نه احساس خوشحالی میکنم و نه احساس ناراحتی، نه احساس پیروزی میکنم و نه احساس شکست و... .
اینروزا خالیم از هر احساسی و این فاجعهاس.
آخه نارنجی آدم لذت بردن از دلخوشیهایِ کوچک بود. آدم خوشحالیهایِ پاک و ساده بود.
همونی که با دیدن یه گل خوشحال میشد، صحبت کردن با دوستان و اطرافیان اون رو سرحال میکرد.
همونی بود که با آشپزی کردن، نوشتن، نقاشی کردن، رسیدگی به گل و گیاه، موسیقی گوش دادن، کتاب خوندن، خنده به لب دیگران آوردن، فیلم و سریال و انیمیشن و... تلاش داشت زندگی رو زییاتر کنه و لذت ببره.
همونی که با یه پیام ساده از یه دوست قند تو دلش آب میشد.
چهقدر زیبا به آسمون و ابر و ماه و خورشید نگاه میکرد هربار خدا رو شکر میکرد.
و ... .
اوبونتو|ubuntu
آخه نارنجی آدم لذت بردن از دلخوشیهایِ کوچک بود. آدم خوشحالیهایِ پاک و ساده بود. همونی که با دیدن ی
البته که همچنان به موجودات زنده و آفریدههای خدا با لبخند نگاه میکنه؛
اوبونتو|ubuntu
چه خوبه که حداقل یه آدم امن تو زندگیت باشه تا زمانی که حال دلت خوب نیست بری کنارش و بدون هیچ سانسوری
من هم تو این مواقع گاهی مینویسم، اونم برایِ خدا، خدایِ مهربون و شنوندهم، از خودش میخوام که راه درست رو بهم نشون بده، قلبم رو آروم کنه و خودم رو میسپرم به آغوش امن و گرمش❤️🩹.
و کم کم و به مرور زمان میبینم که داره از آشفتگی درونم کم میشه؛
اوبونتو|ubuntu
من هم تو این مواقع گاهی مینویسم، اونم برایِ خدا، خدایِ مهربون و شنوندهم، از خودش میخوام که راه در
ولی بچهها چه خوبه که خدا داریم.