#خاطرات_انفاق
سلام و خدا قوت.
راستش من چند سال پیش و در زمان آیت الله بهجت (ره) برای مشکلی که داشتم و سالها بود درگیرش بودم خدمتشون رسیدم و ازشون راهنمایی خواستم. ایشان دوتا دستور به من فرمودند اول اینکه گفتن زیاد استغفار کن و دوم اینکه فرمودن به نیت رفع مشکلت زیاد صدقه بده و بعد منظورشون از صدقه زیاد رو اینجوری توضیح دادن که یعنی ۱۰۰۰ تومان رو بجای اینکه به یک نفر بدی تبدیلش کن به دوتا ۵۰۰ تومانی و به دو نفر صدقه بده تا به تعداد افراد بیشتری صدقه بدی. من همون روز رفتم بانک تا مقداری ۵۰۰ تومانی بگیرم و به هر نیازمندی که توی خیابون میبینم به نیت رفع مشکلم ۵۰۰ تومان صدقه بدم. وقتی وارد بانک شدم همون موقع یگی از صندوقدارها داشت یه دسته ۵۰۰ تومانی رو میشمرد. ازش پرسیدم چند تومانه گفت ۲۷.۰۰۰ تومان. منم ازش خواستم ۵۰۰ تومانی ها رو بده به من و در عوض پول درشت بهش دادم. پولها رو گذاشتم توی جیبم و هرموقع توی خیابون کسی رو میدیدم که فقیر بود یا مثلا رفتهگر شهرداری بود یکی ۵۰۰ تومانی بهش صدقه میدادم از طرف دیگه اگر مادرم از منزل تماس میگرفت و خریدی داشت و من پول دیگری همراهم نبود از همون ۵۰۰ تومانیها برای خرید خونه استفاده میکردم (اون زمان هنوز ازدواج نکرده بودم و با مادرم زندگی میکردم). مدتی گذشت و این ۵۰۰ تومانیها تمام شد. توی این مدت من ۱۸.۰۰۰ تومان از پولها رو صدقه داده بودم و ۹.۰۰۰ تومان دیگه رو برای خرید خونه خرج کرده بودم. دقیقا همون روزی که پولم تمام شد از یک موسسه ای باهام تماس گرفتن و گفتن شما ۲۷۰.۰۰۰ تومان در قرعه کشی برنده شدید! من خیلی تعجب کردم چون این مبلغ دقیقا ۱۰ برابر مبلغی بود که من برای صدقه دادن در جیبم گذاشته بودم ولی از طرفی این سوال توی ذهنم ایجاد شد که چرا خدا ۱۰ برابر اون ۲۷.۰۰۰ هزار تومان رو داره بهم برمیگردونه؟ آخه من که فقط ۱۸.۰۰۰ تومانش رو صدقه دادم و بقیه اش رو برای خرید خونه خرج کرده بودم. با خودم توجیه کردم که شاید چون میخواستم کلش رو صدقه بدم ولی نتونستم خدا کلش رو قبول کرده و داره ۱۰ برابر کلش رو بهم برمیگردونه ولی وقتی رفتم جایزهام رو بگیرم بهم گفتن: ببخشید اشتباه بهتون گفتن شما ۱۸۰.۰۰۰ تومان برنده شدید!!! یعنی دقیقا ۱۰ برابر همون مبلغی که صدقه داده بودم!!!
