قبل عملیات والفجر مقدماتی بود
داخل چادر نشسته بودیم و شهید
عباس حاجیزاده برایمان از خاطراتش
میگفت... رسید به عملیات محرم...
گفت: "آتش دشمن سنگین بود.
جان پناهی نداشتیم. چشمم به
شهابی افتاد که در آسمان درخشید.
در این حین، محمدجواد خجسته
فرماندهگروهانمون گفت: عباس!
الان آتشدشمن خاموش میشه.
گفتم: چطور؟
گفت: مگه آقایمان را ندیدی که
تشریف آوردند؟
گفتم: من جز یک شهاب نورانی
چیزی ندیدم...
ناگهان آتش دشمن به طور کامل
قطع شد. حرف محمد جواد هنوز توی
گوشم بود. خواستم دوباره به سراغش
بروم و توضیح بیشتری بخواهم، اما
دیگر ندیدمش! صبح گفتند:
جواد هم پر کشید و آسمانی شد...
#شهید_محمدجواد_خجسته
●دوستانشهیدتورجیزاده👇🏼
----------------------
✔️@toorajizade_ir
----------------------