📝 قسمت 1️⃣ داستان سه قسمتی
تاریخ تکرار میشود ولی #مصباح نه!
📝 سالها پیش در مدرسه شهید حق دوست بین دو گروه تنش و بحث راه افتاد. یک دسته بچه انقلابی های ناب و یک گروه هم ....بهتر بگویم؛ به انقلابی ها گفتند #تندرو #افراطی و به گروه دوم هم گفتند #بیبصیرت!
📝 آقای تقدیسی که مدیر این مدرسه بود برای حفظ آرامش جو مدرسه همه اعضا هر دو گروه را از مدرسه اخراج کرد 😳
📝 دسته دوم را نمیدانم ولی#افراطی ها به یک #استاد پناه آوردند و درسشان را زیر نظرش ادامه دادند.
📝 آقا اصفهانی، سر دسته افراطیها به من گفت: استاد، مدرسهای تأسیس کرد و ما را زیر بال و پر خود گرفت. خلاصه، برای تربیت علمی و اخلاقی ما سنگ تمام گذاشت و به معنای واقعی کلمه پدری را در حق ما تمام کرد.
📝 چند سال بعد...
❗️توجه: جهت عدم شناسایی اشخاص، اسامی به صورت مستعار آورده شده است.
✍🏻 قسمتهای بعدی داستان را در کانال دنبال کنید...👇👇
#طور_سینا
#مِصْبَاح_مَلْجَأْ_هم_بود
#قسمت_اول
https://eitaa.com/joinchat/911081556C963c6f7595
📝 قسمت 2⃣ رمان سه قسمتی
تاریخ تکرار میشود ولی #مصباح نه!
📝 در اخبار اعلام کردند: در چند روز آینده آقای رئیس جمهور جناب حجت الإسلام.... سفری به قم خواهند داشت. یکی از برنامه های سفر ایشان دیدار مردمی در مسجد اعظم خواهد بود.
📝 بچه انقلابیها و بچه #افراطیها که دل خونی از رئیس جمهور وقت داشتند به جنب وجوش افتادند.آنها میخواستند برای روشنگری و#اعتراض،در جلسه دیدار مردمی، بدون هماهنگی با صدای بلند برای مردم صحبت کنند.
⏳ یک هفته بعد...
📝 ١ ساعت به شروع سخنرانی، سردسته افراطیها آقای ترابی یزدی اعلامیهها را برداشت و به قصد روشنگری و #برهم_زدن_نظم_جلسه رئیس جمهور به مسجد اعظم رفت. قبل از شروع سخنرانی اعلامیهها را پخش کرد و وسط مراسم نشست.
📝 اما محافظین و نیروهای امنیتی متوجه قصد آقای ترابی یزدی شدند. حواسشان را کامل جمع کرده بودند.
📝 وسط سخنرانی رئیس جمهور، آقای ترابی یزدی بلند شد و با حرارت و شور، فریاد زنان گفت: آقای رئیس جمهووور!! چرا شما....
محافظان برای ساکت کردن او و خاتمه دادن به کار #ضد_امنیتی و #تند و #هتاکانه اش او را گرفتند و بردند و بازداشت کردند.
📝 #استاد وقتی فهمید که ترابی یزدی به خاطر کارهای انقلابی از همه جا رانده شده است به او پناه داد. او را در مدرسه خود آورد و زیر بالوپر گرفت.
📝حالا #آقا_اصفهانی و #ترابی_یزدی شاگردان #استاد بودند ودر مدرسه او درس میخواندند.
❗️توجه: جهت عدم شناسایی اشخاص، اسامی به صورت مستعار آورده شده است.
✍🏻 قسمت1⃣و3⃣در کانال👇
#طور_سینا
#مِصْبَاح_مَلْجَأْ_هم_بود
#قسمت_دوم
https://eitaa.com/joinchat/911081556C963c6f7595
📝 قسمت 3️⃣ رمان سه قسمتی
تاریخ تکرار میشود ولی #مصباح نه!
📝 سالها گذشت ودیگر #آقا_اصفهانی و #ترابی_یزدی با حمایتهای #استاد برای خودشان کسی شده بودند و در مدرسه او مشغول تدریس بودند.
📝 #دشت_پرور یکی از دانش آموختگان فعال همین مدرسه بود که روزها و سالها درس میخواند و مراتب علمی راپشت سر میگذاشت. او از شاگردان آقا اصفهانی و ترابی یزدی بود.
📝 او هم مانند جوانیهای اساتیدش سر و گوش میجنباند و فعالیتهای سیاسی زیادی داشت. هر روز حرف های کهنه و پوسیده: #تندرو #ضد_ولایت #کج_فهم و... را میشنید اما خم بهابرونمیآورد.
چون میدانست که #تاریخ_تکرار_میشود.
چون دلش گرم بود به #استاد.
⏳ چند سال بعد
📝 ماههای پایانی فارغ التحصیلی #دشت_پرور بود که خبر غم انگیز فوت #استاد کل کشور را در بهت فرو برد و همه را متأثر کرد.😭
دیگر #دشت_پرور ملجأی نداشت وبیپناه شد اماهنوز یادگاران او آقااصفهانی و ترابی یزدی بودند و همین مسأله او را امیدوار کرده بود تا یک هفته قبل از دفاع پایان نامه...
📝 #ترابی_یزدی، #دشت_پرور را خواست. او با خوشحالی و امیدواری خودرا به اتاق رساند.
📝 بعد ازچند دقیقه و مقدمه چینی #ترابی_یزدی حرف عجیبی زد و گفت:آقای دشتپرور شما به خاطر #تندروی هایی که داری حق دفاع ازپایان نامه نداری😯❗️
📝 #دشت_پرور که انگار دنیا بر سرش آوار شده بود از اتاق بیرون آمدو زیر لبگفت:
#تاریخ_تکرار_میشود_ولی_مصباح_نه
الهام گرفته از واقعیت با اندکیتصرف
✍🏻 قسمت 1️⃣و2️⃣درکانال👇
#طور_سینا
#مِصْبَاح_مَلْجَأْ_هم_بود
#قسمت_آخر
https://eitaa.com/joinchat/911081556C963c6f7595