eitaa logo
طوبای عفاف
650 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
4.5هزار ویدیو
499 فایل
قرآن، زندگی، اندیشه ارتباط با مدیر @mfathi135
مشاهده در ایتا
دانلود
نمونه کامل (۱۳) هزار و یک نکته پیرامون و ثمره های آن (ره) در کتاب گرانسنگ بحارالأنوار بارها به موضوع  علیهاسلام قبل و بعد ازدواج با صلی الله علیه و آله و مراسم خواستگاری اشاره می کند و می نویسد: «هر کس از نامحرمان در آن شب ملاقات می کرد، خدیجه پشت پرده بود: قد أقبل و دخل علی خدیجة و هی تحت حجابها؛ وقتی پدرش به همراه عده ای نزد او آمد او در حجاب کامل بود... وقف أبوطالب خلف الحجاب فسلّمت علیه خدیجة؛ در پس پرده ایستاد و به او سلام کرد.» بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 16، ص68 @toubaefaf
🍃هدیه علیه السلام به پدر علامه مجلسی ره ✨محدّث عظیم و سالک وارسته، مرحوم مجلسی (ره) (پدر علامه مجلسی (ره)) می‌فرماید: «در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم؛ اما نماز قضا برگردنم بود و به همین دلیل احتیاط می‌کردم و نمی‌خواندم. خدمت شیخ بهایی (ره) عرض نمودم که فرمود: نماز قضا بخوان. اما من با خودم می‌گفتم [فکر می‌کردم] نماز شب، خصوصیّات خاصّ خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می‌کند. یک شب بالای پشت بام خانه‌ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان (علیه السلام) را در بازار خربزه فروش‌های اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سئوالاتی پرسیدم که از آن جمله، خواندن نماز شب بود. فرمود: بخوان! عرض کردم: صلی‌الله علیه و آله وسلم همیشه دستم به شما نمی‌رسد. کتابی به من دهید تا به آن عمل کنم. فرمود: برو از آقا محمد تاج، کتاب بگیر. گویا در خواب او را می‌شناختم. رفتم کتاب را از او گرفتم. مشغول خواندن بودم و می‌گریستم که از خواب بیدار شدم. از ذهنم گذشت که شاید «محمد تاج» همان شیخ بهایی (ره) است و منظور امام از «تاج» این است که شیخ بهایی، ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد. نماز صبح خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سیّد گلپایگانی مشغول مقابلۀ است. ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود: انشاءالله به چیزی که می‌خواهی، می‌رسی. بعد ناگهان یاد جایی که امام (علیه السلام) را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا «حسن تاج» را دیدم که از آشنایان قدیم، بود. مرا که دید: گفت ملا محمد تقی! بیا برویم خانه یک سری کتاب به تو بدهم، مرا به خانه‌اش برد. دَرِ اتاق باز کرد و گفت: هر کتابی را که می‌خواهی بردار. کتابی برداشتم. ناگهان دیدم همان کتابی است که در خواب دیدم؛ به گریه افتادم. برخاستم و به بیرون آمدم. گفت باز هم بردار. گفتم همین بس است. پس شروع کردم به تصیح و مقابله و آموزش به مردم و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از مردم اصفهان مستجاب الدعوة شدند. مرحوم ره می‌نویسد: پدرم چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که تا کنون هیچ خانه‌ای بی صحیفه نباشد. این حکایت بزرگ مرا بر آن داشت که بر صحیفه شرح فارسی بنویسم تا عوام و خواص از آن بهره‌مند گردند. 📚بحارالانوار، ج11، ص51 به بعد و ج53، ص276، امام شناسی، ج15، ص45 و ص50، روضةالمتقین، ج14، ص114 @toubaefaf