این از یک طرف، از طرف دیگه هم مشکلی که سالها باهاش درگیر بودم کاملا حل شد (البته استغفار هم خیلی کردم) و داستان حل مشکلم خیلی عجیب تر از این داستان هست ولی بنا به دلایلی امکان نقلش رو ندارم
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#خاطرات_انفاق
چند سال پیش یک شب، جوانی وانتی جلوی ماشین منو گرفت و گفت حاج آقا یک سوالی دارم، وقت دارید؟ منم پیاده شدم و گوش دادم. گفت مدتی هست که توی زندگیم گره افتاده، کم میارم، چندتا طلبکاردارم، و...... چکار کنم؟! منم ایشون رو راهنمایی کردم و بعضی توصیههایی که در روایات آمده رو بهش گفتم. بعد دیدم همینطور منتظره کاری براش انجام بدهم، خیلی نا امیده. منم یکدفعه به ذهنم اومد بهش گفتم: الان پولی داری؟ گفت: توی کارت دارم. گفتم: الان نقداً چند حاضری صدقه بدهی؟ گفت پنج هزار تومن! گفتم ده هزار تومن بده، قبول کرد. همونجا باهم رفتیم عابربانک و کارت کشیدیم و پول رو داد به من. منم چون میدونستم اگر سریع به دست فقیر برسه، اثرش زودتر ظاهر میشه و اون وقت شب هم جایی نمیتونستم ببرم، گفتم بریم این مغازه میوه فروشی نزدیک که هنوز بازبود. اونجا بهش گفتم برو این پول رو بده به صاحب مغازه بگو میوه رایگان بده به مستمند. قبول نکرد و گفت من آشنا هستم و خودت ببر. منم رفتم پول رو دادم به صاحب مغازه و ازش خواستم میوه بدهد به مستمند. (همه این مدت زمان پول برداشتن تا رساندن به صاحب مغازه، کمتر از ده دقیقه شد). همین که برگشتم گفت حاج آقا چکار کردی؟! (اولش ترسیدم چون فکر کردم خیالش رسیده برای خودم برداشتم)، گفتم هیچی دادم به مغازه دار. گفت نه منظورم این نبود الان که شما توی مغازه بودی، یکی از طلبکارهام به من زنگ زد و گفت اون یک میلیون تومانی که از تو طلب داشتم، بخشیدم. با اینکه نیم ساعت قبلش هرچی بهش تلفنی التماس میکردم قبول نمیکرد.
بعد خودش جلوی من دوباره به طلبکارش زنگ زد، گفت چی شد که از طلبت گذشتی؟ گفت همین الان خانمم اومد کنار من و گفت: گناه داره ولش کن از این یک تومن بگذر، برای تو پولی نیست، منم دیدم راست میگه یک دفعه گذشتم. (به همین سادگی)
و این اثر عجیب انفاق رو هر دومون دیدیم البته من به آثار انفاق برای رفع مشکلات معتقد بودم، ولی به این سرعت رو اصلا توقع نداشتم.
(#توجه: این داستان، برای شخص دیگری اتفاق افتاده نه بنده #مصطفی)
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#خاطرات_انفاق
سال ۹۷ در ایتا کانالی با نام کمپین خیرین اربعین راه افتاده بود که برای زوار اربعین کمک جمع میکرد. من هم با خودم گفتم کمک کنم. به موجودیم نگاه کردم، دیدم کلا ۵۰۰۰ تومان دارم و تمام این مبلغ رو به حساب اون کانال واریز کردم. همون شب رفتم مسجد برای نماز جماعت. بعد نماز یکی از مسجدیها گفت که میخواد هزینه زیارت اربعین یک نفر رو به قید قرعه پرداخت کنه. توی مسجد بین همه زنها و مردها قرعه کشی کردن و اسم من دراومد 😭😭😭 و اون شخص هم ۵۰۰ هزار تومان برای زیارت اربعین بهم داد و من هم با همون پول اون سال رفتم کربلا.
یعنی در ظرف نصف روز خداوند ۱۰۰ برابر اون ۵۰۰۰ تومانی که در راه امام حسین _علیهالسلام_ انفاق کرده بودم رو بهم برگردوند😭😭😭
(#توجه: این خاطره برای شخص دیگهی غیر از بنده، #مصطفی افتاده است.)
