ازبچگی همیشه منتظر اومدن ماه شعبان بودم. دقیقا به همون اندازهای که واسه محرم، منتظر میشدم.
یادمه ازبچگی همیشه منتظر اومدن ماه شعبان بودم. دقیقا به همون اندازهای که هر سال منتظر میموندم تا محرم بشه.
دوران بچگیم خیلی زیبا بود. مناسبتها و شادیهای ائمه مساوی بود با جشن و مولودی و دورهمیهای خانوادگی.
شله زرد پختنهای نیمه شعبانಥ‿ಥ
شب بیداریهای خونه عزیزجون یا ننه جون با بچهها✨☁️..
چهقدر التماس میکردیم به مامان و بابا و خاله و.. که تو رو خدا بریم جشن. التماس میکردیم سر اینکه تو رو خدا یکی ما رو گردن بگیره ببره ما رو جشن😭😂..
اوبونتو|ubuntu
چهقدر التماس میکردیم به مامان و بابا و خاله و.. که تو رو خدا بریم جشن. التماس میکردیم سر اینکه
دختر خوب و مودب شدن و ثابت کردن اینکه آره بابا ما بزرگ شدیم، میتونیم مواظب هم باشیم، میتونید چند ساعت بهمون اعتماد کنید. قول میدیم بچههای خوبی باشیم، کنار هم باشیم و..🍬☁️.