eitaa logo
طلوع
764 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
لینک دعوت https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16474090467803 هرچی میخواید بگید.👆🌻 @Tolou12 👈 ارتباط با ما🌻 کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج) آزاد است🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
همین قدر که در انتظار صبح بمانم کافی است. گفتم: دکتر افکار اینها کثیف و شیطانی است. نظر شما چیست؟ گفت: شما فقط نماز صبر و شکر بخوانید. شب تمام میشود. ما نماز میخواندیم و آنها تماشا میکردند تا اینکه آرام آرام پرده روشنی بر سیاهی شب کشیده شد که نوید نافله ی صبح را میداد اما هنوز تا صبح فاصله بود. آنقدر آذوقه و مواد خوراکی و تنقلات توی دست و بالشان بود که انگار به ضیافت دعوت شده بودند. برای اینکه اشتهای ما را تحریک کنند و از آنها چیزی درخواست کنیم نمایش نشخوار برگزار کرده بودند. پوست پسته هایشان را به سمت ما پرتاب میکردند. باد زباله هایشان را جابه جا میکرد.متوجه شدم قوطی های کنسرو و جعبه ها مال ایران است. با آنکه از صبح روز قبل تا آن لحظه چیزی نخورده بودیم، میلی به خوردن و آشامیدن نداشتیم. گفتم: دکتر اینجا چه خبره؟ این قوطی ها و جعبه ها ایرانی اند. دکتر گفت: حتما بار بعضی از ماشین هایی که تو جاده میگیرن تدارکات و و آذوقه برای جبهه بوده. صبحدم بیست و چهارم مهر همزمان شد با سرو صدای خودروهای بعثی و هجوم دوباره گروه گروه نیروهایی که از شمال خرمشهر به سمت همین جاده سرازیر بودند.روز قبل، از صبح علی الطلوع تا غروب شاهد اسارت گروهای مختلف بودیم. من و مریم را به گودالی انتقال دادند که دیروز برادران در آن بودند. دکتر عظیمی تنها گوشه ی دیوار نشسته و منتظر اعزام به بیمارستان بود. ساعت هشت صبح یک گروه شش نفره از برادران سپاه پاسداران بدون اینکه فرصت تعویض لباس داشته باشند با همان لباس سبز سپاه اسیر شدند. از برخوردشان کاملا پیدا بود غافلگیر شده اند.آنها را مثل توپ به سمت ما پرتاب کردند. بعد از مدتی که بین ما اعتماد حاکم شد، اطلاعتمان را دست و پا شکسته رد و بدل کریدم. از آنها پرسیدم: از کجا اعزام شدید؟ @Tolou1400