🍃هدیه علیه السلام به پدر علامه مجلسی ره ✨محدّث عظیم و سالک وارسته، مرحوم مجلسی (ره) (پدر علامه مجلسی (ره)) می‌فرماید: «در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم؛ اما نماز قضا برگردنم بود و به همین دلیل احتیاط می‌کردم و نمی‌خواندم. خدمت شیخ بهایی (ره) عرض نمودم که فرمود: نماز قضا بخوان. اما من با خودم می‌گفتم [فکر می‌کردم] نماز شب، خصوصیّات خاصّ خود را دارد و با نمازهای واجب فرق می‌کند. یک شب بالای پشت بام خانه‌ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان (علیه السلام) را در بازار خربزه فروش‌های اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سئوالاتی پرسیدم که از آن جمله، خواندن نماز شب بود. فرمود: بخوان! عرض کردم: صلی‌الله علیه و آله وسلم همیشه دستم به شما نمی‌رسد. کتابی به من دهید تا به آن عمل کنم. فرمود: برو از آقا محمد تاج، کتاب بگیر. گویا در خواب او را می‌شناختم. رفتم کتاب را از او گرفتم. مشغول خواندن بودم و می‌گریستم که از خواب بیدار شدم. از ذهنم گذشت که شاید «محمد تاج» همان شیخ بهایی (ره) است و منظور امام از «تاج» این است که شیخ بهایی، ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد. نماز صبح خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سیّد گلپایگانی مشغول مقابلۀ است. ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود: انشاءالله به چیزی که می‌خواهی، می‌رسی. بعد ناگهان یاد جایی که امام (علیه السلام) را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا «حسن تاج» را دیدم که از آشنایان قدیم، بود. مرا که دید: گفت ملا محمد تقی! بیا برویم خانه یک سری کتاب به تو بدهم، مرا به خانه‌اش برد. دَرِ اتاق باز کرد و گفت: هر کتابی را که می‌خواهی بردار. کتابی برداشتم. ناگهان دیدم همان کتابی است که در خواب دیدم؛ به گریه افتادم. برخاستم و به بیرون آمدم. گفت باز هم بردار. گفتم همین بس است. پس شروع کردم به تصیح و مقابله و آموزش به مردم و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از مردم اصفهان مستجاب الدعوة شدند. مرحوم ره می‌نویسد: پدرم چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که تا کنون هیچ خانه‌ای بی صحیفه نباشد. این حکایت بزرگ مرا بر آن داشت که بر صحیفه شرح فارسی بنویسم تا عوام و خواص از آن بهره‌مند گردند. 📚بحارالانوار، ج11، ص51 به بعد و ج53، ص276، امام شناسی، ج15، ص45 و ص50، روضةالمتقین، ج14، ص114 @toubaefaf
بانوان عالمه و بزرگواری که خود راوی أحادیث أهلبیت علیهم السلام اند. (۲۶۵)هزار و یک نکته پیرامون 👇 (به نام راویان در سند روایت و سپس به متن روایت توجه فرمایید و الگوهای فرهنگ ، را بشناسیم و بشناسانیم) ره به سند خویش از بکر بن احنف، از دختر علی بن موسی الرضا علیه السلام و از و زینب و امّ کلثوم، دختران موسی بن جعفر علیه السلام و آنها از دختر امام صادق علیه السلام، از دختر امام باقر علیه السلام، از دختر امام سجاد علیه السلام، از و دختران امام حسین علیه السلام و آنها از امّ کلثوم دختر علی علیه السلام، از دختر صلی الله علیه وآله وسلم، از صلی الله علیه وآله وسلم روایت می کند که فرمود: «در که به آسمان رفتم، وارد شدم و به قصری از جواهر سفید رسیدم. این قصر دری داشت که با دُرّ و یاقوت تزئین شده بود و بر آن در پرده ای آویخته بود که چون سرم را بلند کردم، دیدم نوشته است: «خدایی جز نیست، صلی الله علیه وآله وسلم پیامبر خدا و ولی و سرپرست مردم است.» بر پرده، این عبارت به چشم می خورد که: « » وارد آن قصر شدم، پس در برابرم قصری دیگر دیدم از عقیق که دری از نقره و پرده ای بر آن قرار داشت. سرم را بلند کردم، این جمله را دیدم: « پیامبر خداست و وصیّ مصطفی.» و همچنین نوشته بود: « را به سرشت پاک بشارت ده». پس وارد قصر شدم، که ناگاه مقابلم قصری دیگر از زبرجد ظاهر شد که از آن زیباتر ندیده بودم. بر آن قصر دری بود از یاقوت سرخ که بالای آن لؤلؤ به چشم می خورد و روی در پرده ای قرار داشت. پرده را بالا زدم و این جمله را روی آن نوشته شده یافتم: « همان رستگارانند». به جبرئیل گفتم: این قصر از آنِ کیست؟ او گفت: ! متعلّق به وصی و پسر عمویت! مردم در روز قیامت پابرهنه و عریان محشور می شوند، جز شیعیان ؛ مردم در صحنه محشر به اسم مادرانشان خوانده می شوند، غیر از شیعیان که به نام پدرانشان خوانده می شوند؛ زیرا آنها را دوست داشته اند و به این خاطر، سرشتشان پاک گردیده است.» بحارالانوار، باب فضل الشّیعه، ج۶۵ @toubaefaf
