فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیههای ویژه شب قدر (۱۷ رمضان ۱۴۰۳) سردار شهید محمدرضا زاهدی در جمع خانوادگی: از همدیگر بگذریم تا خدا هم از ما بگذرد
#شب_قدر
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 ببینید | برای عاقبت به خیری
🔘 خاطره آیت الله مصباح یزدی (قدسسره) از احیای شب ۲۳ ماه مبارک رمضان
#شب_قدر
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#سخنان_گوهربار_مولا
دوازده پیام مدیریتی از امام علی علیهالسلام
۱. به جای ازدیاد کارها، به تداوم صحیح آنها بیندیشید. (حکمت ۲۷۰)
۲. برای رسیدن به هدفها و مقامهای بلند، همّت بلند داشته باشید. «خطبه ۲۱۱»
۳. از تجارب و اندرزها پند بگیرید و از آنها بهرهبرداری کنید تا دچار نقص نشوید. «نامه ۳۱، خطبه ۱۷۵»
۴ـ از شدت سختی نهراسید، زیرا هراس، شکنندهتر از خودِ کار است و به گشایش امور امیدوار باشید. «حکمت ۱۶۶ و ۲۴۶»
۵ـ اگر به انجام مسئولیتی گردن نهادید، به آن وفا کنید. «حکمت۳۲۷»
۶. هیچوقت کارهای اهم را فدای امور مهم نکنید. «حکمت ۲۷۱»
۷. پیش از پذیرش هر کاری، به دانش آن مجهز شوید. «حکمت ۴۳۹»
۸. خویشتن را اصلاح کنید تا خداوند کارهای شما را اصلاح کند. «نهج البلاغه»
۹ـ پستها، امانت و وسیله خدمتگذاریاند، نه منبع بهرهبرداری. «خطبه ۱۳۱»
۱۰.پستها میزان آزمایش شمایند، بکوشید تا سربلند بیرون آیید. «خطبه ۳۳»
۱۱. مشورتپذیر باشید، اگر مشورت نکنید، تباه میشوید. «نامه ۶۹»
۱۲. با زیردستان خود مانند پدری مهربان رفتار کنید. «نامه ۵۲»
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#نکات_تربیتی
🚨 اگر مدام کارهات رو عقب
میاندازی، اینو بدون که...
۱. انجام ندادن یه کار ازت انرژی روانی بیشتری تا انجام دادنش میگیره.
۲. اگر تصمیم بگیری یه کاری رو فقط برای ۵ دقیقه انجام بدی، احتمالا تا تموم شدنش ادامه میدی.
۳. برای انجام کارهات، انگیزه کافی نیست! برای ایجاد تغییر نظم و تداوم لازمه!
۴. اگر یه کاری رو زود تموم کنی، کل روزت سرشار از انرژی مثبت، رضایت و انگیزه برای ادامه دادن میشه.
۵. قانون ۵ ثانیه رو فراموش نکن! از ۱ تا ۵ بشمار، از سرجات بلند شو و بلافاصله کارت رو شروع کن!
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#نکات_تربیتی
🚨 ۵ راه حل برای اینکه احساس
نکنی، از دیگران عقبی!
🔘 اگر فکر می کنی دیگران زندگی بهتری نسبت به تو دارند، باید بدونی که وقتی شرایط زندگی یکسان نیست، مقایسه زندگی و عقب افتادگی اعتبار علمی ندارد. از طرفی مقایسه کردن موجب افسردگی، اضطراب و عزت نفس پایینت میشه.
✅ راهکار:
۱. صفحات مجازی که حس عقب افتادگی بهت میدن رو آنفالو کن.
۲. شکرگزاری رو تمرین کن و هر روز به خاطر داشته هات از خدا شکرگزاری کن.
۳. روی داشتههایت تمرکز کن، نه نداشتهها.
۴. شکستها و مشکلات زندگیت رو تحلیل کن و برای حل اونها تلاش کن.
۵. برای خودت اهداف بلندمدت و کوتاه مدت تعیین کن و هر روز قدمهای کوچک برای رسیدن به اونها بردار.
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#داستان
تقصیر شماست...
در زمان دانش آموزی معلمی داشتیم به نام آقای سید مهدی موسوی كه در آمریكا تحصیل كرده و تازه به وطن بازگشته بود و از همین روی، گاه و بیگاه خاطرات و تجربههایی از سالهای زندگی در ایالت اوهایو نقل میكرد و این گفتهها به اقتضای دوره نوجوانی به دقت در ذهن ما ثبت و ضبط می شد.
ایشان میگفت: یک روز در دانشگاه اعلام شد كه در ترم آینده، مشاور اقتصادی رییس جمهوری سابق آمریكا -گمان می كنم ریچارد نیكسون - قرار است درسی را در این دانشگاه ارائه كند و حضور آن شخصیت نامدار و مشهور چنان اهمیتی داشت كه همه دانشجویان برای شركت در كلاس او صف بستند و ثبت نام كردند و اولین بار بود كه من دیدم برای چیزی صف تشكیل شده است.
به دلیل كثرت دانشجویان، كلاسها در آمفی تئاتر برگزار میشد و استاد كه هر هفته با هواپیما از واشنگتن میآمد، دیگر فرصت آشنایی با یكایک دانشجویان را نداشت؛ اما گاهی به طور اتفاقی و بر حسب مورد نام و مشخصات برخی را میپرسید.
در یكی از همان جلسات نخست، به من خیره شد و چون از رنگ و روی من پیدا بود كه شرقی هستم، از نام و زادگاهم پرسید و بعد برای این كه معلومات خود را به رخ دانشجویان بكشد، قدری درباره شیعیان سخن گفت و البته در آن روزگار كه كمتر كسی با اسلام علوی آشنا بود، همین اندازه هم اهمیت داشت، ولی در سخن خود قدری از علی علیهالسلام با لحن نامهربانانه و نادرستی یاد كرد.
این موضوع بر من گران آمد و برای آگاه كردن او، ترجمه انگلیسی #نهجالبلاغه را تهیه كردم و هفتههای بعد، به منشی دفتر اساتید سپردم تا هدیه مرا به او برساند.
در جلسات بعد دیگر فرصت گفتوگویی پیش نیامد و من هم تصور میكردم كه یا كتاب به دست او نرسیده و یا از كار من ناراحت شده و به همین دلیل، تقریبا موضوع را فراموش كردم.
روزی از روزهای آخر ترم، در كافه دانشگاه مشغول گفتگو با دوستانم بودم كه نام من برای مراجعه به دفتر اساتید و ملاقات با همان شخصیت مهم و مشهور از بلندگو اعلام شد. با دلهره و نگرانی به دفتر اساتید رفتم و هنگامی كه وارد اتاقش شدم، با دیدن ناراحتی و چهره درهم رفتهاش، بیشتر ترسیدم.
با دیدن من روزنامهای كه در دست داشت به طرف من گرفت و گفت میبینی؟ نگاه كن! وقتی به تیتر درشت روزنامه نگاه كردم، خبر و تصویر دردناک خودسوزی یک جوان را در وسط خیابان دیدم.
او در حالی كه با عصبانیت قدم می زد گفت: میدانی علت درماندگی و بیچارگی این جوانان آمریكایی چیست؟ بعد به جریانات اجتماعی رایج و فعال آن روزها مانند هیپیگری و موسیقیهای اعتراضی و آسیبهای اخلاقی اشاره كرد و سپس ادامه داد: همه اینها به خاطر تقصیر و كوتاهی شماست!
من با اضطراب سخن او را میشنیدم و با خود میگفتم: خدایا، چه چیزی در این كتاب دیده و خوانده كه چنین برافروخته و آشفته است؟
او سپس از نهجالبلاغه یاد كرد و گفت: از وقتی هدیه تو به دستم رسیده، در حال مطالعه آن هستم و مخصوصا فرمان علیبنابیطالب، به مالک اشتر را كپی گرفتهام و هر روز میخوانم و عبارات آن را هنگام نوشیدن قهوه صبحانه، مرور میكنم تا جایی كه همسرم كنجكاو شده و میپرسد: این چه چیزی است كه این قدر تو را به خود مشغول كرده است؟
بعد هم شگفتی و اعجاب خود را بیان كرد و گفت: من معتقدم اگر امروز همه نخبگان سیاسی و حقوقدانان و مدیران جمع شوند تا نظام نامهای برای اداره حكومت بنویسند، نمیتوانند چنین منشوری را تدوین كنند كه قرنها پیش نگاشته شده است!
