8.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شکوه به امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف
استاد حاج آقا عالی
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علی #مهدی_الأمم
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
@toubaefaf
دو امر لازم برای سعادت دنیا وآخرت
☀️ امام محمد باقر (علیه السلام) میفرمایند:
اگر خواهان قرار گرفتن در مقامات رفیع هستید، ....
اگر خواهان گشایش در هر امری هستید، ...
اگر خواهان جلب رضایت خداوند میباشید،..
توجّه به دو امر الزامی است:
1⃣ شناخت امام زمان علیه السلام
2⃣ اطاعت از امام زمان علیه السلام
📚 مکیال المکارم جلد ۲، صفحه ۲۰
https://eitaa.com/joinchat/4252696586Ce586060fd5
آیت الله مصطفوی ۱۹ مرداد.mp3
20.24M
سخنرانی به مناسبت ایام شهادت امام سجاد علیه السلام
🎙 آیتالله سید کاظم مصطفوی
🗓 پنج شنبه ۱۴۰۲/۰۵/۱۹ بعد از نماز عشاء
🕌@emameaskarimasjed
#همراه_باصحیفه_سجادیه
اللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتِي فِي مَسْأَلَتِي مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِيَائِكَ فِي مَسَائِلِهِمْ ، وَ رَهْبَتِي مِثْلَ رَهْبَةِ أَوْلِيَائِكَ وَ اسْتَعْمِلْنِي فِي مَرْضَاتِكَ عَمَلًا لَا أَتْرُكُ مَعَهُ شَيْئاً مِنْ دِينِكَ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ
خدایا
رغبت مرا در درخواستم، همانند رغبت اولياى خود در خواسته هايشان،
و ترسم را مانند ترس #اوليائت قرار ده.
و مرا در (راه) خوشنودى ات به كارى بگمار كه با آن چيزى از دين تو را،
به خاطر ترس كسى از آفريدگانت رها ننمايم.
📚صحیفه سجادیه دعای ۵۴ فراز ۶
@toubaefaf
السلام علیک یا #سیدالساجدین و یا #زین_العابدین
من از دیارِ غم و روزگار بارانم
من از اهالیِ اشک و تبار بارانم
کسی نمانده برایم غریب میمیرم
کسی نمانده بگویم چقدر دلگیرم
کسی نمانده بسوزم که عُقده وا گردد
کسی نمانده زِ قلبم غمی جدا گردد
قسم به سرخیِ چشمم به گرمیِ آهم
نرفته از نظرم خاطراتِ جانکاهم
چگونه با که بگویم غروب غمگین است
غمی که مانده به دوشم چقدر سنگین است
من اشکِ بی کَسیِ خیمهگاه را دیدم
میانِ خیمه ولی قتلگاه را دیدم
که ذوالجناح پُر از خون ولی سواری نیست
به جای جایِ تو غیرِ زخمِ کاری نیست
حرامیان همه بر گِردِ پیکرش بودند
تمام نیزه به دوشان پِیِ سرش بودند
به یک طرف به جگر شعله خواهرش میزد
به یک طرف به سر و سینه مادرش میزد
صدای هلهلهها تا به گوش ما آمد
صدای حرمله از پشت خیمهها آمد
به پشت خیمه نوک نیزهای زمین میخورد
کسی به خنده سرِ کوچکی به نِی میبُرد
حرامیان نه فقط گاهواره میبُردند
لباس را زِ تَنی پاره پاره میبُردند
درونِ خیمه زمین گیر بودم اما سوخت
تمامِ بستر من با خیام یکجا سوخت
زِ داغ تاول آتش صدای ما میسوخت
میان شعله سر و دست و پای ما میسوخت
چگونه با که بگویم حکایتِ سر را
حکایت عطش و خیزران و پیکر را
زمان غارت ما بود و خندهی دشمن
که دید چشم غریبم دو چشم خواهر را
نمیرود زِ خیالم دَمی که میدیدم
به سمت نیزهی بابا نگاهِ دختر را
دوید کودکی و یک نفر به دنبالش
گرفت پنجه به رو و کشید معجر را
حسن لطفی
@toubaefaf