eitaa logo
خانه قرآن شهری ترنج بندرانزلی
502 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
42 فایل
۲۷ سال سابقه نشر و ترویج و اشاعه فرهنگ قرآنی. برگزاری محافل بزرگ قرآن کریم. برگزاری مجالس اهل بیت علیهم السلام ترنج ( تربیت. نیروی. جوان ) ارتباط با مدیر کانال، حسین رضوانی ۰۹۱۱۶۶۰۸۹۶۰ ۰۹۱۱۹۸۸۹۱۳۱ در پیام رسان ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
یک 👇 @torraanj 1⃣ بوق زدن ممنوع : یعنی مسائل و را دائما و برای همه ، زیرا اگر دوستت باشد غمگین می‌شود و اگر دشمنت بشنود نقاط ضعفت را کشف می‌کند. 2⃣ خطر جاده لغزنده است : یعنی زمانیکه هستی, و می کنی, انتقاد، ، تحقير، مقايسه و سرزنش مي كني، باید مراقب باشی! زیرا تو در جهانی قرار داری که هر عملی خودش را دارد. 3⃣ پیچ خطرناک : یعنی سرعت خود را کم کنید!! زندگی هم به کمی ، و نیاز دارد. 4⃣ با نور بالا حرکت نکنید : یعنی هرگز تصور نکن که همیشه حق به جانب توست. اطمینان داشته باش که وقتی طرف مقابلت نتواند خوب ببیند، تو پیروز نخواهی شد؛ چون در اینصورت احتمال تصادفش با تو زیاد است! 5⃣ خطر سقوط بهمن : یعنی در جاده زندگی مدام و نکن، نق نزن. تو با صدای خطاهای کوچکت باعث می شوی خرده برف ها به هم آمیخته و به تدریج به بهمنی بزرگ تبدیل شوند و در نهایت زیر همان خرده برفها در تاریکی و تنهایی مدفون شوی. 6⃣ سبقت گرفتن در «خوبی و نیک رفتاری» آزاد : یعنی تا می توانی در ، ، ، و از دیگران . 7⃣ جاده دو طرفه است : یعنی به دیگران و ببین چه خواسته ای دارند. یکه تازی و فقط به فکر خود بودن, ممنوع! در عوض . 8⃣ به جایگاه سوختگیری نزدیک می‌شوید : یعنی گاهی همه هایت را و برای چند لحظه فقط خودت باش و خدایت . و با یاد آرام بگیر. @torraanj
شب سردی بود. پیرزن بيرون ميوه‌فروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه میخريدند. شاگرد ميوه‌فروش، تُند تُند پاكت‌هاى ميوه را داخل ماشين مشترى‌ها میگذاشت و انعام میگرفت. زن پیش خودش فكر كرد چه میشد او هم میتوانست ميوه بخرد و ببرد خانه... کمی نزديکتر رفت. چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوه‌هاى خراب و گنديده داخلش بود. با خودش گفت: «چه خوبه سالم‌ترهاشو ببرم خونه». می توانست قسمت‌هاى خراب ميوه‌ها را جدا كند و بقيه را به بچه‌هايش بدهد. هم اسراف نمیشد و هم بچه‌هايش شاد میشدند. برق خوشحالى در چشمانش دويد. ديگر سردش نبود! رفت جلو؛ نشست پاى جعبه ميوه. تا دستش را برد داخل جعبه، شاگرد ميوه‌فروش گفت: « دست نزن ننه ! بلند شو و برو  رد كارت! » زن زود بلند شد، خجالت كشيد. چند تا از مشترى‌ها نگاهش كردند. صورتش را قرص گرفت. دوباره سردش شد و راهش را كشيد و رفت. چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد: «مادرجون، مادرجون ! » زن ايستاد، برگشت و به آن زن نگاه كرد زن لبخندى زد و به او گفت: « اينارو براى شما گرفتم. » سه تا پلاستيك دستش بود، پُر از ميوه؛ موز، پرتقال و انار ... پیرزن گفت : دستت درد نكنه، اما من مستحق نيستم. زن گفت : « اما من مستحقم مادر!!! من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم‌نوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسان‌ها و احترام گذاشتن به همه آنها بى‌هيچ توقعى؛ اگه اينارو نگيرى، دلمو شكستى. جون بچه‌هات بگير » زن منتظر جواب پیرزن نماند، ميوه‌ها را داد دست زن و سريع دور شد. پیرزن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه میكرد. قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود، غلتيد روى صورتش دوباره گرمش شده بود. با صدايى لرزان گفت: « پير شى، خير ببينى، آبرومو خریدی مادر» 🔻پیشاپیش که نماد و به هم نوع است را شادباش میگوییم* ❌ سهم تنگدستان آبرومند را فراموش نکنیم. ❌ @torraanj