🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃
🌺
#همه_ما_دزديم
#قسمت_اول
داستان اول
بچه بودم و بنّایی داشتیم. جلوی خانهمان یك كامیون آجر خالی كرده بودند تا بنای نیمهتمام خانه به سرانجام برسد. پدرم یك روز آمد و گفت احساس میكنم از این آجرها كم میشود. یك روز صبح زود به كمین نشستیم و دیدیم مردی با فرقون دارد از این آجرها بار میكند كه ببرد. با پدرم از خانه آمدیم بیرون و جالب این كه طرف فرار نكرد و همچنان داشت به كارش ادامه میداد. پدرم گفت: "آقا چه كار میكنی؟! این آجرها برای ماست" با خونسردی گفت: "دو تا كوچه بالاتر داریم برای آقا امام حسین تكیه درست میكنیم، راه دوری نمیرود" پدرم گفت: "با آجر دزدی؟!" مرد پررو گفت: "یعنی شما از یك فرقون آجر برای امام حسین دریغ میكنید؟ واقعاً كه!" و پدرم افزود: "زندگی من فدای امام حسین ولی شما باید اجازه بگیرید" و خلاصه بحث بالا گرفت و با دعوا و اعصاب خرد این آقای زبان نفهم را با دست خالی روانهاش كردیم رفت.
داستان دوم
نوجوان بودم و تابستان بود. رفته بودیم به شهرستان آباء و اجدادیمان، همراه با پسر یكی از بستگان دور رفتیم به بازار. در حین پرسهزدن در بازار به من اشارهای كرد كه "اینو داشته باش" روبروی یك مغازه ایستاد و چند تا سنجاقسر را برداشت و دربارهی قیمت با فروشنده كه پیرمردی بود وارد صحبت شد و نهایتاً گفت گران است و به ظاهر سنجاقها را سر جایش گذاشت. اندكی كه دور شدیم كف دستش را به من نشان داد و گفت "حال كردی!" و من مات و مبهوت از این حركت وی كه "این چه كاری بود كردی" و او نیز پاسخ داد "آدم باید زرنگ باشه، به تو هم میگن بچه تهران؟!"
این فرد الان زنده است، كاسب است، برای خودش مغازه دارد، زن دارد، آبرو دارد، برای خودش در بازار اعتبار دارد و من سالهاست كه ندیدمش. نمیدانم الان در شغلش چگونه است. دأبش چیست؟ ولی برای كسی كه دزدی را زرنگی میپندارد و میگوید كاسب باید زرنگ باشد، بعید است كه اگر جایی فرصتی برای قاپیدن یا تصاحب مال بیصاحبی یافت از این فرصت دریغ كند. (منظور از مال بیصاحب، مالی است كه هماكنون صاحبش بالای سرش نیست)
داستان سوم
در دوران سربازی بارها و بارها اتفاق میافتاد كه اموال همخدمتیها را میبردند. خوب دزد كه نمیتواند از بیرون بیاید داخل پادگان و پول و اموال سربازها را ببرد. پس نتیجتاً سارق یا سارقین غریبه نبودند. یكی از بهترین چیزهایی كه دزدیده میشد پوتین بود. پوتین را نمیشد خیلی محافظت كرد. چون كثیف بود و اگر داخل ساك یا زیر سر میگذاشتی كثیفكاری میكرد و چارهای نبود مگر این كه بگذاری بالای سرت و خوابت هم از عمق هزار پا بیشتر نشود كه اگر كسی خواست ببرد تو بیدار شوی و طرف بیخیال شود. دقت كنید چگونه یك نفر میتواند پوتین همخدمتی خودش را ببرد و به روی مباركش نیاورد؟! اینها سارق حرفهای سابقهدار نبودند، از همین جوانان رشید این مرز و بوم بودند كه دیپلم گرفته یا نگرفته، آمده بودند خدمت سربازی. این قضیه منحصر به گروهان و گردان ما هم نبود. من در گروهانها و دیگر گردانها هم دوستانی داشتم و همه از این مسأله گلایه داشتند و دزدی در پادگان یك پدیدهی فراگیر بوده و هست.
داستان چهارم
در دوران دانشجویی چندین بار مواد خوراكی و بعضاً غذاهای مرا با ظرفش بردند و حتی ظرف خالی را نیز نیاوردند. اگر بگوییم سرقت اموال در محیط پادگان شاید طبیعی به نظر برسد، در محیط علمی دانشگاه به هیچ عنوان قابل توجیه نیست. ترم دوم بود كه به یخچال سوئیت ما بچههای مهندسی زیاد دستبرد میزدند، من در یك اقدام ابتكاری با ماژیك روی در یخچال نوشتم: "بالاخره یه روز میگیرمت!" و از آن پس چیزی از آن یخچال جابجا نشد. جالب این بود كه این موضوع با واكنش دانشجویان سارق مواجه شد كه "شما فكر كردید ما دزدیم!" همان ضربالمثل بالا بردن چوب و فرار گربه دزده. یك روز صبح در سرویس دانشگاه یكی از همین برادران تحصیلكردهی سارق داشت برای دوست بغل دستیاش دزدیهایش را تئوریزه میكرد. او میگفت: "ببین ما اینجا همه دانشجوییم، مال من و مال تو نداره". این آقا دانشجوی رشتهی دبیری بود و الان معلم است. خدا به خیر كند عاقبت دانشآموزانی كه زیردست این فرد تربیت میشوند.
#اسلامي
#تذكر
#تربيتي
#حقالناس
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
براي خواندن داستانهاي زیبا و جذاب لینک زیر را لمس کنید
╭┅─═ঊঈঊঈ═─┅╮
🌟 @top_stories 🌟
╰┅─═ঊঈঊঈ═─┅╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید