم روی پوسترها میچرخید. میانهی صفحهی آبی رنگی مردی با عمامهایی مشکی، خجول و متین لبخند زده بود. پرچم ایران از بالای صفحه آمده بود و نشسته بود روی قبای مشکی رنگش. کنارش نوشته بود دولت کار و کرامت. لبخندی نشست روی لبهایم.
چسبها واقعا کم زور و بیجان بودند. دیوارها اما مقاوم. سطل چسبهای قوی و قلموهای شیخ دیپلمات کجا و ....بی خیالش. با کلی کلنجار رفتن پوسترها را چسباندیم. آخرش رفتیم توی سوپریها. روی شیشهها. روی دکهها. هر جا که زور چسب میچربید. صاحبانشان مردم سختی کشیدهی مهربانی بودند. پوسترها را که میدیدند، جمع دخترانهی محجوبمان را که میدیدند کلی دعای خیر نثارمان میکردند. این بود که فکر تبلیغ چهره به چهره افتاد توی ذهنمان.
چند دسته شدیم. مکان مشخص کردیم. هر کسی رفت توی موقعیت خودش؛ مرکز خریدها، پارکها، حتی صحبت با دست فروشها.
با دوستم رفتیم پشت یک دکه شیرینی فروشی نقلی. بوی شیرینیها یادم آورد که از صبح چیزی نخوردهام. گرسنگی را پس زدم. خانم فروشنده، یک عاقله زن سن و سال داری بود. سن دخترهایش را داشتیم. وقتی حرف را پیش کشیدیم لبخندش شد یک اخم بزرگ. گوش کرد بدون هیچ واکنشی. تا خواست حرف بزند، مرد درشت هیکلی آمد کنارش ایستاد. آنقدر سریع که اصلا نفهمیدیم این مرد از کجا پیدایش شد. پیش بند سفیدی بسته بود. دستکش های پلاستیکی تا وسط دست پرمویش آمده بود بالا. عصبانی گفت:《 ما رای نمیدیم! 》
رو کرد به من گفت:《 شما چندسالته؟ اصلا سنت قد میده به مشکلات ما؟》
من؟ من فقط هفده سالم بود حتی به سن قانونی رای هم نمیرسیدم.
هول شدم و گفتم:《 من؟ من؟ من دانشجوام.》
اما خودم را جمع و جور کردم و پشتهم استدلال آوردم. مادرش تند و تند چهار پنج تا کیک یزدی ریخت توی کیسه فریزر و گرفت طرفما و با میانجیگری و ملایمت گفت:《 دخترم برید. حتما رای میدیم، اینا رو هم بخورید رنگ به رو ندارید.》
بعدترها هربار که از کنار آن شیرینی فروشی گذشتم، خاطراتم زنده میشد. یکبار با خنده به دوستم گفتم:《خوب بود بهش نگفتم هفده! اگه میگفتم کارد میزدی خونش در نمیاومد》.
امروز اما وقتی از کنار مغازه کوچکشان رد شدم، مرور خاطرات اشکم را درآورد. همان مرد پشت پیشخوان شیرینیهای خوشرنگشان ایستاده بود. بالای سرش اما یک قاب عکس بود که رویش نوشته بود: 《شهید رئیسی، شهید جمهور》
✍سیده زهرا رضایی المشیری
@tolabolkarimeh
امام عزیز ما!
شما به نسل ما، امید دادید که میتوان با دستهای خالی مبارزه کرد و یک جهان را تکان داد.
صدای انقلاب بزرگتان را میشنوید؟!
شعاع نور انقلابتان به جای جای جهان کشیده شده. نور عظیم آنرا در دل اروپا میبینید؟ جوانهای مو بورِ چشم رنگی چفیه پوش را که امروز عضو مقاومت شدهاند. که مدال مقاومت به گردن آویخته و انتظار فرج از نیمه خرداد میکشند.
هوا هوای مقاومت است؛ مقاومت در برابر هواهای نفسانی و مقاومت در برابر جنود شیطانی.
در این وانفسای قدرت و در بحبوحهی انتخابات؛
ما چشم و گوش باز کرده ایم تا بهتر ببینیم و کسی شبیهتر به رهروان شما را پیدا کنیم.
عزیزِ سفر کرده!
در آخرین وصیتتان به ما توصیه کردید:
"میزان در هرکس حال فعلی اوست."
برای انتخاب بهتر؛ کسی شبیهتر به شما و شاگردتان یعنی شهید جمهورمان را انتخاب میکنیم که حرفش با کارنامهی اعمالش یکسان باشد و به آینده امیدوار.
دعایمان کنید که سخت محتاج دعایتان هستیم.
#رهرو_خمینی #به_قلم_خودم
✍🏻سمیرا مختاری
@tolabolkarimeh
امام جواد علیه السلام:
سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشمیان نگردد:
🔸اجتناب از عجله
🔸 مشورت کردن
🔸 توکل بر خدا
#امام_جواد #شهادت_امام_جوادع
@tollabolkarimeh
به مناسبت شهادت #امام_جواد_علیه_السلام:
جناب موسی مبرقع، پسر بلافصل امام جواد(ع) است. از بچگی یادم هست که حضرت آقا به هر وسیله ای که ممکن بود، خودشان را در روز وفات امام جواد(ع) به زیارت جناب سیّد موسی مبرقع می رساندند و حضرت جواد(ع) را هم در آنجا زیارت می کردند و تسلیت میگفتند. پس از مرجعیت هم این کار را ادامه می دادند. وقتی مرحوم کوثری(ره) می خواست ساختمان این امامزاده را تجدید بنا کند، ایشان را بسیار همراهی کردند؛ ...
