تنها بنایی که اگر بلرزد، محکمتر میشود؛ دل است. دل آدمیزاد، باید مثل انار چلاندش، تا شیرهاش در بیاید!...
#رضا_امیرخانی
#کتاب_منِ_او📚
@Tolou1400
کارگاه خویشتن داری_15.mp3
13.81M
#کارگاه_خویشتن_داری ۱۵
تمام ماجرای خلقت؛
برای " استفاده " ما در جهت رسیدن به هدفمان برنامهریزی شده است!
دقت کنید 👇
❌صرفا به جهت استفادهی ما...؛
نه به عنوان هدف اصلی ما...!
بدون این نوع نگاهِ ابزاری به دنیا، موفقیت انسان در #خویشتن_داری افسانهای بیش نیست!
#مراتب_آفرینش
#هدف_خلقت
#تقوا
@Tolou1400
طلوع
#من_زنده_ام #فصل_پنجم #قسمت_سیام خدای من! تازه فهمیدم که اینها دکترها هستند که جارو به دستشان دا
#من_زنده_ام
#فصل_پنجم
#قسمت_سیویکم
وقتی فهمیدند چند طبقه پایین تر، بدون ملاقات با دکتر با یک کپسول همیشگی کار تشخیص و درمانم تمام شده همه خندیدند، اما خنده دارتر وقتی بود که جیب هایم را خالی کردم. از تعجب شاخ درآورده بودند. نمی دانستیم از آن ها چگونه و برای چه منظوری استفاده کنیم. هرکدام پیشنهادی می داد: یک رول از گاز را با بخشی ازموهای ریخته مان ترکیب کنیم ودوباره یک طناب ببافیم.
-واجب تر از همه استفاده ی بهداشتی آن است.
-اگر سنجاقم بود برای تعمیر لباس هایمان خوب بود.
-برای روزی که قرار شد یکدیگر را خفه کنیم، به دردمان می خورد! به هرترتیب دورول نگه داشتیم وبقیه را…
آن شب"دکتر راحتی"آمد و به همراه کپسول همیشگی دوتا کپسول ویک اسپری داد وگفت:اخذی نفسین.(دوپف بزن)
اما سریع آن را پس گرفت. به برونشیت مزمن مبتلا شده بودم. تنگی نفس و درد سینه وسرفه های خشک مثل سنجاق سینه به من چسبیده بود وبی قرارم می کرد. گاهی از فرط دستپاچگی به در و دیوار می کوبیدم، شاید ذره ای هوای بیشتر و تازه تر از درزی یا دریچه ای به آن صندوقچه وارد شود. نفس می خواستم اما در مقابل این ضربه ها که بی اختیار ازدرد به دیوار همسایه می کوبیدم، سکوت تنها پاسخ زندانی عصبانی سلول مجاور بود که حتی حوصله ی کوبیدن به دیوار را نداشت. انگار خودش هم شبیه دیوار شده بود.
گویا از زندانیان بسیار قدیمی آن جا بود وبه همه ی قوانین زندان عادت کرده و تسلیم شده بود. وقتی برای رفتن به درمانگاه مرا بدون عینک ازسلول بیرون آوردند، نیمرخ همسایه ی عراقی میانسالمان را دیدم که کف دو دستش را به هم چسبانده و جلو آورده بود تا آن را ببندند و سرش را آماده نگه داشته بود تاعینک کوری را به چشمش بزنند. باخودم گفتم:وقتی لباس زندان را پذیرفتی ودست هایت را برای بسته شدن تقدیم کردی، زندان وتسلیم را پذیرفته ای و دیوار برای همیشه بخشی از دارایی و زندگی تو می شود و دیگر هیچ حادثه و اتفاقی را خارج از این سلول ها رصد نمی کنی. دیگر تو ربطی به رخداد های بیرون نداری ورخداد های بیرون هم به تو ارتباطی ندارند. آنوقت است که ضربه های دیوار تورا عصبانی می کند و مثل دیوار بی صدا وساکت می شوی و فردا و آزادی برایت بی معنی می شود.این شیوه ی زندگی درباره ی ما مصداق نداشت. نمی خواستیم مثل او باشیم. ما در عین اسارت آزاده بودیم،ما فرزند باورهای بزرگ بودیم. به دنیا آمده بودیم تا انقلاب کنیم. بجنگیم وبرای آزادی اسیر شویم. سهم ما دیوار وزندان نبود. هنوز می گفتم ما فردا آزاد می شویم، حتی وقتی نفس هایم به سختی بالا می آمد، امید به فردا داشتم.
ادامه دارد
@Tolou1400
و سلام بر او که می گفت:
«جوانانی که اشتیاق زیادی برای
اعزام به سوریه و دفاع از حرم دارند
بهتر است به خوزستان بیایند
کمک رسانی به حادثه دیدگان در
سیلِ خوزستان، مانند دفاع از حرم است»
#حاج_قاسم
#خوزستان
#آبادان
@Tolou1400
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸فرزندت را شاکر تربیت کن تا مسلمان شود!🔸
اگر میخواهید بچهتان را مسلمان تربیت کنید، او را شاکر تربیت کنید. او را طوری تربیت کنید که اگر کسی یک لیوان آب به دستش داد، آن را به رسمیت بشناسد و نگوید: «وظیفهاش بود!». اگر کسی سنگی را از جلوی پایش برداشت یا یک قدم عقب رفت و گفت: تو برو، یا کمترین خدمتی به او کرد، یادش نرود و از آن یاد کند.
خدا این صفت را دوست دارد؛ میگوید: اینکه این بنده، خدمت این شخص را به رسمیت شناخت و از آن تشکر کرد، صفت خوبی است. چون اگر بفهمد من چه نعمتهایی به او دادهام، از من هم تشکر میکند. ممکن است امروز کسی منتقد خدا باشد و فردا بندۀ خوبی شود؛ چون متوجه نیست. آن کسی که شکور است، بالأخره بیدار میشود و به یاد نعمتهای خدا میافتد و بیتاب میشود و آن کسی که ناشکر است و هر کاری که برایش میکنی، میگوید: وظیفهاش بود، یک روز همین حرف را نسبت به خدا هم میزند.
#فرزند_پروری
@Tolou1400
@haerishirazi