eitaa logo
طوبای عفاف
665 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
458 فایل
قرآن، زندگی، اندیشه ارتباط با مدیر @mfathi135
مشاهده در ایتا
دانلود
«آخوند سلطان آبادی در هنگامى که در اراک زندگى مى کرد، در پائین شهر مزرعه اى داشت و درآمد آن را به مصرف فقرا و نیازمندان مى رسانید. یکى از ثروتمندان مغرور منطقه به نام #ا از رسیدن آب به مزرعه آخوند جلوگیرى نمود. آخوند فردى را فرستاد تا آن خان قلدر از رسیدن آب جلوگیرى نکند اما او از جرأت آخوند خشمگین شده و با بى ادبى به پیش آخوند آمد و با لگد پای آخوند را آزرد. آخوند در مقابل آن ستمگر، صبر کرد و دوسه روز بعد از این واقعه با پاى پیاده راهى نجف اشرف شد. حدود یک ماه نگذشته بود که پاى آن خان ستمگر ورم کرد و یکبار از پنجه و یکبار از پاشنه آن را بریدند. محمدرضاخان وقتى که فهمید این گرفتارى او در اثر جسارت به آخوند است، پسر خویش را سریعاً به حضور آخوند سلطان آبادی در نجف گسیل داشت. در طول سفر پسرِ خان به نجف براى بار سوم پاى خان را بریدند. وقتى که پسر خان به حضور آخوند رسید و شرح حال پدر را نقل کرد، آخوند سلطان آبادى فرمود: ما به او نفرین نکردیم و رنجشى هم نداریم ما از حق خود گذشتیم و حتى براى شفاى وى دعا هم مى کنیم، اما در این عالم هستند کسانى که این گونه ستم هاى ناروا را تحمل نمى کنند. بعد از این ماجرا خبر رسید که درد پاى خان آرام گردیده، بیمارى از نفوذ به بقیه پا متوقف شده است و او مى تواند با عصا راه برود. آن پسر از این حادثه عبرت گرفت و در حوزه علمیه نجف ماندگار شد و در اثر تلاش هاى بى وقفه خود به مراحل عالى کمال رسید. او همان حاج ، نامدار اراک مى باشد.» 📚تاریخ حکما و عرفا، ص۲۴۱ @toubaefaf