📚حاج شیخ علی بهجت، کتاب صحبت سالها، ص۳۱۳
@tollabolkarimeh
شال و روسری مروا🌸
ما تو کانالمون متنوع ترین و با کیفیت ترین روسری هارو برای شما عزیزان داریم
با قیمت مناسب و تنوع بالا🥰
فرقی نداره شال و روسری ساده میپوشی یا طرحدار، رنگی یا مشکی؛ مروا برای هر سلیقهای یه پیشنهاد خاص داره!🥰
کیفیت کار و رضایت شما برامون مهمه👌
خوشحال میشم کارامون رو ببینین و اگه دوست داشتین عضو کانالمون بشین🌸😊
https://eitaa.com/Marvascarf1
https://eitaa.com/Marvascarf1
بسم الله
خیلی سخت است توی خانهات انجا که در و دیوارش باید رنگ ارامش و اسایش باشد، انجا که باید عطر محبت بپیچد لابه لای لحظهها، انجا که برترین است از نظر خدا و رسول تنها باشی و نه فقط تنها بلکه غریب و نه فقط غریب بلکه دشمنت همبالین وهمسرت باشد، و جاسوس و خبر چین کارهایت باشد.
این رنج بزرگی است و رنجهای بزرگ برای ادمهای بزرگ است دیگر.
بر اساس روایتی شهادت امام جواد؛ محمدتقی علیه السلام توسط انگور زهری همسرش بود.
امام 25 ساله ما؛ اسیر کینه و دشمنی بدخواهان شد، امام جواد و بخشنده ما شهید شد.
امام شهید، عزیز پدر شفاعت کن ما را و از جودت به ما ببخش؛ محبت خاندانت را و خادمی انها را و شفاعتتان را.
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَىٰ عَلَمِ التُّقىٰ، وَنُورِ الْهُدَىٰ، وَمَعْدِنِ الْوَفاءِ، وَفَرْعِ الْأَزْکِیاءِ، وَخَلِیفَةِ الْأَوْصِیاءِ، وَأَمِینِکَ عَلَىٰ وَحْیِکَ . اللّٰهُمَّ فَکَما هَدَیْتَ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ، وَاسْتَنْقَذْتَ بِهِ مِنَ الْحَیْرَةِ، وَأَرْشَدْتَ بِهِ مَنِ اهْتَدىٰ، وَزَکَّیْتَ بِهِ مَنْ تَزَکَّىٰ، فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیائِکَ، وَبَقِیَّةِ أَوْصِیائِکَ، إِنَّکَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ.
مجلسی، بحارالانوار، ج94، ص77
✍فاطمه تیرانداز
#شهادت_امام_جواد_علیه_السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑💐سالروز پیوند آسمانی امیرالمومنین حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) گرامی باد
🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺🌸🌷🌺
🌷 @tollabolkarimeh
رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود:
هرکس سوره فجر را در شب های دهه(اوّل ذی الحجّه) قرائت کند،خداوند او را می آمرزد.
و کسی که در ایّام دیگر بخواند برای او در قیامت، نوری خواهد بود.
المصباح للکفعمی، ص. 450
📖 سوره فجر را دهه اول 🌙 ماه ذی الحجّه قرائت کنیم و ثواب آن را به مولایمان حضرت ابا عبدالله الحسین و حضرت صاحب الزمان علیهم السلام تقدیم نماییم
به نیت تعجیل در فرج
🌤 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج🌤
﴿ سورة الفجر - سورة ٨٩ - تعداد آیات ٣٠ ﴾
@tolabolkarimeh
زهرا(س) و علی(ع) دو یارِ عاشق هستند✨
لبخند لبِ گلِ شقایق هستند✨
تفسیرِ دقیق سوره ی انسانند✨
هر دو نفس و نبضِ حقایق هستند✨
@tolabolkarimeh
کلبهی عاطفهها داشت مصفا میشد
همهی ارض و سما داشت مُهیا میشد
حضرتِ خاکیِ محرابِ عباداتِ سحر
راهیِ ساحل آرامش دریا میشد
تا کمی تربت اعلای نجف بردارد
پر جبریل به زیرِ قدمش وا میشد
چشم "خورشید" به رخسارهی "مهتاب" افتاد
کهکشان بُهتزده غرقتماشا میشد
گذرِ نور اگر آینه کاری شده بود
نیمه شب "کوچه ی پیوند" چه زیبا میشد
و خدا زیر لب آهسته به خود میگوید:
چه کسی غیر علی هم دم زهرا میشد؟!
زیر آن چادر خود فاطمه تا میخندید
یل خیبر شکن آنقَدر دلش وا میشد
رمز سرزندگیام یا "علی" و یا "زهراست"
وسط این دودمه نبض من احیا میشد
در حقیقت سند عقدِ "علی" و "زهرا"
سندِ نوکری ماست..،که امضا میشد
#بردیا_محمدی
@tolabolkarimeh
حلقه اول.pdf
595.2K
ترجمه فارسي ، نموداري و #خلاصه_حلقه_اول
اصول فقه شهید صدر
#اصول_فقه
#اصول
#ترجمه #خلاصه #نمودار
@tollabolkarimeh
masaelejadid.pdf
220.1K
نمونه سوال مسائل جدید کلامی
#نموه_سوال
@tollabolkarimeh