#گردنبند_با_برکت
@torraanj
روزی #پیامبر صلوات الله علیه در مسجد نشسته بودند که عرب بادیه نشینی وارد شد و گفت: ای #رسول_خدا! من گرسنه ام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم. کمکم کنید.
پیامبر به بلال فرمودند: که این مرد را به خانه #فاطمه ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است.
بلال آمد و داستان را برای #حضرت_زهرا سلام الله علیها تعریف کرد.
حضرت گردنبند خود را که هدیه بود باز کردند و به بلال دادند و فرمودند: که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند.
بلال بازگشت و امانتی را تحویل پیامبر داد. رسول خدا فرمودند: هر کس این گردنبند را بخرد، #بهشت را برای او تضمین می کنم.
عمار یاسر آن را خرید و مرد سائل (فقیر) را به خانه خود برد. به او لباس و غذا داد و دو برابر میزان قرض به او پول داد.
سپس عمار، غلام خود را صدا زد و گفت: این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا می بری و می گویی که هدیه است. تو را نیز به فاطمه بخشیدم.
غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت: عمار مرا نیز به شما بخشیده است.
حضرت نیز غلام را در راه رضای #خدا آزاد کردند.
غلام گفت: متعجبم! چه گردنبند با برکتی! گرسنه ای را سیر کرد، بی لباسی را پوشاند، قرض مقروضی را ادا کرد، غلامی را آزاد کرد و دوباره نزد صاحبش بازگشت.
پی نوشت:
(1). بشارة المصطفى لشيعة المرتضى، طبرى آملى، عماد الدين أبي جعفر محمد بن أبي القاسم، المكتبة الحيدرية، نجف، 1383 ق، چاپ دوم، ج 2، ص 137.
(2). اسلام و كمكهاى مردمى، مكارم شيرازى، ناصر، تهيه و تنظيم، فرازمند، جواهر السلطان، نسل جوان، قم، 1383 ش، چاپ اول، ص 175.
@torraanj