هدایت شده از اندکی تفکر
#داستان
پیشنهاد میکنم حتما بخونید.
این داستان فوق العاده زیباست و میتونه تاثیر زیادی روی روابط خانوادگی شما داشته باشه.
ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند. پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم، حس و حال صف نونوایی نداشتیم. بابام میگفت: نون خوب خیلی مهمه. من که بازنشستهام، کاری ندارم، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم.
در میزد و نون رو همون دم در میداد و میرفت. هیچوقت هم بالا نمیاومد، هیچ وقت. دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله. پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند، این البته زیاد شامل مادرم نمیشود. صدای شوهرم از توی راه پله میاومد که به اصرار تعارف میکرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت میکرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد. ما خانوادۀ سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمیبوسیم، بغل نمیکنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهمتر سر زده و بدون دعوت جایی نمیریم؛ اما خانوادهٔ شوهرم اینجوری نبودن، در میزدند و میامدند تو. روزی هفده بار با هم تلفنی حرف میزدند. قربون صدقه هم میرفتند و قبیلهای بودند. برای همین هم شوهرم نمیفهمید که کاری که داشت میکرد، مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار میکرد، اصرار میکرد.
آخر سر، در باز شد و پدر مادرم وارد شدند. من اصلا خوشحال نشدم. خونه نامرتب بود، خسته بودم. تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم.
چیزهایی که الان وقتی فکرش را میکنم خندهدار به نظر میاد، اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر میرسید.
شوهرم آشپزخونه اومد تا برای مهمانها چای بریزد که اخمهای درهم رفتهٔ من رو دید. پرسیدم: برای چی این قدر اصرار کردی؟ گفت: خوب دیدم کتلت داریم، گفتم با هم بخوریم. گفتم: ولی من این کتلتها رو برای فردا هم درست میکردم. گفت: حالا مگه چی شده؟ گفتم: چیزی نیست؟ در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.
پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت: دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟ تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم.
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو، روی مبل کز کرده بودند. وقتی شام آماده شد، پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت. مادرم به بهانهٔ گیاه خواری، چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت. پدر و مادرم هر دو فوت کردند. چند روز پیش برای خودم کتلت درست میکردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت: نکنه وقتی با شوهرم حرف میزدم پدرم صحبتهای ما را شنیده بود؟ نکنه برای همین شام نخورد؟ از تصورش مهرههای پشتم تیر میکشد و دردی مثل دشنه در دلم مینشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگکها ازش تشکر نکردم؟ آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر میدارم، یک قطره روغن میچکد توی ظرف و جلز محزونی میکند. واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟ حقیقت مثل یک تکه آجر، توی صورتم میخورد. حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانهٔ خالی، چنگال به دست، کنار ماهی تابهای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟ آخ چقدر دلم تنگ شده براشون. فقط، فقط اگر الان پدر و مادرم از در داخل میآمدند، دیگه چه اهمیتی داشت، خونه تمیز بود یا نه، میوه داشتیم یا نه. همه چیز کافی بود، من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک. پدرم راست میگفت که: نون خوب، خیلی مهمه. من این روزها هر قدر بخوام میتونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بیمنتی بود که بوی مهربونی میداد، اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی، اهمیتشو میفهمی.
«زمخت نباشیم» زمختی یعنی: ندانستن قدر لحظهها، یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها، یعنی توجه به جزئیات احمقانه و ندیدن مهمترینها
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
⛰ یک روز صبح که همراه با یک دوست در مسیری کوهستانی قدم میزدیم، چیزی را دیدیم که در افق میدرخشید. هر چند قصد داشتیم به یک دره برویم اما مسیرمان را عوض کردیم تا ببینیم آن درخشش از چیست؟!
☀️ تقریبا یک ساعت در زیر آفتابی که مدام گرمتر میشد، راه رفتیم و تنها هنگامی که به آن رسیدیم، فهمیدیم چیست.
🌀 یک بطری خالی بود! شاید از چند سال پیش در آنجا افتاده بود. گرد و غبار درونش متبلور شده بود. از آنجا که هوا بسیار گرمتر از یک ساعت قبل شده بود، تصمیم گرفتیم که دیگر به سمت دره نرویم.
