هدایت شده از ˖♡🇵🇸 درختِ هجده ساله ˖
یادمه بچه بودم تو جمع یکی صدام کرد؛ بزرگ جمع بود یه کم نگام کرد..
بهم گفت میخوای چیکاره شی ؟!
بهش گفتم فضانورد!
گفت پول رو زمینِ دنبالش تو فضا نگرد:)
تو درسهاتو قبول شو ، فضا مَضا پیشکشت:/
با دو تا جمله میخواست آرزوهام هیچ بشه...
میدیدم همه نمه میخندیدن زیر لبی ، میخواستم که آب شم برم زیر زمین...
- یاس.
نه احساس خوشحالی میکنم و نه احساس ناراحتی، نه احساس پیروزی میکنم و نه احساس شکست و... .
اینروزا خالیم از هر احساسی و این فاجعهاس.
آخه نارنجی آدم لذت بردن از دلخوشیهایِ کوچک بود. آدم خوشحالیهایِ پاک و ساده بود.
همونی که با دیدن یه گل خوشحال میشد، صحبت کردن با دوستان و اطرافیان اون رو سرحال میکرد.
همونی بود که با آشپزی کردن، نوشتن، نقاشی کردن، رسیدگی به گل و گیاه، موسیقی گوش دادن، کتاب خوندن، خنده به لب دیگران آوردن، فیلم و سریال و انیمیشن و... تلاش داشت زندگی رو زییاتر کنه و لذت ببره.
همونی که با یه پیام ساده از یه دوست قند تو دلش آب میشد.
چهقدر زیبا به آسمون و ابر و ماه و خورشید نگاه میکرد هربار خدا رو شکر میکرد.
و ... .