eitaa logo
خانه قرآن شهری ترنج بندرانزلی
452 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
32 فایل
۲۷ سال سابقه نشر و ترویج و اشاعه فرهنگ قرآنی. برگزاری محافل بزرگ قرآن کریم. برگزاری مجالس اهل بیت علیهم السلام ترنج ( تربیت. نیروی. جوان ) ارتباط با مدیر کانال، حسین رضوانی ۰۹۱۱۶۶۰۸۹۶۰ ۰۹۱۱۹۸۸۹۱۳۱ در پیام رسان ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
رزمنده ای که زنده زنده سوخت اما آخ نگفت نشست ترک موتورم. بین راه به یک نفربر پی ام پی برخوردیم که در آتش می‌سوخت. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛ من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌ی با بقیه همراه شدیم. «گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری، می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!» 👈 بلند بلند فریاد می‌زد: خدایا.... الان پاهام داره می‌سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی. 👈 خدایا! الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی (سلام الله علیها) نمی‌رسه. 👈 خدایا! الان دست‌هام سوخت. می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم. نمی‌خوام دست‌هام گناه کار باشه! 👈 خدایا! صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای . برای ولایته. اولین بار حضرت زهرا (س) این طوری برای سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت:👇 👈 خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم. خدایا! خودت شاهد باش! خودت بده آخ نگفتم. 😢😔 آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت: 👈 خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره بگه جواب اینا رو چی می‌دی؟😞 زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه‌ی من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. @torraanj