کــانــالـ بــابـ الــحــوائجـ
اشـــعــار نــاب مداحی و مولودی ترکی و فارسی
🥀روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها🥀 🎤حجت الاسلام والمسلمین استاد میرزامحمدی
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_سیدالشهدا
خوب روز آخر عمر فاطمه بود امروز
تا به امروز بستر صدیقه طاهره کنار دیوار پهن بود
که بی بی از دیوار کمک بگیرند
اما امروز خود حضرت از ابتدای روز دستور داد
به خدمت گزارانشون که بستر منو ببرین وسط حجره پهن کنید
اسما مقداری آب گرم کن
می خوام بدن بچه هام و امروز خودم بشورم
خیلی وقته موی زینب وحسنین و شانه نزدم
حتی روایت میگه
خمیر نان آماده کرد
خانم چه می کنید خوب تهیه خمیر نان احتیاج به آرد داره
آرد بادسته و دستاسی که فاطمه داشت باید تهیه میشد
این خانوم دست شکستش دیگه بالا نمیاد
اما روایت میگه به هر قیمتی بود
امروز هم خمیر نان درست کرد
برای بچهها می خواد نان بپزه فاطمه خانه رو آب و جارو کرد
لباسهاش و عوض کرد
حسنین رو شست و شو داد
امیرالمومنین یک مرتبه وارد منزل شدند از این همه تغییر موضع تعجب کردند فرمودند دختر پیامبر تو این مدت سابقه نداشته این همه کار انجام بدی
اما امروز می بینم این همه کار انجام دادی
الحمدالله حالتون مساعده
فرمود علی جان اگه میبینی این همه کار انجام دادم برای این
چون روز آخری که مهمان تو و بچه هاتم
هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ
تا این جمله را گفت امیرالمومنین گریه کرد
آمد کنار صدیقه طاهره شروع کرد صدیقه طاهره برای امیرالمومنین صحبت کردن
هردو دارند گریه می کنند
فرمود یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ؟
زهرا جان تو چرا داری گریه می کنی فرمود علی جان اَبْکی لِما تَلقی بَعْدی
گریه من برای تو بعد از من تنها می مانی بعد از من این مصائب و این حوادث به تو وارد میشن
آرومش کرد فاطمه رو
حالا علی داره میگه
زبان حال این دو تار و من اشاره کنم
شرمنده ام حمایت من بی نتیجه ماند
زهرا داره میگه
شرمنده ام حمایت من بی نتیجه ماند
دستم شکست و بند ز دست تو وا نشد
حالا نوبت علی
حلالم کن زمین خوردی به جای من فاطمه جان من شرمنده تو شدم
حلالم کن کتک خوردی به پای من
حلالم کن زمین خوردی به جای من اونقدر گریه کردند بچه هام دارن میبینن
تو همین گریه ها فرمود حسن جان بیا مادر
بدن و شستشو داده حالا میخواد موهاشو شونه کنه
دیدن فاطمه داره گریه میکنه
اما موهای حسنش و شونه میزنه
هی زیر لب میگه روضه میخوانه
هی میگه کاش میدونستم زهر با حسنم چه میکنه
بی بی جان میخوای بدونی چه کرد
دخترت زینب نشسته بود دید میان تشت لخته های خون از بدن حسن داره بیرون میاد
هر طوری بود حسنش و راهی کرد
صدا زد حسین جان بیا مادر
حالا داره شونه میکنه موهای حسین اما ناله هاش کم نشده
داره ناله میزنه هی زیر لب میگه کاش میدونستم این که بابام پیغمبر به من گفته حسین با شمشیر می کشند
چه جوریه
آماده ای یا نه
جواب فاطمه رو امشب بدی ها
خانم میخوای بگیم حسین تو چه جوری کشتن
فرقةٌ بالسيوفِ
فرقةٌ بالحجارةِ ولخَشَبِ والعصا
محاصرش کردن
هرکی با هرچی دستش بود حسینت و میزد
چقدر شلوغه قتلگاه نمیرسه صدات نمیدونم باید حسین چیکار کنم برات دختر علی امد بالای بلندی
دید یک نقطهای شمشیرا بالا میره
نیزه ها فرود میاد
چه کرد
دست روی سر گذاشت هی میگه
وامحمدا
واعلیا
آخ بمیرم
رسید دید
وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ
حسین
🥀اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ🥀