eitaa logo
نوجوانانـ‌حُسِینیـ
81 دنبال‌کننده
169 عکس
132 ویدیو
0 فایل
‹ إِنَّهُ‌عَلِيمٌ‌بِذَاتِ‌الصُّدُورِ ›! ـ •|دنیابه‌مانمیادبه‌غیرازنوکریه‌بچه‌هایه‌زهرا:) تولدما؟![³¹\⁰¹\¹⁴⁰³]حول‌حالتابطلبم‌کربلا:)...! . •|کپی؟!هدف‌چیزدیگریستـ...! . ⇩ منـ؟!نوکراهلبیت•|
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبادلات .
نگاهش به آویز پشت در میرود، آن لباس چهار خانه ایِ حسابی به او چشمک میزند و اش میکند. از جا بلند میشود و سمتش میرود، عمیق بو میکشد. ی همیشگیِ رسول مشامش را پر میکند. رو به آینه ی نسبتا بزرگِ اتاق می ایستد و را تنش میکند، کمی برایش بزرگ است و در تنش زار میزند. دستش سمت میرود و بافتی که رسول بعد از نماز صبح برایش زده بود را باز و موهایش را دورش پخش میکند. نگاه دیگری به خودش در آیینه می اندازد و لبخندی میزند، چقدر مثل های پر شیطنت چهره اش شده است! با صدایی که از پشت سر میشنود سمت در برمیگردد: رسول-چهار خونه ایِ قرمز به تو هم میادااا! حنانه هول شده و پر میگوید: ب.. بب.. ببخشید ا... الان درش میارم! رسول دستش را جلو می آورد و با عجله میگوید: نه نه، بزار بمونه! بعد هم آرام تر میکند: از روی لباس قبلی خیلی وقت میشه از بین رفته! . رمان کامله و میتونی با خیالِ راحت بخونی😎! https://eitaa.com/joinchat/948961515C21e864fc2f _ فقط اینجا پیداش میکنی ❌🔞