eitaa logo
توییتا
10هزار دنبال‌کننده
43.4هزار عکس
13هزار ویدیو
37 فایل
رهبر انقلاب: "جهاد تبیین، فریضه‌ای فوری و قطعی است." ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ✅ کپی از مطالب کانال، مشروط بر ذکر صلوات برای شهدا، بلا اشکال و آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
‏۱. منظور روحانی از «فرمانده» در پیامی که برای او نوشته‌اند تا خطاب به ارتش صادر کند، کیست و مفهوم مخالف «دولت خیانت نکرده» چیست؟ «این اصل ‎ است که سرباز از ‎ اطاعت کند اما این مسئله هم روشن است که ارتش‌ها باید از ‎ حمایت کنند که به ملتش ‎ است». ‏۲. روحانی پشتش به کدام سرویس یا کشور گرم است که در روزهای آخر ریاست‌جمهوری و درآستانه کناره‌گیری ‎ از قدرت، به‌جای رعایت جانب احتیاط و تضمین حیات سیاسی خود، با وجود محبوبیت نزدیک به صفر نزد ملت، با ‎ ارکان کشور درافتاده و هر روز دریده‌تر و تهاجمی‌تر از قبل ظاهر می‌شود؟ "احمد قدیری" @twiita
ابرمردِخلیج‌همیشه‌فارس سردارِشهیدحاج‌محمدناظرۍ ڪسۍڪه‌بارفتنش‌آرزوۍیڪ‌لحظه‌دیدنش‌رابه‌دل‌ماگذاشت 🌱 @twiita
‏🔶 ‎ ها درباره ‎ چه فکر میکنند؟ او یک استراتژیست بانفوذ بود که بلد بود چگونه ‎ را برای جنگ با ‎ آماده کندرابطه او و دیگر ‎ های شیعی با هم مثل ‎ است. هم در فکر و هم در عمل با هم مثل برادر رفتار میکنند ‏خوب فهمیدید.. ما با همین دلهای پاک مان با همین ‎ بودنمان، شما سنگدلهای جنایتکار و آدمکش را نابود خواهیم کرد به اذن خدا ‎ "Ali" @twiita
‌‎ ‌‎ زنده زنده سوخت.... اما آخ نگفت... 😭😭 حسین خرازی نشست ترک موتورم. بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در می سوخت. فهمیدیم یک داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد! من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش! جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا و نمی زد! و همین پدر همه ی ما را درآورده بود! بلند بلند فریاد می زد: ! الان پاهام داره می سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی! خدایا! الان سینه ام داره می سوزه! این سوزش به سوزش سینه ی حضرت نمی رسه! خدایا! الان دست هام سوخت! می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم! نمی خوام دست هام گناه کار باشه! خدایا! صورتم داره می سوزه! این سوزش برای امام زمانه! برای ولایته! اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، خدایا! خودت باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم! آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت: خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ شد. 🌺شهید سردار حاج حسین خرازی 🌺 @twiita