•⊰❁⊱•﷽•❁⊱• نکته ای درباره محمد بن مسلم گويد: حضرت عليه السلام فرمود: «همانا در كتاب عليه السلام است كه ستايش پيش از درخواست است، پس هرگاه خداى عزوجل را خواندى و به درگاهش دعا نمودى او را تمجيد كن، عرض كردم چگونه تمجيدش كنم فرمود: مى گويى: «یا مَنْ هُوَ أقْرَبُ إلَىَّ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، يا فَعَّالًا لِما يُريدُ، يا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ، يا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأعْلى، يا مَنْ هُوَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَئ» اى كسى كه از رگ گردن به من نزديك ترى، اى كسى كه هر چه را بخواهى انجام دهى، اى كسى كه ميان مرد و دلش حائل شوى و اى كسى كه در برترين نظر اندازهايى و اى آن كه به مانندش چيزى نيست. رحمه الله در شرح يا «مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ» چند وجه فرموده: اول: اين كه كنايه از نزديكى خداوند به بندگانش مى باشد؛ زيرا كسى كه حائل بين دو چيز شد، بدان چيز نزديك تر از ديگر است. دوم: اشاره به اين است كه او بر مكنوناتى از دل ها آگاه است كه شايد صاحبان آن ها از آن بى خبر باشند و در روايتى هست كه فرمود: معناى اين جمله اين است كه دل ها نتوانند چيزى را از خداوند مخفى و پنهان دارند. سوم: يعنى به وسيله مرگ بين انسان و دلش جدايى اندازند و اين جمله دعا براى وادار كردن مردم است به اين كه به پاك كردن دل هاشان مبادرت ورزند، پيش از آن كه خداوند به سبب مرگ بين آن ها و دل هاشان جدايى اندازد. چهارم: كنايه از اين است كه مالك دل ها خداست، هر تصميمى كه بندگان گرفته باشند، به هم زند و مقاصد آن را تغيير دهد و دل را به حالات مختلف بگرداند، از ذكر به فراموشى و از فراموشى به ذكر، از ترس به آسودگى و از آسودگى به ترس  و در حديث است كه دل مؤمن ميان دو انگشت اوست، به هر سو كه بخواهد بگرداند و در دعاست: یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ اى دگرگون كننده قلبها پنجم: آنچه از دو حديث از تفسير عياشى آمده، معنايش اين است كه حايل شود ميان انسان و ميان اين كه باطل را از حق تميز دهد. «البته اين حالت در وقتى است كه گناه و بى حيايى عبد به حد نهايى رسيده و خود باعث محروميت از رحمت و عنايت حق شده باشد». ششم: يعنى او را از آنچه در دلش نهفته است غافل كنى. @toubarfaf
بانوان عالمه و بزرگواری که خود راوی أحادیث أهلبیت علیهم السلام اند. بازنشر پیام(۲۶۵)هزار و یک نکته پیرامون 👇 (به نام راویان در سند روایت و سپس به متن روایت توجه فرمایید و الگوهای فرهنگ ، را بشناسیم و بشناسانیم) ره به سند خویش از بکر بن احنف، از دختر علی بن موسی الرضا علیه السلام و از و زینب و امّ کلثوم، دختران موسی بن جعفر علیه السلام و آنها از دختر امام صادق علیه السلام، از دختر امام باقر علیه السلام، از دختر امام سجاد علیه السلام، از و دختران امام حسین علیه السلام و آنها از امّ کلثوم دختر علی علیه السلام، از دختر صلی الله علیه وآله وسلم، از صلی الله علیه وآله وسلم روایت می کند که فرمود: «در که به آسمان رفتم، وارد شدم و به قصری از جواهر سفید رسیدم. این قصر دری داشت که با دُرّ و یاقوت تزئین شده بود و بر آن در پرده ای آویخته بود که چون سرم را بلند کردم، دیدم نوشته است: «خدایی جز نیست، صلی الله علیه وآله وسلم پیامبر خدا و ولی و سرپرست مردم است.» بر پرده، این عبارت به چشم می خورد که: « » وارد آن قصر شدم، پس در برابرم قصری دیگر دیدم از عقیق که دری از نقره و پرده ای بر آن قرار داشت. سرم را بلند کردم، این جمله را دیدم: « پیامبر خداست و وصیّ مصطفی.» و همچنین نوشته بود: « را به سرشت پاک بشارت ده». پس وارد قصر شدم، که ناگاه مقابلم قصری دیگر از زبرجد ظاهر شد که از آن زیباتر ندیده بودم. بر آن قصر دری بود از یاقوت سرخ که بالای آن لؤلؤ به چشم می خورد و روی در پرده ای قرار داشت. پرده را بالا زدم و این جمله را روی آن نوشته شده یافتم: « همان رستگارانند». به جبرئیل گفتم: این قصر از آنِ کیست؟ او گفت: ! متعلّق به وصی و پسر عمویت! مردم در روز قیامت پابرهنه و عریان محشور می شوند، جز شیعیان ؛ مردم در صحنه محشر به اسم مادرانشان خوانده می شوند، غیر از شیعیان که به نام پدرانشان خوانده می شوند؛ زیرا آنها را دوست داشته اند و به این خاطر، سرشتشان پاک گردیده است.» بحارالانوار، باب فضل الشّیعه، ج۶۵ @toubaefaf
سلام الله علیها می‌فرمایند: «مصائب وداع فرزند شهیدم بخوان» شیخ عباس قمی ره از مرحوم میرزا یحیی ابهری ره نقل کرده که به برای زیارت مرقد علیه السلام رفتم در ایام عرفه. شب عید قربان از حرم آن حضرت بیرون آمدم و به منزل خود در کربلا بازگشتم. درعالم خواب شنیدم مردی می‌گوید: علامه مجلسی در صحن شریف درس می‌دهد، از او پرسیدم در کدام مکان؟ او با اشاره، آن مکان را به من نشان داد، به آنجا رفتم دیدم درآنجا مسجد بزرگی است و جمعیت بسیاری از علما حدود پانصد نفر اجتماع کرده‌اند و بر بالای منبراست و برای آنها درس می‌گوید، بعد از پایان درس، مقداری موعظه کرد و پس از موعظه، خواست ذکر مصیبت کند، در این هنگام شخصی از داخل حجره وارد مجلس شد و گفت: زهرا می‌فرمایند: «مصائب وداع فرزند شهیدم بخوان». علامه مجلسی همان مصیبت را خواند، بسیاری اجتماع کرده و آن ذکر مصیبت را شنیدند و گریه شدیدی نمودند که من در تمام عمرم چنین مجلس باشکوه گریه و عزا ندیده بودم.» کرامات حسینیه و عباسيه، به نقل از منتهی الآمال، ص۴۱ روضه وداع به نقل از علامه مجلسی: «هنگامى که علیه السلام دید هفتاد و دو نفر مرد از اهل بیتش شهید شده‏ اند متوجه خیمه ‏ها شد و فرمود: اى سکینه، اى فاطمه، اى زینب، اى ام کلثوم، خداحافظ. سکینه فریاد زد: پدر جان آیا تو نیز تسلیم موت شده ‏اى! فرمود: چگونه تسلیم موت نشود کسى که یار و معینى ندارد؟ گفت: پدر جان! پس ما را بسوى حرم جدمان پیامبر خدا باز گردان... ناگاه زنان صدا به گریه و ناله بلند کردند و امام حسین ایشان را ساکت کرد و بر آن گروه ستمکار حمله ‏ور شد. التفت إلى الخیمة و نَادَى یَا سُکَیْنَةُ یَا فَاطِمَةُ یَا زَیْنَبُ یَا أُمَّ کُلْثُومٍ عَلَیْکُنَ‏ مِنِّی‏ السَّلَامُ‏... بحارالأنوار، ج‏۴۵، ص۴۷ @toubaefaf
علیه السلام از أوصیای علیه السلام بوده است علاّمه مجلسی ره می فرماید: «شیعیان درباره علیه السلام اتفاق کرده اند که وی در آغاز بعثت صلی الله علیه و آله به وی ایمان آورد، هرگز بتی را نپرستید؛ بلکه از اوصیای علیه السلام بود.» شیخ صدوق ره می فرماید: «روایت شده که حجّت بود و حضرت ابوطالب وصیِّ او بود.» می نویسد که از حضرت امیرمؤمنان علیه السلام پرسیدند: «آخرین وصی پیش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چه کسی بود؟» فرمود: «پدرم.» اصبغ بن نباته گوید که از علیه السلام شنیدم: «پدرم (ابو طالب) و نیاکانم: عبد المطلب، هاشم و عبد مناف، هرگز بت نپرستیدند.» گفته شد: «پس چه چیزی را می پرستیدند؟» فرمود: «کَانُوا یُصَلُّونَ اِلَی الْبَیْتِ عَلَی دِینِ اِبْرَاهِیمَ علیه السلام، مُتَمَسِّکِینَ بِهِ؛ به سوی نماز می