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#خاطرات_انفاق
سال ۹۷ در ایتا کانالی با نام کمپین خیرین اربعین راه افتاده بود که برای زوار اربعین کمک جمع میکرد. من هم با خودم گفتم کمک کنم. به موجودیم نگاه کردم، دیدم کلا ۵۰۰۰ تومان دارم و تمام این مبلغ رو به حساب اون کانال واریز کردم. همون شب رفتم مسجد برای نماز جماعت. بعد نماز یکی از مسجدیها گفت که میخواد هزینه زیارت اربعین یک نفر رو به قید قرعه پرداخت کنه. توی مسجد بین همه زنها و مردها قرعه کشی کردن و اسم من دراومد 😭😭😭 و اون شخص هم ۵۰۰ هزار تومان برای زیارت اربعین بهم داد و من هم با همون پول اون سال رفتم کربلا.
یعنی در ظرف نصف روز خداوند ۱۰۰ برابر اون ۵۰۰۰ تومانی که در راه امام حسین _علیهالسلام_ انفاق کرده بودم رو بهم برگردوند😭😭😭
(#توجه: این خاطره برای فرد دیگری غیر از بنده [مصطفی] افتاده است.)
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#خاطرات_انفاق
چند سال پیش یک شب، جوانی وانتی جلوی ماشین منو گرفت و گفت حاج آقا یک سوالی دارم، وقت دارید؟ منم پیاده شدم و گوش دادم. گفت مدتی هست که توی زندگیم گره افتاده، کم میارم، چندتا طلبکاردارم، و...... چکار کنم؟! منم ایشون رو راهنمایی کردم و بعضی توصیههایی که در روایات آمده رو بهش گفتم. بعد دیدم همینطور منتظره کاری براش انجام بدهم، خیلی نا امیده. منم یکدفعه به ذهنم اومد بهش گفتم: الان پولی داری؟ گفت: توی کارت دارم. گفتم: الان نقداً چند حاضری صدقه بدهی؟ گفت پنج هزار تومن! گفتم ده هزار تومن بده، قبول کرد. همونجا باهم رفتیم عابربانک و کارت کشیدیم و پول رو داد به من. منم چون میدونستم اگر سریع به دست فقیر برسه، اثرش زودتر ظاهر میشه و اون وقت شب هم جایی نمیتونستم ببرم، گفتم بریم این مغازه میوه فروشی نزدیک که هنوز بازبود. اونجا بهش گفتم برو این پول رو بده به صاحب مغازه بگو میوه رایگان بده به مستمند. قبول نکرد و گفت من آشنا هستم و خودت ببر. منم رفتم پول رو دادم به صاحب مغازه و ازش خواستم میوه بدهد به مستمند. (همه این مدت زمان پول برداشتن تا رساندن به صاحب مغازه، کمتر از ده دقیقه شد). همین که برگشتم گفت حاج آقا چکار کردی؟! (اولش ترسیدم چون فکر کردم خیالش رسیده برای خودم برداشتم)، گفتم هیچی دادم به مغازه دار. گفت نه منظورم این نبود الان که شما توی مغازه بودی، یکی از طلبکارهام به من زنگ زد و گفت اون یک میلیون تومانی که از تو طلب داشتم، بخشیدم. با اینکه نیم ساعت قبلش هرچی بهش تلفنی التماس میکردم قبول نمیکرد.
بعد خودش جلوی من دوباره به طلبکارش زنگ زد، گفت چی شد که از طلبت گذشتی؟ گفت همین الان خانمم اومد کنار من و گفت: گناه داره ولش کن از این یک تومن بگذر، برای تو پولی نیست، منم دیدم راست میگه یک دفعه گذشتم. (به همین سادگی)
و این اثر عجیب انفاق رو هر دومون دیدیم البته من به آثار انفاق برای رفع مشکلات معتقد بودم، ولی به این سرعت رو اصلا توقع نداشتم.
(👈 توجه: این داستان، برای شخص دیگری اتفاق افتاده نه بنده #مصطفی)
#صدقه
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor