eitaa logo
توشه313
2.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
6.8هزار ویدیو
8 فایل
کجای تاریخ وایسادی جبهه ات و مشخص کن ✨️ اللهم عجل لولیک الفرج ❣️ راه شهدا ادامه دارد ⚘️ کپی آزاد ، آقا تنهاست ❣️
مشاهده در ایتا
دانلود
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 ازدواج در آخر الزمان ⁉️ 🤔 💠 بسیار زیبا 👌 ♨️ حتماً ببینید . ❀🦋❀@tosheh313
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹 🔸کسی از تو محروم نشود‼️ 💎 این بابایش است که کسی از تو ! از این جهت وقتی محتاج هستی، گرفتار هستی، کمبود داری برو سراغ امام جواد (ع). 💎 برای امام جواد (ع) بخوانید و از ایشان بخواهید گرفتاری‌هایتان را رفع کند. خدا برای ما، دوازده امام گذاشته. «قد علم کل أناس مشربهم؛ هر گروهی بدانند از کجا آب می‌خورند». آن که بدهکار است یا گرفتاری مادی دارد؛ بداند مَشربش امام جواد (ع) است؛ 🔮✅ توصیه آیت الله کشمیری در به علیه السلام بسیار دیده و شنیده شد که افراد برای امور ، مانند خرید خانه و ماشین و و ، از وی راهنمایی می خواستند. آن بزرگوار می فرمود: «سوره  بخوانید و ثواب آن را به امام جواد علیه السلام تقدیم کنید، حاجت شما را خواهند داد . گاه امر می کرد،  برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب می دانست .» 📚 روح و ریحان، ص ۱۰۱ و ۱۰۲ ❀🦋❀@tosheh313
😔 گره گشایی 🤲 🌹🌿🦋🌿🌹 شخصی به محضر مرحوم شیخ رجب علی خیاط رفت. و به او گفت من گرفتارم. زن ندارم. می‌خواهم کنم. پول هم ندارم! شیخ گفت: برو شانزده دست غذا بخر و فقرا را اطعام کن، ان‌شاءلله مشکل تو حل خواهد شد. شخص به جناب شیخ گفت: اخر برای خرید این شانزده دست غذا هم پول ندارم! جناب شیخ گفت: برو قرض کن... شخص پولی قرض کرد و شانزده دست غذا خرید و مشکلش حل شد. از شیخ سوال کرد دلیل اینکه شما گفتید شانزده دست غذا چه بود؟؟؟؟! زیرا به بعضی‌ها می گویید به نیت پنج تن پنج دست غذا بخر و به فقرا بده! فرق من با آن‌ها چیست؟ شیخ گفت: برای کار تو از حضرت ابوالفضل(ع) و (س) هم کمک گرفتم.... 📚 کیمیای محبت، ۴۸ ༺🦋 @tosheh313
عصر یکی از روزها ابراهیم از سرکار به خانه می آمد . وقتی وارد کوچه شد نگاهش به پسر همسایه افتاد . پسر با دخترجوانی مشغول صحبت بود . پسر ، تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحاقظی کرد و رفت . می خواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیفتد . چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد . دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت و ابراهیم در مقابل پسر قرار گرفت . ابراهیم با لبخند همیشگی با پسرترسیده دست داد و گفت : ببین در کوچه و محله ی ما این چیزها سابقه نداشته ، من تو و خانواده ات را کامل میشناسم ، تو اکه واقعا این دختر رو می خواهی من با پدرت صحبت می کنم که ... جوان پرید وسط حرف ابراهیم و گفت: توروخدا به بابام چیزی نگو ، من اشتباه کردم ، غلط کردم و ... ابراهیم گفت : نه منظورم رو نفهمیدی، ببین پدرت خونه بزرگی داره و تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستی ، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت می کنم . ان شاءالله بتونی با این دختر ازدواج کنی ، دیگه چی میخوای؟ جوان با سرپایین و خیلی خجالت زده گفت : بابام اگه بفهمه خیلی عصبانی میشه . ابراهیم جواب داد : پدرت با من ، حاجی رو میشناسم . آدم منطقی و خوبیه . جوان هم گفت : نمی دونم چی بگم . هرچی شما بگی . بعد هم خداحافظی کرد و رفت . شب بعد از نماز ، ابراهیم در مسجد با پدر آن جوان شروع به صحبت کرد . اول از ازدواج گفت و اینکه اگر کسی شرایط ازدواج داشته باشدو همسرمناسبی پیداکند باید ازدواج کند . در غیراینصورت اگر به حرام بیفتد باید پیش خدا جوابگو باشد . ابراهیم ادامه داد : حاجی اگه پسرت بخواد خودش حفظ کنه و تو گناه نیفته ، اون هم تو این شرایط جامعه، کار بدی کرده؟ حجی ک از شنیدن ازدواج پسرش اخم هایش در هم بود گفت : نه ! فردا نیز مادر ابراهیم با مادر جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد ... بعد یک ماه آخر کوچه چراغانی بود و لبخند رضایت بر لبان ابراهیم . پ ن ؛ این ازدواج هنوز هم باپرجاست ! ༺🦋 @tosheh313
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹 🔸کسی از تو محروم نشود‼️ 💎 این بابایش است که کسی از تو ! از این جهت وقتی محتاج هستی، گرفتار هستی، کمبود داری برو سراغ امام جواد (ع). 💎 برای امام جواد (ع) بخوانید و از ایشان بخواهید گرفتاری‌هایتان را رفع کند. خدا برای ما، دوازده امام گذاشته. «قد علم کل أناس مشربهم؛ هر گروهی بدانند از کجا آب می‌خورند». آن که بدهکار است یا گرفتاری مادی دارد؛ بداند مَشربش امام جواد (ع) است؛ 🔮✅ توصیه آیت الله کشمیری در به علیه السلام بسیار دیده و شنیده شد که افراد برای امور ، مانند خرید خانه و ماشین و و ، از وی راهنمایی می خواستند. آن بزرگوار می فرمود: «سوره  بخوانید و ثواب آن را به امام جواد علیه السلام تقدیم کنید، حاجت شما را خواهند داد . گاه امر می کرد،  برای حضرتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب می دانست .» 📚 روح و ریحان، ص ۱۰۱ و ۱۰۲ ༺🦋 @tosheh313
┄┅┅❅▪️ استادقرائتی : چراازدواج‌نمیکنی؟ می‌گویدخرجی‌ازکجابیاورم؛ این‌یعنی‌خدایا اگرمن‌یکی‌باشم‌تو قدرت‌داری‌خرجی‌من‌رابدهی،امااگر دوتاشوم‌ازکجاداری‌خرجی‌من‌رابدهی؟ آدمی‌که‌ازدواج‌نمی‌کندمشکل‌ایمانی‌دارد. ‍ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌ ‌‌‌‌           https://eitaa.com/tosheh313
13.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا سوره ای هست که بخونیم و زود کنیم؟😉 🎙 استاد محمدی شاهرودی https://eitaa.com/tosheh313
🔷 ساده یعنی... 👈جایی مهمان شدیم , مرد خانه بنا بود و خانمش معلم مدرسه.. حالا جرأت داری به دخترای حالا بگو خواستگارت کارگر بنایی هست قبول می‌کنی..؟؟ 👩‍🔬خانم دکتری سراغ دارم شوهرش میکانیک هست وچقدر می‌گفت خوشبختم.. 👈خانمی سراغ دارم شوهرش دکتر هست ، می‌گفت روزی هزار بار آرزوی مرگ میکنم.. 👈قوانین و رسوم غلط و دست و پا گیر از دور خودمون باز کنیم..دنبال آدم باشیم برای زندگی..نه دنبال شغل و کارمند و بیمه و... 👈 بعضی از خانمای غرب زده که الان باید ۴ تا بچه شیعه دنبالش بدوه ، هنوز منتظر خواستگاری وکیل و وزیر نشستن.. 👈بجنب تا عزراییل نیومده خواستگاریت..🤪😂 https://eitaa.com/tosheh313
🔴درد و دل یک دخترخانم پنجاه سالهچند روزی است که ۵۰ ساله شده ام، اما هنوز مجردم.😭 🔻چیزی که هرگز فکرش را هم نمی کردم  نه اینکه زشت بودم و یا موقعیت اجتماعی نداشتم نه .من در جوانی در دچار وسواس شدم. 🔘در فامیل از من به عنوان دختری یاد می کنند که منتظر مردی با اسب سفید بود. چند من از  فامیل بودند که دست رد به سینه شان زدم و هنوز هم که هنوزه مورد سرزنش بزرگان فامیل هستم. اولین خواستگارم در سن 19 سالگی پسر عمویم بود او کارمند یک داروخانه، با درآمد متوسطی بود. خانواده و خود او به من بسیار ابراز علاقه می کردند. اما بزرگترین مشکلی که در با او می دیدم فاصله سنی مان بود.من و او تنها 5 ماه داشتیم و احساس می کردم او نمی تواند مرا درک کند. از نظر من او خیلی بچه بود.بنابراین نتوانستم به او به عنوان یک همسر که تکیه گاهم باشد نگاه کنم.اینطوری اولین خواستگار خود را  رد کردم و تا مدت ها به همین دلیل از خانواده عمویم فاصله گرفتم. ❌در 19 سالگی تقریبا 6 تا 7 خواستگار دیگر هم داشتم که هر کدام را به دلیلی  رد کردم. در آن سال ها فکر می کردم نباید زندگی اطرافیانم را تجربه کنم.مثلا خواهرم که 17 سالگی ازدواج کرد و در کمتر از 6 سال صاحب 4 فرزند شد و لذتی از زندگی نبرد.بنابراین تصمیم گرفتم بخوانم و پیشرفت کنم.در این میانه اگر یک خواستگار خوب هم داشتم از دست ندهم. اینگونه بود که درس می خواندم و کمتر به مسائل دیگر توجه داشتم. 🔷بعد از مدتی  معلم شدم و کارم برایم از هر چیز مهم تر بود. ✳️دیگر به سن 25 سالگی رسیده بودم و خود را در اوج جوانی می دیدم.در آن سال ها هم تعداد زیادی خواستگار داشتم اما موقعیت اجتماعی به من اجازه نمی داد که بخواهم همسری پایین تر از سطح خود داشته باشم. بنابراین هر خواستگاری که سطح و اش کمتر از من بود را  رد می کردم. 🔰تا قبل از سن 30 سالگی حداقل دو ماهی یکبار حضور خواستگار در خانه را تجربه می کردم.اما بعد از آن از این کار هم خجالت کشیدم و به مادرم گفتم:از این به بعد تا کسی به دلم نشیند و اطلاعات کافی درباره اش نداشته باشم به خانه راه نمی دهم. و با این توجیه که مگر اینجا نمایشگاه است که هر کسی بیاید و من را نگاه کند و برود تا تصمیم بگیرد. 🔸از این به بعد حضور خواستگاران در خانه مان بسیار کمرنگ شد.سن من هم بالا رفته بود و هرگز حاضر نبودم ریسک کنم. چرا که معتقد بودم تا قبل از 30 سالگی ممکن است که زندگی سخت را تحمل کرد اما بعد از این سال دیگر باید زندگی خوبی را داشت و حتما باید دارایی مرد در شان تو باشد. چرا که بزرگترها می گفتند"هر چه نشینی بر تخت نشینی "یعنی هر چه قدر صبر کنی و دیرتر ازدواج کنی خواستگاران بهتری برای تو خواهد آمد. پس از آن دیگر کسانی که خانه و ماشین نداشتند نمی توانستند گزینه خوبی برای ازدواج باشند.چرا که تجربه مستاجری و با خط اتوبوس سیر کردن را در خود نمی دیدم.از سن 30 به بعد علاوه بر شغل و موقعیت اجتماعی،داشتن خانه و ماشین هم برایم مهم بود. ⚜اما خواستگارانم دیگر کمتر مجرد بودند و اکثرا یا همسرانشان را به دلیل بیماری و تصادف از دست داده بودند و یا اینکه از هم جدا شده بودند.هرگز حاضر نبودم زندگی با مردی که تجربه زندگی قبلی داشته را تجربه کنم.از نظرم آن ها هم مردود بودند.من در رویاهای خود به دنبال شهزاده زرین کمری با اسب سفید می گشتم و همه خواستگاران مجرد خود را رد کرده بودم.حالا باید به چنین مردی جواب مثبت می دادم. آیا با این کار مورد دوست و فامیل قرار نمی گرفتم؟ ♻️کم کم به سن 40 سالگی رسیدم. خواستگارانم خیلی کم شده بودند تقریبا هر 6 ماهی یک بار خواستگار از راه دور را تجربه می کردم.با این تفاوت که دیگر زندگی متاهلی را تجربه کرده بودند و بچه هم داشتند. تفاوت آن ها با هم در تعداد بچه ها بود و این موضوع برایم بسیار آزار دهنده بود. ♨️فشار خانواده هر روز بیشتر می شد و تعداد خواستگاران بسیار کم.آخرین مورد خواستگارم راهرگز فراموش نمی کنم که دو شبانه روز گریه می کردم.پیر مرد 65 ساله ای که صاحب داماد و عروس و نوه بودازمن خواستگاری کرد. ❌فهمیدم چقدر فرصت های خوبی را از دست داده ام.😭 چرا همکارم که تمام یک مرد در اوجمع شده بودفقط به خاطر چند سال فاصله سنی ردکردم.😞 ⭕️سنم به 45 رسیده بود تصمیم گرفتم کمی عاقلانه تر فکر کنم. دیگر به مردانی که تجربه زندگی متاهلی داشتند و همسر خود را از دست داده بودند هم راضی شده بودم. اما کمتر کسی بود که همسرش را از دست داده باشد و بچه نداشته باشداگر هم بودچهره دلنشینی نداشت. 💔امروز در۵۰ سالگی  حس شدن واز همه مهمتر حس شدن را ازدست داده ام. امروز خواهرم با نوه هایش بازی می کندومن هنوزاندرخم یک کوچه منتظرخواستگارم. ❣امروزحسرت فرصت‌های گذشته رامی خورم.😔 ‌‌https://eitaa.com/tosheh313
✍ از آیت الله بهجت (ره) سؤال شد : ❓ دختری سر نمی گیرد و به اصطلاح بختش باز نمی شود و از شما راهنمایی می خواهد.؟ 🖌 فرمودند : بخواند و پس از آن دعائی که در کتاب مفاتیح الجنان  آمده که در این هنگام خوانده شود بخواند و در پی آن به سجده رود و تلاش کند که حتما گریه کند گر چه به مقدار کم و همین که چشمش را اشک گرفت. حاجتش را از خدا بخواهد. 🖌 همچنین حضرت استاد  بار دیگر در پاسخ به چنین  سوالی فرمودند : 🤲 آیه "رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا "  را فراوان بخوانید. https://eitaa.com/tosheh313
همسر علامه طباطبایی!. 🔸فرض کنید دختر یک خانواده ی ثروتمندی هستید در تبریز و با یک طلبه ساده میکنید و بخاطر ادامه تحصیل همین طلبه ی ساده راهی نجف میشوید. گرما و غربت شهر نجف را در نظر بگیرید، خدا به شما فرزندی میدهد.. و بعد این فرزند می میرد! این درحالی ست که فقر گریبانتان را گرفته. در حدی که یکی یکی، اسباب خانه را میفروشید. «اگر دختر ثروتمندی باشید و این فقر و نداری، وارد زندگی مشترکتان شود چه بر سر اعتقاد و حوصله و صبوری و اخلاقتان می آید؟؟؟» ⚜جایگاه همسر یک جایگاه والاست؛ علامه درباره ایشان گفته بودند : ” من نوشتن المیزان را مدیون ایشانم” !! یا “اگر صبر حیرت انگیز همسرم نبود من نمیتوانستم ادامه ی تحصیل بدم” «صبر حیرت انگیز.. نوشتن المیزان..» علامه نه تعارف داشته و نه اغراق میکند. علامه در جایی فرموده بودند “ایشان وقتی در قم رو به حضرت معصومه سلام میدادند من جواب خانوم را میشنیدم! و همچین هنگامی که زیارت عاشورا میخواندند من جواب سلام امام حسین(علیه‌السلام) را میشنیدم!” بازهم گفته بودند:"وقتی مشغول تحقیق و پژوهش بودم، با من سخن نمیگفت و سعی میکرد، شرایط آرامی برایم ایجاد کند، رشته افکارم گسسته نشود و هر ساعت در اطاق مرا باز میکرد و آرام چای را میگذاشت و میرفت. مرحوم علامه به همسر باوفایش عشق می ورزید و برایش احترام بسیاری قائل بود.   پس از مرگش تا مدتها مرحوم علامه هر روز بر سر قبرش حاضر میشد و در فقدان او ناباورانه اشک میریخت و این مهر دوسویه همگان را به تعجب وا داشته بود..." آیا همسر علامه وقتی که داشته خانه را جارو میزده، یا وقتی برای علامه چایی میریخته، میدانسته در آسمان ها انقدر معروف است؟ میدانسته در پرورش یک مرد بزرگ انقدر موثر است؟  کاش کتابی از زندگی نامه اش چاپ شده بود... کاش برای ما کلاس آموزشی میگذاشت.. کلاس اخلاق و اخلاص..کلاس مدیریت زندگی در شرایط بحرانی... کلاس چگونه توانستم در اهداف والای همسرم او را در بدترین شرایط یاری دهم؟ کلاس زن بودن، زن خاص و خالص بودن... زنی که میتواند عزیز دل باشد و عزیز دل بپروراند..💞 چقدر بعضی ها در گوشه ی خلوت و گمنامیشان، سر از آسمان و ملکوت درآورده اند.. چقدر میشود ساده اما متفاوت زندگی کرد...🕊 https://eitaa.com/tosheh313