دوباره به روزنامه روی میز اشاره كرد و گفت: میدانی درد امثال این جوان كه زندگیشان به نابودی میرسد چیست؟ آنها نهج البلاغه را نمیشناسند!
آری، تقصیر شماست كه علی را برای خود نگهداشتهاید و پیام علی را به این جوانان نرساندهاید! دلیل آشوب و پریشانی در خیابانهای آمریكا، محرومیت این مردم از پیام جهان ساز و انسان پرور، نهج البلاغه است.
این داستان را در سن دوازده سالگی از معلم خود شنیدم، اما سالها بعد از آن وقتی كه برای جشنواره باران غدیر در تهران میزبان مرحوم پروفسور دهرمندرنات نویسنده و شاعر برجسته هندی بودیم، چیزی گفت كه حاضران در جلسه را به گریه آورد و مرا به آن خاطره دوران نوجوانی برد.
پیرمرد هندو در حالی كه بغض كرده بود و قطرات اشک در چشمانش حلقه زده بود، از مظلومیت علیبنابیطالب یاد كرد و با اشاره به مشكلات گوناگون اجتماعی در كشورهای مختلف جهان گفت: شما در معرفی امام علی و نهجالبلاغه موفق نبودهاید! باید پیامهای امام علی را چون سیمكشی برق و لولهكشی آب به دسترس یكایک انسانها در كشورها و جوامع مختلف رساند.
به عشق امیرالمومنین نشر دهید...
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#تلنگر
مادامى که سيب با چوب باريکش، به درخت متصل است، همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند.
باد باعث طراوتش میشود،
آب باعث رشدش میشود،
آفتاب پختگی و کمال میبخشد؛
اما ...
به محض منقطع شدن از درخت
و جدايى از #اصل
آب باعث گندیدگی،
باد باعث پلاسیدگی،
و آفتاب باعث پوسیدگی
و از بين رفتن طراوتش میشود.
🔘 مراقب وصل بودن "اصالتمان" به خدا باشیم تا انسانیتمان از بین نرود.
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
افکار هر انسان میانگین افکار چند نفر آدمی هست که وقت خود را با آنها میگذراند. مراقب باش و ببین، اطرافت را چه کسانی پر کردن.
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#تلنگر
مغازهدار محل، هر روز صبح زود، ماشین سمندش را در پیاده رو پارک میکند، مردم مجبورند از گوشه خیابان رد شوند.
سوپرمارکتی، نصف بیشتر اجناس مغازهاش را بیرون چیده و راه برای رفت و آمد سخت کرده.
کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل میکند، یا به ناهار میرود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع، کانالهای تلگرام و اینستاگرامش را چک میکند.
بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور میبیند، لولهها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب میزند، در حالی که پولش را پیشتر گرفته است.
کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند، به فلان آشنای خود اشاره میزند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بیوفتد.
استاد دانشگاه، هر جلسه بیست دقیقه، دیر میاد و قبل از اتمام ساعت، کلاس را تمام میکند، جالبتر اینکه مقالات پژوهشی دانشجویان را به نام خودش چاپ میکند.
دانشجو پول میدهد، تحقیق و پایاننامه را کپی شده میخرد و تحویل دانشگاه میدهد تا صاحب مدرک شود.
پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمیکند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس میدهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود.
همه اینها شب وقتی به خانه میآیند، هنگامی که تلگرام را باز میکنند، از فساد، رانت، بیعدالتی، تبعیض و گرانی سخن میگویند و در اینستاگرام پستهای روشنفکری را لایک میکنند. همه هم در ستایش از نظم و قانونمداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند، اما وقتی نوبت خودشان میرسد، آن میکنند که میخواهند.
🔘 جامعه با من و تو، ما میشود،
قبل از دیگران به خودمان برسیم.
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#همسرداری
🔴 #زیر_ذرهبین_گرفتن_زن
گاهی مرد باید ساعتی با دقت تمام، همسرش را هنگام خانهداری، کار در آشپزخانه و یا بچّهداری زیر ذرهبین بگیرد تا ببیند چه ریزهکاریها و ظرایفی را هنرمندانه انجام داده و چه زحماتی را متحمّل میشود.