⁉️ به هنگام بازگشت به این موضوع فکر میکردم که در زندگیمان چندبار به خاطر درخشش کاذب اهداف کوچک، از رسیدن به هدف اصلی خود بازماندهایم؟!
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
#نکات_تربیتی
ریشهٔ مشکلات اخلاقی و کج فهمی عدهای در همین زمانهٔ ما میدانید چیه؟
۱. مشکل اهل مطالعه نبودن کتب مفید است،
۲. مشکل رفاهزدگی است،
۳. مشکل خودپرستی است،
۴. مشکل نشناختن خداست،
۵. مشکل تنبلی و سستی است،
۶. مشکل خوشگذرانی بیبرنامه است،
۷. مشکل گناه کردن و عدم رعایت محرم نامحرمی است، همچون رل زدن و عشقهای ممنوعه است،
۸. مشکل در ضعف باور نسبت به قیامت است.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#استوری
توپ دلتون را به هر کسی پاس ندید.
هر کسی لایق دلتون نیست.
کسی که عاشق ظاهرتون باشه، امکان داره روزی هم عاشقِ ظاهر دیگری شه؛
چون عاشق خودتون نبوده،
بلکه عاشق ظاهرتون بوده.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
#روایت
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام میفرمایند:
اَلتَّقريعُ اَشَدُّ مِن مَضَضِ الضَّربِ
سرزنش شدن، از درد كتک خوردن بدتر است!
📚 به نقل از غررالحكم، ح۱۴۲۹
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
از کسانی نباش که در روز قیامت، قطره خونی به سینهات افتد و پس از پرسش از علت آن خون، پاسخت دهند: تو به ظلم ظالم راضی بودی، پس تو نیز امروز در ظلم او شریک خواهی بود!
ای دوست ! لااقل جهت دفاع از حق، چند دقیقه قدم زدن را از مظلومان دریغ نکن!
اهل آخرت، همانگونه که پروردگار به بندههایش نظر میکند، به بندگان نظر می کنند. ( حدیث معراج )
چه طور ممکن است که داعیهی اهل آخرت بودن را داشته باشی و کشته شدن مظلومانهٔ میلیونها انسانها را حق آنها بدانی؟!
آری سالکین واقعی کسانی هستند که با زبان روزه، در گرما و سرما جهت دفاع از حق به راهپیمایی روز قدس مشرف می شوند.
و این را بدان! خداوند دین خود را حفظ خواهد کرد، لکن باید دید آن را به دست چه کسی حفظ می کند!؟
#روز_قدس
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#داستان
روزی به خدا شکایت کردم که چرا من پیشرفت نمیکنم؟! دیگر امیدی ندارم، میخواهم خودکشی کنم!
ناگهان خدا جوابم را داد و گفت: آیا درخت بامبو و سرخس را دیدهای؟ گفتم: بله دیدهام.
خدا گفت: موقعی که درخت بامبو و سرخس را آفریدم، به خوبی از آنها مراقبت کردم... خیلی زود سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را گرفت، اما بامبو رشد نکرد...، من از او قطع امید نکردم!
🌳 در دومین سال، سرخس بیشتر رشد کرد، اما از رشد بامبو خبری نبود.
در سالهای سوم و چهارم باز هم بامبو رشد نکرد.
🎋 در سال پنجم، جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد و در عرض شش ماه ارتفاعش از سرخس بالاتر رفت.
🚨 آری، در این مدت بامبو داشت
ریشههایش را قوی میکرد!
آیا میدانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با سختیها و مشکلات بودی، در حقیقت ریشههایت را مستحکم میساختی؟؟ زمان تو نیز فردا خواهد رسید و تو هم پیشرفت خواهی کرد. ناامید نشو!
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
#داستان
مثل دانههای قهوه باش
زن جوانی پیش مادر خود میرود و از مشکلات زندگی خود برای او میگوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل کردن مشکلاتش خسته شده است.
مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید، سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد.
سپس توی اولی هویچ ریخت در دومی تخممرغ و در سومی دانههای قهوه.
بعداز ۲۰ دقیقه که اب کاملا جوشیده بود، گازها را خاموش کرد.
اول هویچها را در ظرفی گذاشت، سپس تخممرغها را هم در ظرف گذاشت و قهوه را هم در ظرفی ریخت و جلوی دخترش گذاشت سپس از دخترش پرسید که چه میبینی؟
دخترش پاسخ داد: هویچ، تخممرغ، قهوه. مادر از او خواست که هویچها را لمس کند و بگوید که چگونهاند؟ او اینکار را کرد و گفت: نرماند.
بعد از او خواست تخممرغها را بشکند، بعد از اینکه پوسته آن را جدا کرد، تخممرغِ سفت شده را دید و در آخر از او خواست که قهوه را بچشد.
دختر از مادرش پرسید که مفهوم اینها چیه؟
مادر بهش پاسخ داد: هر سه این مواد در شرایط سخت و یکسان بوده است، آب جوشان، اما هر کدام عکسالعمل متفاوتی نشان دادهاند.
هویچ در ابتدا بسیار سخت و محکم به نظر میرسد، اما وقتی در آبجوشان قرار گرفت، به راحتی نرم و ضعیف شد. تخممرغ که در ابتدا شکننده بود و پوسته بیرونی آن از مایع درونی آن محافظت می کرد، وقتی در آبجوش قرار گرفت، مایع درونی آن سفت و محکم شد. دانههای قهوه که یکتا بودند، بعد از قرار گرفتن در آب جوشان، آب را تغییر دادند.
مادر از دخترش پرسید: تو کدام یک از این مواد هستی؟ وقتی شرایط بد و سختی پیش میآید، تو چگونه عمل میکنی؟ تو هویچ، تخممرغ یا دانههای قهوه هستی؟
به این فکر کن که من چه هستم؟ آیا من هویچ هستم که به نظر محکم میآیم، اما در سختیها خم میشوم و مقاومت خود را از دست میدهم؟
آیا من تخممرغ هستم که با یک قلب نرم شروع میکند، اما با حرارت محکم میشود؟ یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد، آن دانه بوی خوش و طعم دلپذیری را آزاد کرد.
اگر تو مانند دانههای قهوه باشی، هرچه شرایط بدتر میشوند، تو بهتر میشوی و شرایط را به نفع خودت تغییر میدهی.
#نکات_تربیتی
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#تربیت_فرزند
🚨 تکنیکهایی برای لذّتبخش کردن تکلیف مدرسه، برای کلاس اولیها و دومیها:
🔘 قبل از تکالیف مدرسه، به او فرصت استراحت بدهید.
🔘 زمان مشخصی را هر روز برای انجام تکالیف مدرسه تعیین کنید.
🔘 ساعاتی که مناسب سن اوست، اجازه دهید تلویزیون تماشا کند.
🔘 محیطی آرام و ساکت را برای کودک به وجود آورید.
🔘 بعد از انجام تکالیف، خستگی او را با یک نوشیدنی یا خوراکی سالم برطرف کنید.
🔘 در صورت لزوم، پاسخگوی بعضی از پرسشهای درسی کودک باشید.
🔘 ماهی یک بار با معلم او ارتباط داشته باشید.
🔘 به هیچ عنوان کودک را مجبور به انجام تکلیف نکنید.
🔘 سعی کنید انجام تکلیف را به صورت کاری شاد و لذّتبخش تبدیل کنید.
🔘 از کودک در مورد زمان انجام دادن تکلیف نظرخواهی کنید.
🔘 حتما تشویق را چاشنی تکلیف داشته باشید.
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
هدایت شده از اندکی تفکر
.
"به نام خدا"
مصطفی هستم😉
خداروشکر قسمت شد و سالهای سال، درسهای مختلفی را خواندم.
سالهای زیادی مربی تربیتی_فرهنگی در مجموعههای فرهنگی بودم و الآن مدیر کانون فرهنگی (به اسم #تفکر_شروع_تغییر)، مدیر #کانال_اندکی_تفکر و معاون پرورشی هستم، همچنین سمت مشاوره در مدرسه دارم.
حوزههای تخصصی که فعالیت میکنم و الان دورههایش را برگزار میکنم، بدین شرح است:
۱. #دوره_تفکر (تقویت اراده، تظیم نوع نگاه به عالم، بالا بردن سطح فکر و تحلیل و...).
