eitaa logo
طلوع
764 دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
لینک دعوت https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf ناشناس https://harfeto.timefriend.net/16474090467803 هرچی میخواید بگید.👆🌻 @Tolou12 👈 ارتباط با ما🌻 کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج) آزاد است🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طلوع
#من_زنده_ام📒 #فصل_سوم #قسمت_هجدهم یکسال و اندی از انقلاب گذشته بود. بسیاری از ادارات و ساختمان‌ها و
📒 گفت: آن‌چه آن‌ها را یک جا جمع کرده، رنج و درد یتیمی و بی کسی است. ما باید در درک و فهم این رنج با آن‌ها شریک شویم تا آن‌ها به ما اعتماد کنند و علاقمند شوند. هرچه از بچه‌ها می‌پرسیدیم ، با نگاه‌های مات و مبهم از کنار ما می‌گذشتند. زندگی هر یک از بچه‌ها با سرنوشتی گره خورده بود. اسم‌هایی که آن‌ها برای هم انتخاب می‌کردند و همدیگر را با همان نام‌ها صدا می‌زدند حاکی از زندگی تلخ و پر رنج آنان بود. فریده می‌گفت: ما بچه‌ها جزء اشتباهات خدا هستیم . ما باید در شکم مادرانمان می‌مردیم و نمردیم ، نباید به دنیا می‌آمدیم و آمدیم . وضع و حال هیچ‌کدام بهتر از دیگری نبود. لقب هر بچه ای شهرت و حرفه‌ی خانواده‌اش بود. ابتدا فکر می‌کردم سرراهی فامیلی حسن است اما بعد از مدتی فهمیدم سرراهی قصه‌ی زندگی حسن است. ده سال و یازده ماه و شش روز پیش حسن در کهنه‌پارچه‌ای کنار زباله ها پیدا شده و به این یتیم خانه هدیه می‌شود. دیگری سهراب کُخ بود. مادر سهراب سر زا رفته و پدرش او را به آن‌جا هدیه کرده بود و خود از راه گدایی در لین یک**۱ احمدآباد، زندگی می‌کرد. دیگری موسی بنگی نام داشت. قصه‌ی این یکی رو دست همه زده بود. موسی قربانی عیش و عشرت پدر و مادر معتادش بود. هر بار که هوس می‌کردند موسی را به خانه ببرند، با منقل تریاک آن‌ها، قسمتی از بدن بچه می‌سوخت. زخم های تنش اجازه نمی‌داد پدر و مادرش را فراموش کند. شاپور گدا هم یکی دیگر از بچه های یتیم خانه بود که مادرش از گداهای دوره‌گرد بود. بعد از فوت پدر شاپور، مادر توان نگهداری بچه را نداشت و گدایی می‌کرد و گه‌گاهی کمی خوراکی و پوشاک برای شاپور می‌آورد. در بین بچه‌ها، زندگی شاپور از بقیه تجملاتی‌تر بود. خلاصه اینکه هر یک از بچه‌ها اسمی و قصه‌ای اسفبار داشتند. حالا باید با این بچه‌ها دوست می‌شدیم و با آن‌ها کار فرهنگی می‌کردیم . باید وارد زندگی آن‌ها می‌شدیم . نباید به آن‌ها به چشم موجوداتی عجیب نگاه می‌کردیم . آن‌ها مثل همه‌ی بچه‌های شهر بودند؛ با این تفاوت که بی‌کس تر و تنهاتر از بقیه به دنیا آمده و از عادی‌ترین و کمترین سهم زندگی یعنی پدر و مادر محروم مانده بودند. اصلا نمی‌دانستیم باید از کجا شروع کنیم. باید می‌گذاشتیم فقط قد بکشند و آب و دانه‌شان را بدهیم یا در مورد اسلام و انقلاب و امام با آنها صحبت کنیم ؟ برایشان از کجا بگوییم؟ اصلا این‌ها می‌دانند انقلاب شده؟ اصلا انقلاب و اسلام برای آن‌ها اهمیتی دارد؟ آیا انقلاب را دیده‌اند؟ بعد از کلی صحبت و مشورت با برادر سلحشور که همیشه مأموریتمان را گوشزد می‌کرد و می‌گفت:«شما اگر آنها را با اسلام و انقلاب و امام آشنا کنید آن‌ها راه درست زندگی را خودشان پیدا می‌کنند. فقط احساساتی نشوید و با ترحم به آن‌ها نگاه نکنید»، به این نتیجه رسیدیم که این زندگی نابسامان نیاز به برنامه و قانون دارد و من شدم یکی از آن‌ها... سید درس اول را این‌طور شروع کرد: از این به بعد هیچکس حق ندارد دیگری را به لقب صدا بزند. همه باید همدیگر را به اسم خوب صدا بزنیم . اینجا ما یک خانواده هستیم و همه با هم خواهر، برادریم . بزرگ ترها باید مراقب کوچکترها باشند. در همین حین، رسول با یک شیشکی وسط حرف سید پرید و با صدای بلند گفت: خواهر و برادر از چند تا ننه و بابا؟ سید با خونسردی ادامه داد: کوچک‌ترین محبت‌ها از ضعیف‌ترین حافظه‌ها پاک نمی‌شود. ما با محبت و دوستی پیمان خواهر و برادری را تقویت می‌کنیم . همهمه به راه افتاده بود. صدیقه که از همه عاقلتر بود گفت: خفه خون بگیرید بذارید دو کلمه حرف آدمیزادی بشنویم. سید ادامه داد: بزرگترها کوچکترها را زیر چتر خودشان بگیرند. از گوشه‌ی دیگر آسایشگاه صدای شیشکی دیگری بلند شد: توی این گرما و شرجی، بارون کجاست که زیر چتر بریم! همه زدند زیرخنده. سید ادامه داد: خداوند بزرگ که ما را خلق کرده برای چگونه زندگی کردن ما کتاب هدایت و پیامبر را فرستاده است که بیاموزیم و راه درست را انتخاب کنیم. انسان در تعیین سرنوشت خود سهیم است. مثل اینکه همه با هم دست به یکی کرده بودند که اجازه ندهند سید سخنرانی کنه. از هر گوشه‌ای صدایی در می‌آمد و هر لحظه یکی از آن‌ها اظهار فضل می‌کرد. @Tolou1400 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *۱. یكی از محله‌های آبادان. آبادانی‌ها به خیابان و کوچه، لین(لاین) می‌گویند. محله‌ی احمدآباد آبادان ۱۵ لین داشت که لین یک، یكی از بازارهای اصلی شهر محسوب می‌شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم تنگ است برای کسی که نمی شود او را خواست نمی شود او را داشت فقط می شود سخت برای او دلتنگ شد https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟🌙 📝 همه‌ی آنچه که در قلب ما می‌گذره؛ تعیین کننده‌ی نوع انرژی‌ای هست که از ما صادر میشه! قلب‌تون وقتی پر از نقد، قضاوت، بدبینی، مقایسه، رقابت و ... نسبت به کسی باشه؛ ✖️ حتی اگر باهاش در فضای مجازی هم صحبت کنید، ✖️ و حتی اگر عاشقانه‌ترین و محبت‌آمیزترین واژه‌ها و استیکرها رو استخدام کنید؛ بازم محاله که بتونید انرژی منفی صادره از قلبتون رو، پنهان کنید! 💥 نَفْس شما و نفس دیگران، از یک جنس آفریده شدند، پس برای ادراک انرژی‌های همدیگه، نیاز به آموزش ندارند! بصورتی کاملاً فطری و ناخودآگاه انرژی‌های هم رو دریافت می‌کنند! قانون جذب؛ قانون پاکیِ دلهاست! 🌛 @Tolou1400
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام اوقات جهان در اختیار شماست، اما از تک تک لحظه هایتان مراقبت کنید. بیایید از ابرها بالاتر برویم و طلوع خورشید را ببینیم.☀️🌈 🌞 https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
دعای مؤمن یکی ازین سه فایده را دارد: یا برای او ذخیره می شود، یا در دنیا بر آورده می شود، یا بلا را دفع می کند. https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آرامش 🦋 یک احساس است تو نمیتوانی به زور این احساس را ایجاد کنی کـافی اسـت همه منفی بافی ها و موانع را کنار بگذاری تا با پای خودش به سراغت بیاید. https://eitaa.com/joinchat/2990276745C178e103edf