از این ستون به آن ستون #فرج است.
✅ حکایتی خواندنی و زیبا
@torraanj
مردی گناهکار در آستانه ی اعدام با طناب دار بود.
او به فرماندار شهر گفت:
«واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید. به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است، خداحافظی کنم. من قول می دهم بازگردم.» 😳
فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریستند.
با این حال فرماندار به مردم تماشاگر گفت: ❓«چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟»
ولی کسی را یارای ضمانت نبود.
مرد گناهکار با خواری و زاری گفت:
«ای مردم شما می دانید كه من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم. یك نفر برای #خشنودی_خدا ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم.»
ناگه یکی از میان مردم گفت:
«من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بكشید.»
و فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت.
#روز_موعود رسید و محكوم نیامد. ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: «مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.»
گفتند:چرا؟
گفت:« از این ستون به آن ستون فرج است.»
پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند. د این هنگام بود که در آن مرد محکوم فریادزنان بازگشت.
محكوم از راه رسید و ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت.
فرماندار با دیدن این #وفای_به_عهدوپیمان، مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید. و ضامن نیز با "از این ستون به آن ستون رفتن" از مرگ رهایی یافت.
👈 از همین رو ، به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود؛ می گویند: «از این ستون به آن ستون فَرَج است.»
یعنی: تو کاری انجام بده. هرچند که به نظر بدون سود و فایده باشد ؛ ولی شاید همان کار، مایه ی #رهایی و #پیروزی تو شود.
@torraanj