این کار میتواند در قدردانی از زن و داشتن توقّعات منصفانه از وی و نیز درک او کمک شایانی به مرد کند.
لذا در تشکر از او اعلام کنید که گاهی با دقت، کارهای تو را زیر نظر دارم و متوجه میشوم که واقعاً زحمت زیادی در منزل میکشی.
این روش، زن را بسیار دلگرم کرده و برای آینده و سختیهای زندگی به او انرژی داده و عاشقانه به تلاش خود در ساختن زندگی ادامه میدهد.
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
#روایت
امیرالمؤمین علی علیهالسلام به کمیل فرمودند:
ای کمیل! همانا زبان از قلب سرچشمه میگیرد و آنچه را که در قلب است، ظاهر میسازد. و قوام قلب به غذاست، پس متوجه باش که قلب و جسمت را با چه تغذیه میکنی؟!
🚫 اگر از حلال نباشد، خداوند متعال
تسبیح و شکرت را نمیپذیرد.
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
هدایت شده از اندکی تفکر
#داستان
پیشنهاد میکنم حتما بخونید.
این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه.
ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم، حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام میگفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشستهام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم.
در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت. هیچوقت هم بالا نمیاومد، هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمیشود. صدای شوهرم از توی راه پله میاومد که به اصرار تعارف میکرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد. ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمیبوسیم، بغل نمیکنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهمتر سر زده و بدون دعوت جایی نمیریم؛ اما خانوادهٔ شوهرم اینجوری نبودن، در میزدند و میامدند تو. روزی هفده بار با هم تلفنی حرف میزدند. قربون صدقه هم میرفتند و قبیلهای بودند. برای همین هم شوهرم نمیفهمید که کاری که داشت میکرد، مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار میکرد، اصرار میکرد.
آخر سر، در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نامرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم.
چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خندهدار به نظر میاد، اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر میرسید.
شوهرم آشپزخونه اومد تا برای مهمانها چای بریزد که اخمهای درهم رفتهٔ من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خوب دیدم کتلت داریم، گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلتها رو برای فردا هم درست میکردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم.
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو، روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانهٔ گیاه خواری، چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. پدر و مادرم هر دو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست میکردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف میزدم پدرم صحبتهای ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهرههای پشتم تیر میکشد و دردی مثل دشنه در دلم مینشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگکها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر میدارم، یک قطره روغن میچکد توی ظرف و جلز محزونی میکند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر، توی صورتم میخورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانهٔ خالی، چنگال به دست، کنار ماهی تابهای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ آخ چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در داخل میآمدند، دیگه چه اهمیتی داشت، خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه. همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست میگفت که: نون خوب، خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام میتونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بیمنتی بود که بوی مهربونی میداد، اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی، اهمیتشو میفهمی.
«زمخت نباشیم» زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظهها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزئیات احمقانه و ندیدن مهمترینها
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
⛰ یک روز صبح که همراه با یک دوست در مسیری کوهستانی قدم میزدیم، چیزی را دیدیم که در افق میدرخشید. هر چند قصد داشتیم به یک دره برویم اما مسیرمان را عوض کردیم تا ببینیم آن درخشش از چیست؟!
☀️ تقریبا یک ساعت در زیر آفتابی که مدام گرمتر میشد، راه رفتیم و تنها هنگامی که به آن رسیدیم، فهمیدیم چیست.
🌀 یک بطری خالی بود! شاید از چند سال پیش در آنجا افتاده بود. گرد و غبار درونش متبلور شده بود. از آنجا که هوا بسیار گرمتر از یک ساعت قبل شده بود، تصمیم گرفتیم که دیگر به سمت دره نرویم.
⁉️ به هنگام بازگشت به این موضوع فکر میکردم که در زندگیمان چندبار به خاطر درخشش کاذب اهداف کوچک، از رسیدن به هدف اصلی خود بازماندهایم؟!
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
#نکات_تربیتی
ریشهٔ مشکلات اخلاقی و کج فهمی عدهای در همین زمانهٔ ما میدانید چیه؟
۱. مشکل اهل مطالعه نبودن کتب مفید است،
۲. مشکل رفاهزدگی است،
۳. مشکل خودپرستی است،
۴. مشکل نشناختن خداست،
۵. مشکل تنبلی و سستی است،
۶. مشکل خوشگذرانی بیبرنامه است،
۷. مشکل گناه کردن و عدم رعایت محرم نامحرمی است، همچون رل زدن و عشقهای ممنوعه است،
۸. مشکل در ضعف باور نسبت به قیامت است.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#استوری
توپ دلتون را به هر کسی پاس ندید.
هر کسی لایق دلتون نیست.
کسی که عاشق ظاهرتون باشه، امکان داره روزی هم عاشقِ ظاهر دیگری شه؛
چون عاشق خودتون نبوده،
بلکه عاشق ظاهرتون بوده.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
#روایت
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرمایند:
اَلتَّقريعُ اَشَدُّ مِن مَضَضِ الضَّربِ
سرزنش شدن، از درد كتک خوردن بدتر است!
📚 به نقل از غررالحكم، ح۱۴۲۹
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
از کسانی نباش که در روز قیامت، قطره خونی به سینهات افتد و پس از پرسش از علت آن خون، پاسخت دهند: تو به ظلم ظالم راضی بودی، پس تو نیز امروز در ظلم او شریک خواهی بود!
ای دوست ! لااقل جهت دفاع از حق، چند دقیقه قدم زدن را از مظلومان دریغ نکن!
اهل آخرت، همانگونه که پروردگار به بندههایش نظر میکند، به بندگان نظر می کنند. ( حدیث معراج )
چه طور ممکن است که داعیهی اهل آخرت بودن را داشته باشی و کشته شدن مظلومانهٔ میلیونها انسانها را حق آنها بدانی؟!
آری سالکین واقعی کسانی هستند که با زبان روزه، در گرما و سرما جهت دفاع از حق به راهپیمایی روز قدس مشرف می شوند.
و این را بدان! خداوند دین خود را حفظ خواهد کرد، لکن باید دید آن را به دست چه کسی حفظ می کند!؟
#روز_قدس
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#داستان
روزی به خدا شکایت کردم که چرا من پیشرفت نمیکنم؟! دیگر امیدی ندارم، میخواهم خودکشی کنم!
ناگهان خدا جوابم را داد و گفت: آیا درخت بامبو و سرخس را دیدهای؟ گفتم: بله دیدهام.
خدا گفت: موقعی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آنها مراقبت کردم... خیلی زود سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را گرفت، اما بامبو رشد نکرد...، من از او قطع امید نکردم!
🌳 در دومین سال، سرخس بیشتر رشد کرد، اما از رشد بامبو خبری نبود.
در سالهای سوم و چهارم باز هم بامبو رشد نکرد.
🎋 در سال پنجم، جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد و در عرض شش ماه ارتفاعش از سرخس بالاتر رفت.
🚨 آری، در این مدت بامبو داشت
ریشههایش را قوی میکرد!
آیا میدانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با سختیها و مشکلات بودی، در حقیقت ریشههایت را مستحکم میساختی؟؟ زمان تو نیز فردا خواهد رسید و تو هم پیشرفت خواهی کرد. ناامید نشو!
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
#داستان
مثل دانههای قهوه باش
زن جوانی پیش مادر خود میرود و از مشکلات زندگی خود برای او میگوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل کردن مشکلاتش خسته شده است.
مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید، سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد.
سپس توی اولی هویچ ریخت در دومی تخممرغ و در سومی دانههای قهوه.
بعداز ۲۰ دقیقه که اب کاملا جوشیده بود، گازها را خاموش کرد.
اول هویچها را در ظرفی گذاشت، سپس تخممرغها را هم در ظرف گذاشت و قهوه را هم در ظرفی ریخت و جلوی دخترش گذاشت سپس از دخترش پرسید که چه میبینی؟
دخترش پاسخ داد: هویچ، تخممرغ، قهوه. مادر از او خواست که هویچها را لمس کند و بگوید که چگونهاند؟ او اینکار را کرد و گفت: نرماند.
بعد از او خواست تخممرغها را بشکند، بعد از اینکه پوسته آن را جدا کرد، تخممرغِ سفت شده را دید و در آخر از او خواست که قهوه را بچشد.