خواندند، بر دین علیه السلام و متمسّک به آن بودند.» از امام کاظم علیه السلام پرسیدند: «آیا حضرت ابوطالب بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله نیز حجّت بود؟» فرمود: «لاَ، وَ لَکِنَّهُ کَانَ مُسْتَوْدَعا لِلْوَصَایَا، فَدَفَعَهَا اِلَیْهِ؛ نه، بلکه امانتدارِ وصایا بود، پس آنها را به آن حضرت تسلیم کرد.» ره در شرح این حدیث شریف می فرماید: «منظور از «وصایا» کتابهای پیامبران، عصای حضرت موسی علیه السلام، انگشتریِ حضرت سلیمان علیه السلام و امثال آنهاست.» حضرت ابوطالب علیه السلام فصل مفصّلی در مدح پیامبراکرم صلی الله علیه و آله سخن گفته، در پایان می افزاید: «وَ لَقَدْ کَانَ اَبِی یَقْرَأُ الْکُتُبَ جَمِیعا، وَ لَقَدْ قَالَ: اِنَّ مِنْ صُلْبِی لَنَبِیّا وَ لَوَدَدْتُ اَنِّی اَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَآمَنْتُ بِهِ، فَمَنْ اَدْرَکَهُ مِنْ وُلْدِی فَلْیُؤْمِنْ بِهِ؛ پدرم (عبدالمطلب) همه کتابها[ی آسمانی[ را می خواند و می گفت که پیامبری از صلب من خواهد بود. چقدر مشتاقم که زمان او را درک کنم، پس به او آورم، هر کس از فرزندانم او را درک کند، حتما به او ایمان بیاورد.» مجله مبلغان، تیر و مرداد 1387، شماره 105 و سیمای درخشان حضرت ابو طالب علیه السلام،علی اکبر مهدی پور @toubaefaf   
•⊰❁⊱•﷽•❁⊱• نکته ای درباره محمد بن مسلم گويد: حضرت عليه السلام فرمود: «همانا در كتاب عليه السلام است كه ستايش پيش از درخواست است، پس هرگاه خداى عزوجل را خواندى و به درگاهش دعا نمودى او را تمجيد كن، عرض كردم چگونه تمجيدش كنم فرمود: مى گويى: «یا مَنْ هُوَ أقْرَبُ إلَىَّ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ، يا فَعَّالًا لِما يُريدُ، يا مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ، يا مَنْ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأعْلى، يا مَنْ هُوَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَئ» اى كسى كه از رگ گردن به من نزديك ترى، اى كسى كه هر چه را بخواهى انجام دهى، اى كسى كه ميان مرد و دلش حائل شوى و اى كسى كه در برترين نظر اندازهايى و اى آن كه به مانندش چيزى نيست. رحمه الله در شرح يا «مَنْ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ» چند وجه فرموده: اول: اين كه كنايه از نزديكى خداوند به بندگانش مى باشد؛ زيرا كسى كه حائل بين دو چيز شد، بدان چيز نزديك تر از ديگر است. دوم: اشاره به اين است كه او بر مكنوناتى از دل ها آگاه است كه شايد صاحبان آن ها از آن بى خبر باشند و در روايتى هست كه فرمود: معناى اين جمله اين است كه دل ها نتوانند چيزى را از خداوند مخفى و پنهان دارند. سوم: يعنى به وسيله مرگ بين انسان و دلش جدايى اندازند و اين جمله دعا براى وادار كردن مردم است به اين كه به پاك كردن دل هاشان مبادرت ورزند، پيش از آن كه خداوند به سبب مرگ بين آن ها و دل هاشان جدايى اندازد. چهارم: كنايه از اين است كه مالك دل ها خداست، هر تصميمى كه بندگان گرفته باشند، به هم زند و مقاصد آن را تغيير دهد و دل را به حالات مختلف بگرداند، از ذكر به فراموشى و از فراموشى به ذكر، از ترس به آسودگى و از آسودگى به ترس  و در حديث است كه دل مؤمن ميان دو انگشت اوست، به هر سو كه بخواهد بگرداند و در دعاست: یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ اى دگرگون كننده قلبها پنجم: آنچه از دو حديث از تفسير عياشى آمده، معنايش اين است كه حايل شود ميان انسان و ميان اين كه باطل را از حق تميز دهد. «البته اين حالت در وقتى است كه گناه و بى حيايى عبد به حد نهايى رسيده و خود باعث محروميت از رحمت و عنايت حق شده باشد». ششم: يعنى او را از آنچه در دلش نهفته است غافل كنى. @toubarfaf