☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘
🌺☘🌺
☘🌺
🌺
#فكر_كردم_تو_بيداري
مردی به بارگاه کریم خان زند معروف به وکیل الرعایامی رود وباناله و فریاد می خواهد تا با خان زند ملاقات کند.
سربازان مانع ورودش می شوند. خان که مشغول غلیان کشیدن بوده است، سروصدا را می شنود و جویای ماجرا می شود.
پس از گزارش سربازان،خان دستور می دهدکه مرد را به حضورش ببرند.
مرد به حضور خان می رسدوبا این پرسش مواجه میشود: "چرا این همه ناله و فریاد مکنی؟"
مرد با درشتی می گوید:"همه ی اموالم را دزد برده است ودیگر چیزی در بساط ندارم."
خان می پرسد:"وقتی که اموالت را می بردند تو کجابودی؟"
مرد میگوید:"من خوابیده بودم."
خان می گوید:"خب! چرا خوابیدی که مالت راببرند؟"
مرد پاسخی می دهد که در تاریخ ماندگار شده است. می گوید:"برای این که فکر می کردم تو بیداری!"
خان بزرگ زند لحظه یی تامل می کند و آنگاه دستور می دهد تا خسارت مرد جبران شود و در آخر میگوید:"این مرد حق دارد. ما باید بیدار باشیم.
لطفا در ترویج فرهنگ اسلامی ما را یاری کنید.
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
براي خواندن داستانهاي زیبا و جذاب لینک زیر را لمس کنید
╭┅─═ঊঈঊঈ═─┅╮
🌟 @top_stories 🌟
╰┅─═ঊঈঊঈ═─┅╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