دختر از مادرش پرسید که مفهوم اینها چیه؟
مادر بهش پاسخ داد: هر سه این مواد در شرایط سخت و یکسان بوده است، آب جوشان، اما هر کدام عکسالعمل متفاوتی نشان دادهاند.
هویچ در ابتدا بسیار سخت و محکم به نظر میرسد، اما وقتی در آبجوشان قرار گرفت، به راحتی نرم و ضعیف شد. تخممرغ که در ابتدا شکننده بود و پوسته بیرونی آن از مایع درونی آن محافظت می کرد، وقتی در آبجوش قرار گرفت، مایع درونی آن سفت و محکم شد. دانههای قهوه که یکتا بودند، بعد از قرار گرفتن در آب جوشان، آب را تغییر دادند.
مادر از دخترش پرسید: تو کدام یک از این مواد هستی؟ وقتی شرایط بد و سختی پیش میآید، تو چگونه عمل میکنی؟ تو هویچ، تخممرغ یا دانههای قهوه هستی؟
به این فکر کن که من چه هستم؟ آیا من هویچ هستم که به نظر محکم میآیم، اما در سختیها خم میشوم و مقاومت خود را از دست میدهم؟
آیا من تخممرغ هستم که با یک قلب نرم شروع میکند، اما با حرارت محکم میشود؟ یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد، آن دانه بوی خوش و طعم دلپذیری را آزاد کرد.
اگر تو مانند دانههای قهوه باشی، هرچه شرایط بدتر میشوند، تو بهتر میشوی و شرایط را به نفع خودت تغییر میدهی.
#نکات_تربیتی
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#تربیت_فرزند
🚨 تکنیکهایی برای لذّتبخش کردن تکلیف مدرسه، برای کلاس اولیها و دومیها:
🔘 قبل از تکالیف مدرسه، به او فرصت استراحت بدهید.
🔘 زمان مشخصی را هر روز برای انجام تکالیف مدرسه تعیین کنید.
🔘 ساعاتی که مناسب سن اوست، اجازه دهید تلویزیون تماشا کند.
🔘 محیطی آرام و ساکت را برای کودک به وجود آورید.
🔘 بعد از انجام تکالیف، خستگی او را با یک نوشیدنی یا خوراکی سالم برطرف کنید.
🔘 در صورت لزوم، پاسخگوی بعضی از پرسشهای درسی کودک باشید.
🔘 ماهی یک بار با معلم او ارتباط داشته باشید.
🔘 به هیچ عنوان کودک را مجبور به انجام تکلیف نکنید.
🔘 سعی کنید انجام تکلیف را به صورت کاری شاد و لذّتبخش تبدیل کنید.
🔘 از کودک در مورد زمان انجام دادن تکلیف نظرخواهی کنید.
🔘 حتما تشویق را چاشنی تکلیف داشته باشید.
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
هدایت شده از اندکی تفکر
.
"به نام خدا"
مصطفی هستم😉
خداروشکر قسمت شد و سالهای سال، درسهای مختلفی را خواندم.
سالهای زیادی مربی تربیتی_فرهنگی در مجموعههای فرهنگی بودم و الآن مدیر کانون فرهنگی (به اسم #تفکر_شروع_تغییر)، مدیر #کانال_اندکی_تفکر و معاون پرورشی هستم، همچنین سمت مشاوره در مدرسه دارم.
حوزههای تخصصی که فعالیت میکنم و الان دورههایش را برگزار میکنم، بدین شرح است:
۱. #دوره_تفکر (تقویت اراده، تظیم نوع نگاه به عالم، بالا بردن سطح فکر و تحلیل و...).
۲. #دوره_خواستگاری (انتخاب همسر ایدهآل، شخصیت و طبع شناسی و... ).
۳. #دوره_تربیت_فرزند (آموزش روش خودکنترلی).
۴. #دوره_همسرداری ( آموزش ترفندها و روش مناسب رفتار با همسر و مدیریت روابط جنسی و اتاق خواب)
۵. #دورهٔ_راه_رهایی_از_رابطه_حرام
(مباحث ارتباط با جنس مخالف و رل زدن)
#چله_تفکر (۴۰شب، در زمان کم، سعی بر دگرگونی روح انسان دارد)
برای کسب اطلاع بیشتر از قیمت و محتوای دورهها، به این ایدی پیام بدید👇
@ttafakor_mostafa