eitaa logo
طورسینا🇵🇸مطالبه‌گری حجاب
8.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
30 فایل
پرچمی که به حضرت موسی ع داده شد،بعدازسالها سختی و جهادبود. #إِذْهَبْ_إِلَى_فِرْعَوْنَ_إِنَّهُ_طَغَی #پرچم_مطالبه_گری ☑️با مجوز از ستادامربه‌معروف /معاونت تبلیغ/بسیج/دفترتبلیغات گزارش @sazmk1399 تبلیغات @tore_sina_tabligh
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 قسمت 1️⃣ داستان سه قسمتی تاریخ تکرار می‌شود ولی نه! 📝 سالها پیش در مدرسه شهید حق دوست بین دو گروه تنش و بحث راه افتاد. یک دسته بچه انقلابی های ناب و یک گروه هم ....بهتر بگویم؛ به انقلابی ها گفتند و به گروه دوم هم گفتند ! 📝 آقای تقدیسی که مدیر این مدرسه بود برای حفظ آرامش جو مدرسه همه اعضا هر دو گروه را از مدرسه اخراج کرد 😳 📝 دسته دوم را نمی‌دانم ولی ها به یک پناه آوردند و درسشان را زیر نظرش ادامه دادند. 📝 آقا اصفهانی، سر دسته افراطی‌ها به من گفت: استاد، مدرسه‌ای تأسیس کرد و ما را زیر بال و پر خود گرفت. خلاصه‌، برای تربیت علمی و اخلاقی ما سنگ تمام گذاشت و به معنای واقعی کلمه پدری را در حق ما تمام کرد. 📝 چند سال بعد... ❗️توجه: جهت عدم شناسایی اشخاص، اسامی به صورت مستعار آورده شده است. ✍🏻 قسمت‌های بعدی داستان را در کانال دنبال کنید...👇👇 https://eitaa.com/joinchat/911081556C963c6f7595
📝 قسمت 2⃣ رمان سه قسمتی تاریخ تکرار می‌شود ولی نه! 📝 در اخبار اعلام کردند: در چند روز آینده آقای رئیس جمهور جناب حجت الإسلام.... سفری به قم خواهند داشت. یکی از برنامه های سفر ایشان دیدار مردمی در مسجد اعظم خواهد بود. 📝 بچه انقلابی‌ها و بچه که دل خونی از رئیس جمهور وقت داشتند به جنب وجوش افتادند.آنها می‌خواستند برای روشنگری و،در جلسه دیدار مردمی، بدون هماهنگی با صدای بلند برای مردم صحبت کنند. ⏳ یک هفته بعد... 📝 ١ ساعت به شروع سخنرانی، سردسته افراطی‌ها آقای ترابی یزدی اعلامیه‌ها را برداشت و به قصد روشنگری و رئیس جمهور به مسجد اعظم رفت. قبل از شروع سخنرانی اعلامیه‌ها را پخش کرد و وسط مراسم نشست. 📝 اما محافظین و نیروهای امنیتی متوجه قصد آقای ترابی یزدی شدند. حواسشان را کامل جمع کرده بودند. 📝 وسط سخنرانی رئیس جمهور، آقای ترابی یزدی بلند شد و با حرارت و شور، فریاد زنان گفت: آقای رئیس جمهووور!! چرا شما.... محافظان برای ساکت کردن او و خاتمه دادن به کار و و اش او را گرفتند و بردند و بازداشت کردند. 📝 وقتی فهمید که ترابی یزدی به خاطر کارهای انقلابی از همه جا رانده شده است به او پناه داد. او را در مدرسه خود آورد و زیر بال‌و‌پر گرفت. 📝حالا و شاگردان بودند ودر مدرسه او درس می‌خواندند. ❗️توجه: جهت عدم شناسایی اشخاص، اسامی به صورت مستعار آورده شده است. ✍🏻 قسمت1⃣و3⃣در کانال👇 https://eitaa.com/joinchat/911081556C963c6f7595
📝 قسمت 3️⃣ رمان سه قسمتی تاریخ تکرار می‌شود ولی نه! 📝 سالها گذشت ودیگر و با حمایت‌های برای خودشان کسی شده بودند و در مدرسه او مشغول تدریس بودند. 📝 یکی از دانش آموختگان فعال همین مدرسه بود که روزها و سالها درس می‌خواند و مراتب علمی راپشت سر می‌گذاشت. او از شاگردان آقا اصفهانی و ترابی یزدی بود. 📝 او هم مانند جوانی‌های اساتیدش سر و گوش می‌جنباند و فعالیت‌های سیاسی زیادی داشت. هر روز حرف های کهنه و پوسیده: و... را می‌شنید اما خم به‌ابرونمی‌آورد. چون می‌دانست که . چون دلش گرم بود به . ⏳ چند سال بعد 📝 ماه‌های پایانی فارغ التحصیلی بود که خبر غم انگیز فوت کل کشور را در بهت فرو برد و همه را متأثر کرد.😭 دیگر ملجأی نداشت وبی‌پناه شد اماهنوز یادگاران او آقااصفهانی و ترابی یزدی بودند و همین مسأله او را امیدوار کرده بود تا یک هفته قبل از دفاع پایان نامه... 📝 ، را خواست. او با خوشحالی و امیدواری خودرا به اتاق رساند. 📝 بعد ازچند دقیقه و مقدمه چینی حرف عجیبی زد و گفت:آقای دشت‌پرور شما به خاطر هایی که داری حق دفاع ازپایان نامه نداری😯❗️ 📝 که انگار دنیا بر سرش آوار شده بود از اتاق بیرون آمدو زیر لب‌گفت: الهام گرفته از واقعیت با اندکی‌تصرف ✍🏻 قسمت 1️⃣و2️⃣درکانال👇 https://eitaa.com/joinchat/911081556C963c6f7595