eitaa logo
طلوع
761 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
لینک دعوت https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16474090467803 هرچی میخواید بگید.👆🌻 @Tolou12 👈 ارتباط با ما🌻 کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج) آزاد است🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
همسرش [همسر علامه طباطبایی] که بیمار شد، 27 روز تمام کار و زندگی اش را رها کرد و به طور شبانه روزی به او می رسید. بعد از مرگ او به عشقش وفادار بود و تا چهارسال، هر روز می رفت کنار مزارش. بعد از آن چهارسال هم که فرصت کمتری داشت، به طور مرتب دو روز در هفته (روزهای دوشنبه و پنج شنبه) سر مزار همسرش می رفت و امکان نداشت این برنامه را ترک کند. به شاگردش هم پولی داده بود تا به کسی بدهد و تا یک سال هر هفته در شبهای جمعه در حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها) به نیابت از همسر مرحومش زیارت نامه بخواند. می گفت: " بنده ی خدا باید حق شناس باشد. اگر آدم نتواند حق مردم را ادا کند، حق خدا را هم نمی تواند ادا کند." 📚 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
11.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صوت منتشر نشده از سردار شهید همت . خاطره گویی و توضیحات شهید همت در رابطه با عملیات شناسایی در سوریه. https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلوع
#من_زنده_ام📒 #فصل_سوم #قسمت_نوزدهم گفت: آن‌چه آن‌ها را یک جا جمع کرده، رنج و درد یتیمی و بی کسی است
📒 حالا نوبت فریده بود که تلقینات همیشگی مادرش را فریاد بکشد: ما که جزء اشتباهات خداییم ، با کتاب هم هدایت نمیشیم. بهترین حرف حساب برای ما کشیده و اردنگی است. تازه وقتی کتک می‌خوریم یه کم آدم میشیم . سید صبورانه و مهربان گفت: نه بچه‌ها، اگر کسی با کتک آدم می‌شد، خر تا حالا آدم شده بود. سوژه‌ی خوبی دست بچه ها افتاده بود. حالا دیگر هرکس چیزی می‌گفت. سهراب گفت: آقا ما همان خری هستیم که از بس کتک خوردیم شبیه آدمیزاد شدیم. سید همچنان به حرف‌های خود ادامه داد: شما می‌دانید که الان در کشور رژیم شاهنشاهی سرنگون شده و همه‌ی ما زیر سایه ی رهبری امام خمینی مسیر زندگی خودمان را پیدا کرده‌ایم و هدایت شده ایم . شما هم اگر بخواهید می‌توانید از این به بعد با ما باشید و از قصه‌ی زندگی امام بیشتر بدانید. یکی از آنها گفت: آقا ما اینجا شکممون به کمرمون چسبیده. اگه لای این قصه‌ها، نون و کباب هم هست بیا و قصه بگو، وگرنه قصه ی ما از همه گریه‌دارتره. بالاخره هر روز با یک سخنرانی که یا خواهر میمنت کریمی انجام میداد یا من یا سید، توانستیم بچه‌ها را آرام‌آرام به خودمان علاقمند کرده و اعتمادشان را جلب کنیم . به خصوص اینکه بعضی وقت‌ها با اجازه‌ی مدیر پرورشگاه بچه‌ها را به خانه‌های خودمان می‌بردیم تا با محیط خانه و خانواده آشنا شوند. بچه‌ها سید را بیشتر از همه‌ی ما دوست داشتند و سخت شیفته‌اش شده بودند و او را عمو سید صدا می‌زدند. یک روز به مناسبت عید، سید دوازده تا از پسر بچه‌ها را به خانه‌شان برد. پدر سید که از سادات طباطبایی و مردی مؤمن و گشاده‌رو بود از بچه ها پذیرایی مفصلی کرد و مادرش هم برایشان غذای خانگی و میوه و شیرینی تدارک دیده بود. هدیه‌ای نیز برای آن‌ها در نظر گرفته بودند. در حیاط خانه‌ی سید درخت کُنار بزرگی معروف به کنار سید بود که طعم و مزه ی کُنارش متفاوت بود و به جای یک بار چند بار در سال میوه می داد. سید می‌گفت: پدرم میگه حتما این بچه‌ها رو بیار خونه تا از میوه‌ی این درخت کُنار بخورن. مثل همه ی خانه های آن موقع، خانواده‌ی سید هم مرغ و خروس داشتند. مادر سید با تخم‌مرغ‌ها برای بچه‌ها املت درست کرده بود و بچه ها هم کلی از میوه‌ی درخت کُنار و املت و نان تازه خورده بودند و بازی و شیطنت کرده و بعد هم راضی و خوشحال به پرورشگاه برگشتند. هنوز چند دقیقه‌ای از برگشتشان به پرورشگاه نگذشته بود که بینشان دعوا و مرافعه بالا گرفت تا جایی که بزن بزن راه انداختند. سید رفت که میانجیگری کند و ببیند دعوا سر چیست؟ نگران این بود که در خانه‌شان به بچه‌ها بد گذشته باشد. از آنها پرسید: بچه‌ها مگه بهتون خوش نگذشت؟ از چی ناراحتید؟ حسن گفت: عموسید خیلی نامردیه. سهراب هسته ی کُنارهاش رو جمع کرده و رفته داخل قفس مرغ و خروس ها، هسته‌های کُنار رو به ماتحت این زبون‌بسته‌ها فرو کرده و همه را کشته. حالا اگر بری خونه، می فهمی چه بلایی سر مرغ و خروس های زبون‌بسته اومده. تعدادی از بچه‌ها از این اتفاق ناراحت بودند و آن‌هایی که شیطنت بیشتری داشتند، می‌خندیدند. با همه ی شیطنت‌ها و آزارهایشان، دوستشان داشتم نه از سر دلسوزی. من در نگاه و آغوش بچه‌ها دنیایی را می‌دیدم که همه را به دوستی و محبت و مهربانی دعوت می‌کرد.آن‌ها که خود محتاج محبت و توجه بودند همیشه به دنبال راهی برای جبران محبت دیگران بودند. بچه‌های بزرگتر مرتب می‌گفتند: عموسید ان شاءالله تلافی کنیم. @Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟🌙 📝 میشه خودت آدم خوبی باشی، امّـــا؛ با اشتباهی که دیگران مرتکب میشن، تـــو تا تهِ جهنًم بری❗️ 💥 اینکه یکی دیگه اشتباه میکنه، و تو ساعتها، یا روزها، یا ماهها، و یا ســـالها، در خاطره‌ی اشتباهِ اون باقی می‌مونی؛ یعنی در آتیشِ اشتباهی داری گُر میگیری و می‌سوزی، که خودت مرتکب نشدی! ؛ قانون آرامش، قانون رهاییِ قلب ماست! هرچی قلب رهاتر ؛ لحظه‌هامون آروم‌تر 🌛 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ورای هر شب دوباره خورشید طلوع می کند و بشارت صبحی دیگر می دهد این یعنی امید هرگز نمی میرد....🦋 🌞 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
دیروز،باهوش بودم، می خواستم دنیا را تغییر دهم امروز خردمندم ، خودم را تغییر خواهم داد.🍃🌻 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا