آیا میتوان تصور ثابتی از «من» داشت؟ آیا واقعاْ میتوانیم دوستانمان یا اعضای خانوادهمان را بشناسم؟ آنها چطور؟ آیا آنها میتوانند واقعیت «من» را بفهمند؟ برای شناخت یک نفر اسکن مغزیاش بیشتر به دردمان میخورد یا زندگینامهاش؟ موفقیت چیست؟ آرمانهای زندگی ما چگونه شکل میگیرند و چه نقشی در شکلگرفتن «من» دارند؟ اینترنت، شبکههای اجتماعی و فضای مجازی چه تأثیری بر «خود» ما میگذارند؟ اینها برخی از پرسشهایی است که در این کتاب به آنها پرداخته شده است. مل تامپسون با نگاه به فلسفه، ادبیات، علم و دین در نهایت این دیدگاه را مطرح کرده است که «خود»، یک ماهیت ثابت نیست بلکه یک فرایند است؛ فرایندی که در جریان آن حواس و حافظهٔ ما به کمک هم نقشهای شخصی و منحصربهفرد خلق میکند؛#تم_استوری
نگاهی به رمان «محاکمه» نوشته محمدآصف سلطانزاده از مهمترین نویسندگان معاصر افغانستان
مردگانی که در گور نخوابیدند
«تو که جنگ را در پرده سینما دیدهای یا در صفحه تلویزیون یا در بازی کامپیوتری، چه میدانی آن چیست که نیرویی بنیانکن دارد با غریوی که روح را مبهوت میسازد و هیبتی که از هر شکوهمندی سرتر است. صور اسرافیل در خویش دارد و تمام آیات سوره تکفیر معنای آن است.» محمدآصف سلطانزاده، نویسنده معاصر افغان، در صفحات آغازین رمان «محاکمه» جنگ را از نگاه شخصیت اصلی، عیساخان، اینگونه توصیف میکند. مردی گرفتارآمده در اردوگاه پناهندگان سندهولم در کشور دانمارک و در آستانه ردمرز.
محدآصف سلطانزاده متولد سال ۱۳۴۳ در کابل است. او که در دانشگاه کابل داروسازی میخواند همزمان با اوج حملات شوروی به افغانستان، به ایران مهاجرت و ۱۷سال در اینجا زندگی کرد. سلطانزاده که از تحصیل بازمانده بود، شروع به نوشتن کرد و دوره فیلمسازی دید. مدتی فیلمنامه و نمایشنامه مینوشت، در خیاطخانهها کارگری میکرد و در جلسات داستانخوانی رضا براهنی حضور مییافت. او با حضور در محفل هوشنگ گلشیری داستاننویسی را جدیتر گرفت.#تم_استوری
بیگانههراسی دارد دورنمای سیاسی و اجتماعیِ اروپا را عوض میکند. صداهای زمزمهواری که از هویت ملی دم میزدند حالا به فریادهای ناسیونالیستیِ تمامعیار بدل شدهاند. اینگونه تفکرات قبلاً از غرب به شرق سرایت میکرد، اما حالا مسیرش برعکس شده است؛ انگار که ناسیونالیسم و بالکانیشدن دیگر فقط مختصِ شرق اروپا نیست. حالا که سیاستها بر پایهٔ سوءاستفاده از احساسات عمومی بنا میشوند، گذشته از حال قدرت بیشتری یافته است. برگزیت، و جنبشهای کاتالونیا برای جدایی از اسپانیا تنها دو نمونه از این تغییرات تازهاند.
آندره پلشو، فیلسوف رومانیایی، مینویسد "راه حل این مسئله نه وحشتی مخرب است و نه تصویری عوامفریبانه از آیندهای روشن و بینقص. اروپا در طول حیاتش یاد گرفته که چطور دوام بیاورد، چطور شکافهایش را پُر و جای زخمهایش را به نشانههای زندگی تبدیل کند." اما بقای یک اتحادیهٔ متحد با بقای اتحادیهای پارهپاره و آبرفته فرق دارد. در وضعیت امروزِ ما، هم نشانههایی از اروپای متحد پیداست و هم نشانههایی از اتحادیهٔ اروپای پارهپاره به چشم میخورد؛ و من دوباره به کافه اروپا سرک کشیدهام تا همچون پیشگویی که کفبینی میکند به این گوی شیشهای خیره شوم تا مگر آینده را ببینم.
در این داستانها از کاوانای اروپا، خواننده خشخشِ آرامِ ورقخوردنِ روزنامهها و صدای خفهٔ مشتریان کافه را میشنود که قصهها و نظراتشان را ردوبدل میکنند، پشت سرِ هم حرف میزنند، سفرهایشان را به یاد میآورند، خاطرات گذشته را مرور میکنند و برای آینده برنامه میچینند. #تم_استوری
معرفی کتاب تاریخ مختصر برابری
کتاب حاضر تاریخ تطبیقی نابرابری طبقات اجتماعی در جوامع بشری یا ترجیح میدهم بگویم که «تاریخ برابری» را مطرح میکند. زیرا همانگونه که خواهیم دید، ما از دیرباز شاهد جنبشی بهسوی برابری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فزاینده در مسیر تاریخ هستیم.
این سیر تاریخی، بیتردید نه مسالمتآمیز بوده است و نه هموار. خیزشها، انقلابها، مبارزههای اجتماعی و بحرانهایی با ماهیتهای گوناگون نقشی مرکزی در این تاریخ برابری برعهده داشتهاند. دورههای متعدد بازگشت به گذشته و انزوای هویتی نیز برگهایی از این تاریخ را رقم زدهاند.
با این حال، جنبشی تاریخی بهسوی برابری دستکم از پایان قرن هجدهم دیده میشود. دنیای آغاز دههی ۲۰۲۰، هرقدر ناعادلانه به نظر آید، برابرگرایانهتر از دنیای سالهای ۱۹۰۰ و ۱۹۵۰ است. این سالها بهنوبهی خود از جنبههایی بسیار برابرگرایانهتر از سالهای ۱۸۵۰ یا ۱۷۸۰ هستند. پیشرفتهای مشخص بسته به دورههای متفاوت و بسته به نگاه ما به نابرابری طبقات اجتماعی فرق میکنند: پایگاه حقوقی، مالکیت وسایل تولید، سطح درآمد یا مدرک تحصیلی، جنسیت، خاستگاه ملی یا قومیـنژادی… با بررسی چگونگی پیدایش این جنبش بهسوی برابری، میتوان درسهای باارزشی برای آینده گرفت. میتوان مبارزه و گردهمایی مردم برای ممکن ساختن این جنبش و نیز تدبیرهای نهادی و نظامهای قانونی، اجتماعی، مالی، آموزشی و انتخاباتی را بهتر درک کرد؛ عواملی که برابری را بهعنوان واقعیتی بادوام میسر ساختهاند. #تم_استوری
«توماس تاریک» نوشته موریس بلانشو، رمانی عمیق و معمایی است که درونمایههای هستی، هویت و ماهیت واقعیت را بررسی میکند. این رمان، اولینبار در سال 1941 منتشر شد و سپس در سال 1950، مورد بازبینی قرار گرفت، این رمان اثری مهم در کارنامه ادبی بلانشو است که رویکرد منحصربهفرد او را به تحقیق روایی و فلسفی نشان میدهد.
این کتاب، اغلب بهعنوان یک اثر داستانی اگزیستانسیالیستی طبقهبندی میشود. نوشته بلانشو موجز و انتزاعی، مملو از تصاویر شاعرانه و تأملات عمیق فلسفیست که داستانسرایی مرسوم و انتظارات خواننده را به چالش میکشد. این رمان بهجای یک روایت سنتی مبتنیبر طرح، به مجموعهای از اپیزودهای مرتبط با هم تقسیم میشود. این ساختار، منعکسکننده مضامین سرگردانی و جستوجوی معنا در دنیایی مبهم و اغلب غیرقابل درک است. توماس، قهرمان داستان، با پرسشهای هویت، هستی و معنای زندگی دستوپنجه نرم میکند. تجارب و تأملات او عمیقا فلسفی و براساس ایدههای اگزیستانسیالیستیست. توماس در طول رمان، با شخصیتها و موقعیتهای مختلفی روبهرو میشود که از نظر معنای نمادین، غنی هستند. این برخوردها اغلب مرز بین واقعیت و توهم را محو میکند و بر کاوش رمان درمورد ماهیت ذهنی تجربه تأکید میکند. استفاده بلانشو از یک ساختار روایی تکهتکه، در خدمت سرگردانی خواننده و منعکسکننده احساس سردرگمی و اضطراب وجودی توماس است. فقدان پیشروی خطی و روشن رمان، خوانندگان را به چالش میکشد تا مسیر خود را در متن پیدا کنند. رمان سرشار از تأملات فلسفی درباره موضوعاتی مانند مرگ، خود و محدودیتهای زبان است. #تم_استوری
تاریخ بشر امروزه یکی از محبوبترین و پرمناقشهترین مباحث تاریخی شمرده میشود که خاصیتی بینارشتهای دارد و متخصصان زیادی را از علوم مختلف به سمت خود میکشاند. نویسندگان کتاب سپیده دمان همه چیز دو تن از چیرهدستترین متخصصان حوزهی علمی خود یعنی انسانشناسی و باستانشناسیاند. اما دیوید گریبر و دیوید ونگرو به استدلالهای بهظاهر جذاب و بینارشتهای حاکم بر فضای اینگونه تاریخنویسیها تن نمیدهند؛ آنها نشان میدهند روایتهای متعارف تاریخ بشر به چه ترتیب این تاریخ را از مهمترین و ریشهایترین عنصر آن، یعنی خود بشر و آزادیهای بنیادینش، تهی کردهاند. این دو نویسنده و متفکر برای مطالعهی تاریخ بشر به خود انسان نگاهی عمیقتر میاندازند و سه آزادیِ بنیادین او، یعنی آزادی جابهجایی، آزادی نافرمانی و آزادی خلق یا دگرگون کردن مناسبات اجتماعی را محور اصلی بحثهای خود قرار میدهند.
روایت حاضر در کتاب سپیده دمان همه چیز با به چالش کشیدن همهی بدیهیات دربارهی تاریخ و انسان، مملو از عناصر غیرمنتظره و نکاتی تازه برای میخکوب کردن مخاطب است. دیوید گریبر و دیوید ونگرو از مخاطب میخواهند تا نحوهی پرسشهای تاریخیشان را نیز مورد بازبینی قرار دهند، زیرا همین پرسشها هستند که تلویحاً پیشفرضها را دربارهی تاریخ شکل میدهند و به تولد نوعی ایدئولوژی منجر میشوند. #تم_استوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهمنی، شهریوری را به کما برد؛ تو از اول سلام ات پاسخ بدرود با خود داشت. #تم_استوری
شخصیتهای من نباید اینچنین صحبت کنند. بلندپروازانه است که بخواهی به قلب انسانهایی راه یابی که دو هزار سال پیش زندگی میکردند و هیچچیزِ تمدنشان شبیه تمدن ما نبود. حقیقت را یک لحظه، چون جرقهای، میبینم اما در جانم نفوذ نمیکند. … خمیازه میکشم، منتظر میمانم، در خلأ رؤیا میبافم و آزرده میشوم. لحظههای غمگین زندگیام را اینچنین گذراندهام، لحظههایی که هیچ بادی در قایقم نمیوزید. جان آدمی در این لحظههاست که به آرامش میرسد! ولی خب دیرزمانیست که در به همین پاشنه میچرخد! مهم نیست، باید در برابر شوربختی صبور بود، روزهای خوب را یادآور شد و همچنان به آنها امیدوار بود.
#فلوبر
#تم_استوری
این جوری بود که دیگر اقم نشست از هرچه دوا بود و دکتر بود و سرنگ بود و نسخهی خاله زنکی بود و از هرچه عمقزی گل بته گفته بود. حالا دیگر حتی تحمل بوی آزمایشگاه و مطب را هم ندارم. یا حتی تحمل دلسوزی دیگران را که ای بابا ما بابچه هزار گرفتاری داریم و شما بی بچه یکی …یا دیگر انواع آداب معاشرت را. و این قضایا بود و بودتا داستان وین و آن مردکهی اولدفردی که خیالمان را تخت کرد و برگشتیم. آنوقت هر بار زنم هوس بچه میکرد یکی از خواهرهایم را یا خواهربرادرهای خودش را صدا میکردم با زادورودشان که میآمدند و دو سه روزی یا فقط یک صبح تا عصر-همین هم کافی بود – مزهی بچه را به او میچشاندند با شاش و گهش و بریز و بپاشش و بردار و بگذارش و عر و بوقش و قهر و تهر و دعوا و الخ …و باز برای مدتی خلاص. تا دیگر اینهم شد عادتی. حتی وظیفه ای که گاهی کلافه مان میکند. واه! مگه می شه ما سالی یک دفعه هم آق دایی رو نبینیم؟…یا برادر ما سال به سال که به ما میرسد…یا پس واسهی چی از قدیم و ندیم گفتهاند خانهی خاله…و از این جور. و مگر خواهرها و خواهر زادهها یکی دو تا هستند؟ دو خانواده با تمام عرض و طولشان. و در یک نقطه، التقا کنند. در نقطهی صفر بی تخم و ترکگی ما. و تازه از فلان پسر عمه و دختر دایی که گله میکنی که چرا خدمت نمیرسیم. صاف درمی آید و میگذارد کف دستت که: آخه می گندشما از بچه بدتون میاد…ده پدر سوختهها! با زاد و رودش آمده و یک صبح تا عصر وقتت را گرفته، اینهم مزدش! و بعد هم تو هرجایی با زنت دو نفری میروی اما جواب را دست کم به هفت نفر باید بدهی. #جلال_آل_احمد #تم_استوری
در سال 1868 در مجلهای به نام The Russian Messenger رمانی در روسیه به چاپ رسید که هم اکنون یکی از شاهکارهای ادبیات جهان به شمار میرود و مانند سایر آثار فئودور داستایوفسکی به اعماق روان و روح انسانها پرداخته و شرایط جامعه روسیه تزاری را با تمام سیاهیها و مشکلاتش به تصویر کشیده است.
کتاب ابله (The Idiot) زمانی نوشته شد که داستایوفسکی به خاطر فقر شدید، قمار بیوقفه و مرگ کوچکترین فرزندش، زندگی بسیار سختی را میگذارند اما توانست در دل بحرانهای شخصیاش قصهای را خلق کند که به گفته منتقدین، شخصیترین اثر این نویسنده روس به شمار میرود. درواقع او توانسته صمیمیترین و مقدسترین عقایدش را در آن منعکس کند و بسیاری از مضامین اخلاقی، دینی و فلسفی را به چالش بکشد.
بسیاری از منتقدان و خوانندگان کتابهای فئودور داستایوفسکی او را به عنوان نویسندهای میشناسند که به معنای واقعی کلمه همچون یک روانشناس، شخصیتهای داستانهایش را تحلیل و توصیف میکند اما خود او در این باره میگوید: «من فقط یک واقعگرا هستم و تنها همه اعماق روح انسان را به تصویر میکشم. درواقع هدف من توصیف یک روح واقعاً زیبا است.» او در این اثر برجسته نیز به این روش عمل میکند و شاهزاده میشکین را به عنوان شخصیت اصلی، وارد جامعهای میکند که به جای آنکه آرمانها و عقاید مسیحیت در آن زنده باشد، ثروت، قدرت و مسائل جنسی بر آن غلبه دارد. میشکین نیز باید در معرض انواع امتحانها قرار بگیرد تا اثبات کند که آیا همچنان روحی اخلاقی و سالم دارد یا خیر. #تم_استوری
اسرائیل چه خواهد کرد؟ با سرزمینهای الصاقی، و سرزمینهای اشغالی، و شهرکسازیها و شهرکهای یهودینشیناش، و خاخامهای دیوانهاش؟ اشغال، اشغالِ بیپایان: سنگهایی که پرتاب میشود از داخل، از درون میآید، از جانبِ ملّتِ فلسطین میآید، میآید یادآوری میکند که جایی در این جهان، مسالهی بدهی و بازپرداختاش باژگون شده است
صهیونیستها با تکیّه بر گذشتهی نزدیک و دردناکشان، و با وحشتی که از اروپا میآمد، دولت اسرائیل را تشکیل دادند. دولتِ اسرائیل تنها بر روی درد و رنج آنها شکل نگرفت، درد و رنجِ ملتِ دیگری هم در میان بود، سنگهای ملتِ دیگری هم در کار بود. سازمان نظامی ملی در سرزمین اسرائیل (هَاِرگون) تروریست خوانده شد، تنها دلیلاش این نبود که دفتر مرکزی انگلیسها را منفجر میکردند، به این خاطر بود که روستاها را ویران میکردند، مردم را میکشتند. آمریکاییها با هزینههای هنگفت فیلم عظیمِ هالیوودی ساختند. در سرزمینی که از سالیانِ دراز خالی و در انتظار بود، دولتِ اسرائیل میبایست قومِ باستانیی یهود را ساکن کند، چند عرب هم قرار است نقش اشباح را بازی کنند، اشباحی که از جاهای دیگر به اینجا آمدهاند و از سنگهای به خواب رفته محافظت میکنند. فلسطینیها باید به فراموشی سپرده شوند. باید دولتِ اسرائیل را به رسمیت بشناسند، اما اسرائیلیها بیوقفه این واقعیتِ عینی را نفی میکنند: ملّتِ فلسطین.
شباهتهای فراوان قهرمانان اسطورهای در فرهنگهای مختلف، و تفاوتهای بارز آنها با قهرمانان تاریخی، یکی از مباحث مورد علاقهی اکثر قریب به اتفاق اسطورهشناسان و دیگر اندیشمندان حوزههای مرتبط بوده است. در این کتاب پس از مرور تحولات مفهوم قهرمان در تاریخ، آراء اندیشمندانی همچون زیگموند فروید، کارل یونگ، و جیمز فریزر در مورد قهرمان در اسطوره بررسی و سه الگوی مدون برآمده از اندیشهها به تفصیل بحث شدهاند. اتو رانک، لرد رگلان و جوزف کمبل، سه اسطورهشناسی هستند که بر مبنای اندیشههای پیشگامان خود، الگوهایی برای تبیین موضوع، نقش و کارکرد قهرمان در اسطوره تدوین کردهاند. علاوه بر اینها، تبارشناسی قهرمان در اسطوره، و دیدگاه متفاوت متفکر فرانسوی، رنه ژیرار، در مورد رابطهی خشونت، قربانی و امر قدسی نیز بررسی شدهاند.#تم_استوری