#من_خشن_نیستم
📩 روایت ارسال شده از #تبریز
✍ شوهرم همیشه و در همه چیز در حال کنترلکردن من است. من حق هیچ تصمیمی را ندارم. حتی همیشه، میخواهد فقط با اتوبوس جایی بروم . یکبار نوهام در بغلم خوابش برده بود و سوار تاکسی شدم. ناسزایِ خیلی بدی گفت وقتی فهمید در تاکسی هستم.
▫️با اینکه آسایشِ خیلی خوبی داریم، اما هیچ حس خوب و علاقهای به خانه ام ندارم از بس محدودم کرده، و هیچکار نمیتوانم بکنم و تقریبا هیچکس به خانه ما نمیآید.
▫️پا به پایش در مغازه و خرید کار کردهام. اما هیچ حق و حقوقی برای من قائل نیست. حتی پول تو جیبی هم به من نمیدهد. وقتی هم کمی پول طلب میکنم، خیلی شکاک برخورد میکند که بگو ببینم پول برای چه میخواهی. قبلاً هم هرچه به اسم من بود، در خرید و فروشها، به اسم خودش زد. وقتی هم حرفی میزنم میگوید، همین هشت یک این مال و اموال برایت کافی است.....
🔺 تجسّس در دین ما، ممنوع است!
این غیرت است یا شکاکیت؟
نقاشی و روایتِ زندگی، ارسالی از مخاطبان
@unity_story
#من_خشن_نیستم
✍ #شکاکیت در حد کم شاید نشان دهنده #تعصب، دوشت داشتن و #غیرت شما باشد، ولی شک و بدبینیِ افراطی تان؛ نشاندهنده اختلال شخصیت، شماست.
▫️عوامل اقتصادی، میتواند یکی از علّتهای مهم شکاکیت باشد، بعنوان مثال، ممکن است، فرد در گذشته، شراکتِ اقتصادیِ شکست خورده ای را در اثرِ خیانتِ شرکای خود تجربه کرده باشد.
▫️فرد شکاک حتی اگر در زمان حال مسئله ای برای شک کردن پیدا نکند، مشکلاتی را برای آینده فرض کرده و به عملکرد درست همسرش در مقابل آن مشکلات فرضی شک می کند.
یادمان باشد که؛
امتناع از توضیح و استدلال منطقی وضعیت، فرد شکاک را بدتر می کند، اما پاسخ دادن و روشن کردن نقاط مبهم نیز چندان مشکلی را حل نمی کند!
اسلام، شخصیتِ یک مؤمن حقیقی را در نگرشِ مثبتِ او به آینده، تعریف میکند... نه توقف در گذشته ای تلخ!
⭕️ دینداری را نباید از سر گرفت؟
@unity_story
#من_خشن_نیستم
ما به اندازهی خاطرات خوشی که از دیگران داریم، به آنها عشق میورزیم. هر چه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد، علاقه و وابستگی ما به او بیشتر میشود.
پس ⤵️ ؛
برای کسی که بیشتر دوستش داریم و میخواهیم بیشتر دوستمان بدارد؛
باید خاطرات خوشِ زیادی بسازیم تا بتوانیم برای همیشه در قلب او ثبت شویم ❤️.
- جین وبستر
@unity_story
#من_خشن_نیستم
🔺 گاه، بسیاریِ از رفتارها و یا نگاه های تند ما، و یا قهرها و کم محلی های خشونت آمیز ما، ریشه در صفت #توقع دارند!
توقعِ از دیگران، (حتی از نزدیک ترین افراد) سبب می شود، که انسان، بیش از آنکه، توجهش به عملکرد خودش باشد، به عملکردِ دیگران توجه کرده و از آنها، انتظار محبت، رفتار نرم، همکاری، و یا جبرانِ محبت های خودش را داشته باشد...
👈 و این سبب میشود که؛
در صورتِ عدمِ بازخوردگیری از دیگران، آرامشِ روحی خود را از دست داده، و به رفتار یا کلام خشونت آمیز (رنجش، کم محلی، قهر، نگاهِ تند، کلامِ بامنّت و کنایه، و یا حرکاتِ تُند و...) مبتلا میشود!
✨ اسلام، مؤمن حقیقی را فاقدِ صفت #توقع میداند!
مؤمنان حقیقی، همیشه از خودشان توقعِ بهترین رفتارها را دارند، نه از دیگران!
@unity_story
#من_خشن_نیستم
🔥 هنگامی که خشمگین و برآشفته هستید، در دشواریِ خود به دام می اُفتید.
و هرچه بیشتر خشمگین شوید و دست و پا بزنید، بیشتر در باتلاق دشواری ها فرو خواهید رفت!
#آنتونی_رابینز
💫 خشم همنشین بسیار بدی است، عیب ها را آشکار، بدی ها را نزدیک، و خوبی ها را دور میکند!
#علی_بن_ابی_طالب ع
@unity_story
#من_خشن_نیستم
🔥 هنگامی که خشمگین و برآشفته هستید، در دشواریِ خود به دام می اُفتید.
و هرچه بیشتر خشمگین شوید و دست و پا بزنید، بیشتر در باتلاق دشواری ها فرو خواهید رفت!
#آنتونی_رابینز
💫 خشم همنشین بسیار بدی است، عیب ها را آشکار، بدی ها را نزدیک، و خوبی ها را دور میکند!
#علی_بن_ابی_طالب ع
@unity_story
#من_خشن_نیستم 🔥
✍ بازیگوشیهای پسربچه پرانرژی و سر و زباندار به راه بود. شیرینکاریهای زبانی و رفتاریاش لبخند بر چهره مادر میانداخت و لحظه به لحظه بر عمرش میافزود. میگفت جاهای خالی زندگیام را همین وُروجک پر کرده است؛ خوش سر و زبانیاش به او رفته و البته چهره و قد و بالایش.....
با گفتن این سخن، غم بر چهرهاش نشست.
▫️ادامه داد؛ خیلی دوستش داشتم. از دستم درآوردندش! عاشقش بودم و به خاطرش در برابر پدر و مادر و همه ایستادم. قید همه چیز را زدم، حتی خودم را! با همه چیزش ساختم. بداخلاقیهایش، مستیهایش، رفیق بازیهایش و حتی خیانتهایش! سالها پنهانکاری کردم. نمیخواستم کسی بوی ناخوشیِ زندگیمان را حس کند. سردی چندسال پایانیاش کوهی بر دلم بود و فشاری چندین تُنی بر قلبم، اما باز دوستش داشتم! به خاطرِ کارش هفته به هفته خانه نبود و روزهای بودنش نیز باز هم نبود! یار و یاور و مونس تنهاییهای من این پسر بود و هست. همه بدیهایش را به خاطر عشقش، یا نمیدیدم یا توجیه میکردم، اما واپسین رفتارش... ماهها بود که با یکی از همکارانش زندگی مشترک داشت و منِ سادهدل هر بار گمان میکردم که در مسافرت کاری است! دیگر نتوانستم تاب بیاورم و باز هم تمامقد جلوی خانوادهام ایستادم! درخواست طلاق کردم. عکس پروفایل آن خانم را نشانمان داد و با اندوهی سنگین و آهی سرد گفت که همه میگویند من از او زیباترم! و با ریشخندی از شرم پرسید: «چنین است!؟»
▫️تلخی داستان مادر و پسربچه شیرینش آنجا زهرآگین شد که پسر، ابزار فشار پدر شده بود و راهی برای آزار زن دلداده و مادر مهربان. مرد با این شرط طلاق را پذیرفته بود که تا سن قانونی بچه، مادر حق ازدواج نداشته باشد وگرنه بچه را از او خواهد گرفت! اکنون مادر و بچه تنها زندگی میکنند، اما پدر...💥
#سبک_زندگی_انسانی
@unity_story
#من_خشن_نیستم
✍ خسته به خانه رسیدم. ناهار پیش از رسیدنم آماده و سفره چیده شده بود؛ سپاسگزاری کردم و خوردم. او پای اجاق گاز بود و پیاز و سیبزمینی سرخ میکرد، و از کتاب فارسی میخواند و پسرم دیکته مینوشت. لابهلای واژههایش برایم میگفت که به خاطر میهمانی امشب، زودتر خرید رفته و باید تا رسیدن ميهمانها همه چیز آماده باشد؛ باز سپاسگزاری کردم و ظرفها را در ظرفشویی گذاشتم و روی کاناپه غش کردم!
