🏴 دلیل عزاداری حسینی از ابتدای ماه محرّم
▲ به #امام_صادق صلوات الله عليه عرض شد:
آقای من ، به فدایتان شوم، وقتی کسی می میرد یا کشته می شود ، جلسه نوحه ای برای او می گیرند؛ و من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه عزا می کنید.
حضرت فرمودند:
این چه حرفی است❗️
🌙 هنگامی که هلال #ماه_محرم دمیده می شود، ملائکه پیراهن #امام_حسین عليه السّلام را آویزان می کنند . در حالیکه از ضربه های شمشیر پاره پاره شده و آغشته به خون است؛
💔 ما و شیعیانمان ، این پیراهن را با چشم دل ، (و نه با چشم ظاهری) می بینیم، پس اشک های ما سرازیر می شود.
📗کتاب خصائص الزینبیة ص۴۹
@torraanj
◾️ شب پنجم محرّم
شب #عبداللّٰه_بن_حسن علیه السلام
عبدالله که باشی، حلقه زدن دشمنان به دور امامت را تاب نمی آوری...
آنکه #تنهاییِ امامش را ببیند و #بی_تفاوت باشد و کاری نکند، بنده شیطان است نه بنده ی خدا...
#ماه_محرم
@torraanj
🏴مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
@torraanj
شعر آیینی ماندگار و معروف "مکن ای صبح طلوع" را قدیمی ها به یاد دارندکه در دستجات عزاداری نیمه شب عاشورا #ماه_محرم خوانده می شد . این مرثیه در مراسمی موسوم به " صبح عزا" بهشکلی ویژه وبا ریتم و ملودی پرهیجان توسط عزاداران حسینی در فومن گیلان انجام می شد و از نیمهشب #عاشورا شروع و تا اذان صبح عاشورا ادامه داشت.
برخی از مساجد شهر و روستاهای اطراف با راهاندازی دسته عزاداری و حرکت به سمت خانهها و سر دادن این مرثیه خاص که بعدها شهرت بسیار یافت و حتی جایگاهی ویژه در سراسر ایران پیدا کرد، از خورشید میخواهند که طلوع نکند و نگذارد محرم به روز دهم برسد.
در واقع از «صبح» تقاضا می کنند که نیاید تا شب همچنان بپاید و این میهمان سرفراز را همچنان میزبانی کند و به فردائی دردناک و سفاک و خونین نسپارد.
اما شاید کمتر کسی بداند که دودمه معروف «مکن ای صبح طلوع» که حدود یک قرن در شب عاشورا در فضای محافل عزاداری #امام_حسین علیه سلام خوانده می شود، سُراینده اش خبّازی از فومن قدیم ، به نام #مرحوم_کربلایی_میرزامحمودبهجت ، پدر مرحوم #آیت_الله_محمدتقی_بهجت_فومنی (ره) مرجع تقلید جهان تشیع است!
آنطور که در کتاب مجموعه مراثی کربلایی محمود بهجت، به کوشش علی ابراهیمی اقلیدی(انتشارات شفق، ۱۳۹۰) آمده؛ شاعر این دودمه تا سالیان اخیر ناشناخته بود.
پس از مجلس روضهای آیت الله محمدتقی بهجت به مدّاح میگوید:
«شعر مکن ای صبح طلوع از سرودههای مرحوم ابوی است».
کربلایی میرزا محمود بهجت فومنی متخلّص به "قُمری" ، از شاعران گمنام عصر خود بود که در بازار فومن به نانوایی اشتغال داشت .
این بزرگوار علاوه بر شغل خبّازی، به حلّ و فصل مشکلات مردم نیز می پرداخت و قباله و اسناد مهم به امضای وی می رسید.
نوشته اند؛ عشق به خاندان عصمت و طهارت(ع) در حدّ اعلی در جان وی فوران داشت.
وی با اخلاص، پاکی و صداقت خود، در مصیبت امام حسین علیه السلام، آنچنان غرق در ماتم و عزا میشد و این داغ را با جان و دل درک میکرد که گویی عاشورا و وقایع آن برایش تجلی عینی یافته و شرح ماوقع را شخصاً درک کرده است. و ناخودآگاه از فرط غم، تصمیم به دگرگون نمودن اوضاع طبیعی زمان میگیرد؛ به صبح دستوری میدهد تا برنیاید تا این مصیبت دردناک رقم نخورد و در ادامه نیز با همان سبک و سیاق به آفتاب و چرخ، امر میکند که تا سر نزند .
این بزرگوار در بهمن سال ۱۳۲۴ یا ۱۳۲۵ خورشیدی بود که در سن حدود هفتادو هفت سالگی چشم از جهان پوشید و در #کربلا مدفون شد.
وی علاوه بر این مرثیه، #کلوچه_سنّتی_فومن را نیز از خود به یادگار نهاده وبانی پخت آن در فومن بوده است. گفته می شود؛ زمانی که به دیدار فرزندش به کربلا رفته بود، پخت آن را در آنجا فرا گرفت و سپس در حوالی سال ۱۳۱۳ خورشیدی به پخت و ترویج آن در فومن همّت گماشت. که بعدها با تغییراتی به شهرت رسید.
روحش شاد. خدایش بیامرزد.
@torraanj
شب وصل است و تبِ دلبری جانان است
ساغر وصل لبالب به لب مستان است
در نظر بازیشان اهل نظر حیران است
گوئیا مشعله از بامِ فلک ریزان است
چشم جادوی سحر زین شب و تب گریان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع «یارب این بوی خوش از روضة جان می آید؟
یا نسیمی است کزان سوی جهان می آید؟»
«یارب این نور صفات از چه مکان می آید؟»
«عجب این قهقهه از حورِ جنان می آید!»
یارب این آبِ حیات از چه دلی جوشان است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع «چه سَماع است که جان رقص کنان» می آید؟
«چه صفیر است که دل بال زنان می آید؟»
چه پیامی است؟ چرا موج گمان می آید؟
چه شکار است؟ چرا بانگ کمان می آید؟
چه فضائی است؟ چرا تیر قضا پران است؟
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
گوش تا گوش، همه کرّ و فرِ دشمنِ پست
شاه بنشسته، بر او حلقة یاران است
«پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست»
چار تکبیر زده یکسره بر هر چه که هست
خیمه در خیمه صدای سخن قرآن است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
وَه از آن آیتِ رازی که در آن محفل بود
«مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود»
«عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود»
«خم می بود که خون در دل و پا در گل بود»
ساغر سرخ شهادت به کف مستان است
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است