#مرام_شهداء
از او پرسیدم وقتی بزرگ تر شدی میخواهی چه کاره شوی؟ خندید و گفت:
شهید!
#شهید_جهاد_مغنیه
@torraanj
#مرام_شهداء
از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد.
مجید آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. #مسجد بودم. #زیارت_عاشورا خوندم و در سجدهی آخرش، از #خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو #ببخشه!»
#شهید_مجید_کاشفی
📙فرهنگنامهشهدایسمنان،ج۸،ص۱۰۶
@torraanj
#مرام_شهداء
✅ بوی کباب
هر وقت میخواهيم با سيّد برويم توي شهر قدمي بزنيم، يکي دو نفر جلوتر مي روند تا اگر بوي کباب شنيدند خبرش کنند. 😳
حساسيت دارد به بوي کباب ،
خيلي حالش بد مي شود!!.
يک بار خيلي اصرار کرديم که بگوید چرا؟
گفت:
👈«اگر در ميدان مين بودي و به خاطر اشتباهي، مين فسفري عمل مي کرد ،
👈و دوستت، براي اينکه معبر و عمليات لو نرود، آن را مي گرفت زير شکمش و ذره ذره آب مي شد؛
👈و حتي داد و فریاد هم نمي زد ؛
👈و از اين ماجرا فقط بوي بدنِ کباب شده توي فضا مي ماند،
آیا تو به اين بو حسّاس نمي شدي؟!
#شهدا_شرمنده_ایم
یادشان در خاطره ها جاوید و روحشان شاد.
@torraanj
#مرام_شهداء
گفت: میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ ساعت ۴ صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون.
بیست، بیستوپنج دقیقه ای گذشت، اما نیومد! نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و #نمازشب میخونه و زار زار گریه میکنه!
بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصفجون کردی، میخواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و میخوام داروهام رو بخورم؟!
برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه، من ۱۶ سالمه
چشام مریضه، چون توی این ۱۶ سال #امام_زمان (ارواحنافداه) رو ندیده؛
دلم مریضه بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با #خدا خوب ارتباط برقرار کنم؛
گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم!😭
#ﺷﻬﯿﺪ_عباس_ﺻﺎﺣﺐ_ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ
شادی روح جمیع شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
@torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرام_شهداء
بشنوید خاطره ای زیبا و جالب از شهید والامقام، فرمانده لشکر
#شهید_مهدی_زین_الدین
@torraanj
#مرام_شهداء
وقتی #شهید_مهدی_باکری ، فرمانده نامآور لشکر ۳۱ عاشورا به پشت تریبون رسید، قبل از هر اقدامی، خم شد و پتوی کهنه سربازی را که به احترام فرمانده زیر پایش انداخته بودند برداشت. و با وقار و مهارت خاصّی آن را تکان داد . و خیلی آرام تایش کرد. و به جای زیر پایش بر روی تریبون نهاد .
آنگاه با لحنی آرام جملهای را گفت که هرگاه و در هر شرایطی برای هر کسی گفتهام متأثر شده است!
👈 خاک بر سرت مهدی آدم شدهای که #بیتالمال را به زیر پایت انداختهاند؟👉
@torraanj
#مرام_شهداء
به دخترش گفته بود
اگه یه گره بزرگ به کارت افتاد ،
بِبَر در خونه #حضرت_زهـــرا سلاماللهعلیها تا او گره رو وا کنه ...!
اگه هم گره ها و مشکلات کوچیک داشتید ؛ دست به دامن #شهدا بشید...!
#شهید_حاج_حسین_همدانی
@torraanj
#مرام_شهداء
همسرش به او گفته بود ؛ تو بالاخره از طریق ِهمین چشمهایت #شهید میشوی .
حاجی با شوق پرسید، چرا ؟
او که دلش نیامد جواب ندهد
یا به او بگوید من #نماز میخوانم،
#دعا میکنم که تو بمانی، شهید نشوی ؛
دلیلش را گفت ؛ چون #خدا به این
چشمها هم جمال داده هم کمال . .
این چشمها در راه خدا بیداری زیاد
کشیده، اشک هم زیاد ریخته .
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
@torraanj
#مرام_شهداء
شهیدی که #آیت_الله_بهجت نوید شهادتش را داده بودند
فرهاد کاظمی خوابی عجیب دید برای تعبیر خوابش خدمت آیت الله بهجت رسیدند. پس از تعریف کردن خوابش، آیت الله بهجت دست روی زانوی او گذاشت و پرسید:
جوان شغل شما چيست؟ گفت: طلبه هستم.
🔹آیت الله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️
دوباره پرسید: اسم شما چیست؟
گفت: فرهاد
🔹️آقای بهجت فرمود: حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را يا عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذاريد. شما در شب امامت #امام_زمان (ارواحنافداه) به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان(عجل الله فرجه) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(علیه السلام) با ايشان رجوع میکنید.
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ در شب نیمه شعبان در سوریه به #شهادت رسید.
@torraanj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرام_شهداء
حکایات تکان دهنده از شهدا
ماجرای کارت بانکی #سردار_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی که ریالی از آن استفاده نکرده بود
شهید حاج قاسم سلیمانی از ناحیه دست راست، بازو و پای چپ، صورت و چشم و ریه و سایر نقاط بدن مجروح شده بود و #جانباز هفتاد درصدی بود. هم حقوق جانبازی داشت هم حق پرستاری اما حتی یکبار هم از آن استفاده نکرد.
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی کارت بانکی را که به عنوان جانبازی به وی تعلق گرفته بود را از همان اول به بنیاد شهید کرمان واگذار کرد و به آقای حسنیسعدی گفته بود: این حق من نیست از این پول به افرادی کمک کن که پول کرایه، هزینه دارو درمان ندارند و هنوز آن کارت در بنیاد شهید است.
@torraanj
#مرام_شهداء
وﻗﺘﯽ توی جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
«ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ #ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.»
ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ #ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ #ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ.
نقل از #شهید_خرازی🇮🇷
@torraanj
#مرام_شهداء
رفتگرِ محله چهرهاش را پوشانده بود . معلوم بود همان مرد همیشگی نیست . جلو رفت و سلام داد و فهمید شهردار شهر است!
قصه این بود که زنِ رفتگرِ محله مریض شده بود . به او مرخصی نمیدادند . میگفتند جایگزین ندارند . رفتگر مستقیم رفته بود پیشِ شهردار شهر ، یعنی همون آقا مهدی باکری .
خلاصه دیدند آقا مهدی خودش جای رفتگر آمده سر کار .
#شهیدمهدیباکری.
#شب_جمعه_شهدا_را_یادکنیم.
@torraanj