👀 بیدار که شدم، سالاد درست میکرد و آهسته با بچه ریاضی کار میکرد. جابهجا شدم و نگاهی به قوری و کتری انداختم و مطمئن شدم که چای آماده است! بلند شدم و دو تا چای خوشرنگ ریختم و با هم خوردیم. گفت که امروز خیلی خستهام! گفتم شرمندهام و سپاسگزار! پس از کمی خوش و بش لیوانها را شستم و پرسیدم الان چه کار داری؟ گفت چندان کاری نمانده! فقط کاش ميهمانها زودتر بیایند تا بیشتر دورِ هم باشیم. با کمی شرمندگی رفتم سراغِ کامپیوترم. همچنان که به دنبال خبرها بودم، میشنیدم که او و پسرم در واحد چند ١٠ متریمان پنالتی میزنند و...
🔔 کمی که گذشت، گفت پسرم بس است، امروز خستهتر از همیشهام! باید ناهار فردای برادرت را نیز آماده کنم!
زنگ به صدا درآمد و میهمانان یکی پس از دیگری وارد شدند و او با تلاش برای پنهانکردن خستگیاش با گشادهرویی به آنان خوشامد میگفت. بشقابها را پیش میهمانان میگذاشتم و میوه و شیرینی تعارف میکردم و او در آشپزخانه یک چشمش به اجاق گاز بود و یک چشمش به پذیرایی من و همه اندیشهاش به بهترین پذیرایی ممکن.
🍱 سفره را پهن کردیم و شام آورده شد و چیدمان با مدیریتش کامل شد. مانند عقاب بالای سفره میچرخید تا چیزی کم نباشد و گوش به زنگِ میهمانان که نکند چیزی بگویند یا چیزی بخواهند و یا... شام خورده شد. میهمانان از او و من سپاسگزاری میکردند و من شگفتزده از اینکه چرا من!؟ ظرفها که جمع شد، بهسرعت سراغ تنها کاری که بلدم ،رفتم و شستن را آغاز کردم. چند تن از خانمها آمدند و گفتند: ای وای زشت است! چرا شما!؟ ما خجالت میکشیم! اصلاً امکان ندارد! و... مردها هم که بر کاناپهها لم داده بودند، به شوخی و جدی تیکه میانداختند و بلند بلند میخندیدند! ریشخند آنان برایم پذیرفتنیتر بود تا خجالت خانمها و زشتبودن کار من در نگاه آنان! به یاد مادرم افتادم که یک بار با دیدن ظرف شستنم گفت خیلی زشت است! مرد که نباید ظرف بشوید! و من به یاد ميهمانیهایی افتادم که او یک تنه چند ١٠ تن را مدیریت میکرد و پدرم....
🔺خشونت در حق زنان، گاهی بی صداترین خشونت هاست.... مراقب باشیم ❗️
@unity_story
#من_خشن_نیستم
#خشونت_نگاه
چشم های ما پل ارتباطی ما با دیگرانند!
و احساسات، انرژی های مثبت و منفی از نگاه ما به دیگران منتقل میشوند!
🚫 نگاه های خشونت آمیز از روی طعنه ، تمسخر، قضاوت و ... میتوانند چنان تاثیری در روح و روان افراد بگذارند که اثراتش تا مدتها در ذهن باقی مانده و باعث تخریب عملکردشان شوند... بطوریکه نقشِ تخریبی بالاتری، از تنبیه های فیزیکی و جسمی دارند.
✔️ نگاه می تواند، مستقیماً در تولید عشق یا نفرت، در اطرافیان شما مؤثر باشد...
تصمیم با شماست ❗️
@unity_story