۲. #دوره_خواستگاری (انتخاب همسر ایدهآل، شخصیت و طبع شناسی و... ).
۳. #دوره_تربیت_فرزند (آموزش روش خودکنترلی).
۴. #دوره_همسرداری ( آموزش ترفندها و روش مناسب رفتار با همسر و مدیریت روابط جنسی و اتاق خواب)
۵. #دورهٔ_راه_رهایی_از_رابطه_حرام
(مباحث ارتباط با جنس مخالف و رل زدن)
#چله_تفکر (۴۰شب، در زمان کم، سعی بر دگرگونی روح انسان دارد)
برای کسب اطلاع بیشتر از قیمت و محتوای دورهها، به این ایدی پیام بدید👇
@ttafakor_mostafa
اندکی تفکر
. "به نام خدا" مصطفی هستم😉 خداروشکر قسمت شد و سالهای سال، درسهای مختلفی را خواندم. سالهای زی
.
🚨 ثبتنام جدید و با قیمت جدید (۲۴٠تومان) برای دوره عمومی #چله_تفکر از چند روز دیگر آغاز میشود.
🚨 قابل توجه کسانی که الان در #چله_تفکر هستند، دورهای جدید برای شما داریم به اسم دورهٔ تخصصی چله تفکر.
🚨 کسانی در دوره تخصصی چله تفکر میتوانند ثبتنام کنند که ابتدا دوره عمومی چله تفکر را گذرانده باشند.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تربیت_فرزند
عاملی که باعث میشود کودک قوی و توانمند و در عین حال گرم و مهربان بار بیاید، حضور داشتن و درگیر بودن والدین در زندگی اوست؛ یعنی پدر و مادر باید کارهای زیادی به همراه او انجام بدهند.
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
#تربیت_فرزند
🚨 یکی از راههای افزایش عزت نفس در فرزندان، احساس مسئولیت است.
اگر احساس مسئولیت پذیری پایین بیاید، احساس تعهد هم پایین میاد، حتی اگر میخواهید احساس تعهد در ازدواج فرزندان بالا برود و مشکلات ازدواج کمتر بشود، باید مسئولیت پذیر بار بیایند.
بهترین راه رشد دادن احساس مسئولیت، واگذار کردن مسئولیتهایی در خانواده به فرزندان است که عزت نفس آنها را هم بالا میآورد.
مثل: انتظامات مسجد، مسئول پذیرایی در مهمانی و...
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
#خلوت_دل
اگر به فکر، اجازهٔ صحبت با خودت را بدی
انقدر رازها و ناگفتهها برای گفتن داره که
دیگه فرصت نمیکنی مشغول هرکاری شی
اون وقتکه سراغ اولویتبندی در کارهات میری و دیگه به خودت اجازه نمیدی مشغول هر کاری شی، چون میترسی یه وقت مشغول کاری شی که به فکرت آسیب بزنه.
به فکرت اجازهٔ خودنمایی بده
تا مزهٔ لذّت بینهایت را بچشی
#چله_تفکر
#قدرت_تفکر
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
اندکی تفکر
#خلوت_دل اگر به فکر، اجازهٔ صحبت با خودت را بدی انقدر رازها و ناگفتهها برای گفتن داره که دیگه فرصت
یه نکته جالب در تصویر پُست بالا هست و آن اینکه عکس ماه، توسط خودم گرفته شده😁😍.
نظرتون در رابطه با عکس ماه چیه؟
.
💥 ولخرج نور نباشیم❗️
آیت الله فاطمینیا رحمةاللهعلیه میفرمودند:
بنده در جوانی با یکی از اولیاء خدا آشنا شدم که علماً و عملاً شخصِ بینظیر یا کم نظیر بود. ایشان شش ماه شبانه روز با مرحوم نخودکی اصفهانی مصاحبت و معاشرت داشته است. روزی از ایشان میپرسد: دلیل و رمز موفقیت شما در امر سلوک چه بود؟
جناب شیخ پاسخ میدهد:
« نورهایی را که از اعمال نیک بدست میآورم را خرج نمیکنم! »
یعنی با مراقبه و مواظبت، آنها را حفظ میکنم و با اعمال بد، هدر نمیدهم!
👈 ماها متاسفانه غالبا ولخرج هستیم، ولخرج نور هستم. اگر از عبادتی نوری کسب کنیم، آن را حفظ نمیکنیم، فورا آن را با رفتارمان خرج میکنیم و از بین میبریم. نماز شب میخوانیم، بعد غیبت میکنیم، یک نورانیت هم اگر بدهند، صبح خرجش میکنیم. یک دعا میخوانیم، با جواب تلخی که مثلا به مادرمان میدهیم، از بین میبریم.
خلاصه هر عمل خیر، نوری دارد که باید حفظ شود تا به تدریج این نورها جمع شده و قوی شده و دارای آثار عالیه بشوند، وگرنه آن نور با اعمال سیئه (گناه) از بین میرود.
#چله_تفکر
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
#روایت
امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
خوشبخت، كسى است كه براى نفس خود خلوت و فراغتى يابد و به كار اصلاح آن پردازد.
السَّعيدُ مَن وَجَدَ في نفسِهِ خَلوَةً يَشغَلُ بها
📚به نقل از بحارالانوار، ج۷۸، ص۲۰۳
#خلوت_دل
#چله_تفکر
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
🚨 کپیبرداری از ماه رمضان_بخش اول
🔘 ماه مبارک رمضان ماه تمرین است و ماههای دیگر، ماه تکثیر نشاط و برکات رمضانی میباشد.
ماه مبارک رمضان، بزرگترین هدیه الهی در عالم وجود است که تمام اسرار برای رسیدن انسان به مقام خلیفةاللهی در آن وجود دارد که صحبت دقیق از آن اسرار، مدتهای زیادی را میطلبد.
اما یکی از آن اسرار این است که ماه مبارک نیامده است تا برود، بلکه آمده است تا بتوانیم آن برکات را در یازده ماه دیگر زندگی خود پیاده نماییم؛ به بیان دیگر ماه رمضان آمده است تا ارتباط روحی خود، با آن ماه عظیم را قوی نماییم و در ایام غیر ماه مبارک رمضان، نور علی نور پیش برویم.
سالک باید تلاش نماید تا حال و نشاط و سبکیای که در ماه مبارک بدست آورده است را در ماههای دیگر نیز حفظ کنیم تا ماه مبارک بعدی را پربارتر و پربرکتتر پیش ببرد تا حظّ و بهرهای بالاتر داشته باشید و به سوی مقام منیع انسانی پیش رود.
و این مسئله زمانی ممکن است که آدابی که در ماه مبارک رمضان یاد گرفته است را در دیگر ماهها انجام دهد، اعمّ از ترک گناه، قرائت قرآن، تضرع به پیشگاه الهی، نمازشب و ...، تا اگرچه ماه مبارک در ظاهر به پایان میرسد، ولی سالک (بنده خدا) با انجام اعمال رمضانی ارتباط روحی و قلبی خود با ماه مبارک رمضان را حفظ نماید و رمضانی بماند و پیش رود.
#چله_تفکر
#ماه_رمضان
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
🚨 کپیبرداری از ماه رمضان_بخش دوم
🔘 غلبه روح بر جسم
آن افرادی که تا حدودی اعمال و آداب ماه مبارک رمضان را انجام دادهاند، متوجه این نکته شدهاند که تا حدودی توجهشان به بُعد روحانی بیشتر از بُعد جسمانی شده است و از عالَم غفلت و بیخبری و جهل، تاحدی خارج شدهاند و این اتفاق مبارک، برکتی است که ماه مبارک رمضان برای آنان آورده است.
انسانی که در طول عمر خود،در همه اوقات، توجه به بُعد جسمانی داشته است، اکنون که روزه گرفته است و تا حدودی آداب را رعایت کرده است، میبیند که میل و مبدا درونی او، رو به خداوند متعال شده است و به عالَم بالا تا حدودی علاقهمند شده است که همان، غلبه بُعد روحانی بر بُعد جسمانی میباشد و این برکت عظیم و نورانی اگر حفظ گردد، انسان را پله پله به سوی کمال انسانی پیش میبرد.
ماههای دیگر، (غیر ماه مبارک رمضان) ماههای پیش بردن این توفیق نورانی و شگرف میباشد، به نحوی که انسان عاقلِ زیرک، با مراقبت از خود، تلاش میکند این نوری راوکه با مجاهدت در ماه رمضان کسب نموده است، قویتر و عمیقتر نماید تا آنکه این نور در قلب او دائمی و پایدار گردد.
پس باید عنوان نماییم که ماه مبارک رمضان، ماه ایجاد توجه و میل به ملکوت است و ماههای دیگر ماه دائمیکردن این نور مبارک میباشد.
#چله_تفکر
#ماه_رمضان
#کانال_اندکی_تفکر | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/3341746296Ce975069624
#قدرت_تفکر
اگر به فکر، اجازهٔ صحبت با خودت را بدی
انقدر رازها و ناگفتهها برای گفتن داره که
دیگه فرصت نمیکنی مشغول هرکاری شی
اون وقتکه سراغ اولویتبندی در کارهات میری و دیگه به خودت اجازه نمیدی مشغول هر کاری شی، چون میترسی یه وقت مشغول کاری شی که به فکرت آسیب بزنه.
به فکرت اجازهٔ خودنمایی بده
تا مزهٔ لذّت بینهایت را بچشی
#چله_تفکر
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#داستان
چشم برزخی دختر دبیرستانی
حاجآقا محمد رضایی میگوید:
خاطره بنده مربوط میشود به یک دبیرستان دخترانه عشایری.
مدیر مدرسه منطقه محروم (که روحانی کم آنجا میرود) به من گفت: اگر میشد به شما نشان میدادم که خیلی از بچههای ما در اینجا نماز شب میخوانند. خلاصه ما در این مدرسه سخنرانی کردیم و بعد از سخنرانی به سؤالهای دانشآموزان پاسخ میدادیم تا اینکه دانشآموزی پیش من آمد و گفت: من وقتی به چهره بعضیها نگاه میکنم، چهرهشان خیلی نورانی است و بعضی دیگر چهره بسیار وحشتناک و ترسناکی دارند که شبها از ترس خوابم نمیبرد.
خیلی برای من عجیب بود که یک دانشآموز دختر دوم دبیرستانی به این درجه رسیده باشد، من که هنگام پاسخ به سؤالها سرم پایین بود، هنگامی که دانش آموز این جمله را گفت، مو بر تنم سیخ شد و پیش خودم گفتم که الان آبروی من رفته است و معلوم نیست من را چگونه میبیند! بنابراین اولین سؤالی که کردم گفتم: من را چگونه میبینی؟! گفت: بعضیها را همان طور که هستند میبینم، شما را عادی میبینیم! نفس راحتی کشیدم، بعد یک نگاهی به ایشان کردم دیدم: بله چه حجابی دارد! در آن منطقهای که زنان چادر سر میکنند، ولی حد و حدود حجاب را زیاد رعایت نمیکنند، دیدم چقدر محجبه است.
بعد ادامه داد: میخواهم کاری کنم که دیگر چهره برخی افراد را ترسناک نبینم، شبها واقعاً میترسم و خوابم نمیبرد، از آنجایی که خودم جواب سؤال را نمیدانستم، به منزل یکی از علمای بزرگوار زنگ زدم و گفتم که چنین سؤالی از من شده است، آیا چنین چیزی میشود؟
ایشان گفتند: بله، اشکال ندارد، تقوا داشته و خدا این توفیق را به ایشان داده، به او بگو که به هیچ کس نگوید، والا سلب توفیق میشود، به این عالم ربانی گفتم که میگوید میترسم.
گفت: توجیه کنید که ترس ندارد، بلکه توفیقی است که خدا به اولیاء الله و دوستانش میدهد، قدرش را بداند و خدا را شکر کند، بعد از اینکه تلفن را قطع کردم، از آن دختر سؤال کردم که شما نماز شب میخوانید؟! بعد با یک اکراهی که دوست نداشت بگوید، گفت: بله! من نماز شب میخوانم.
آن دختر محجبه دوم دبیرستان منطقه محرومی که خیلیها در آنجا نماز نمیخوانند، چون روحانی نداشتند که بروند و در گوش آنها بگویند نماز بخوانید، نماز که هیچ! نماز شب هم میخواند، خداوند به ایشان توفیق داده که به چنین مقاماتی برسد.
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor