«با اشکها جنگیدهام، بر غصهها خندیدهام؛ از جیب آدمها کمی دیوانگی دزدیدهام!»
«چون زلف توأم جانا، در عین پریشانی
چون بادِ سحرگاهم، در بیسر و سامانی»
ـ رهی معیری
”مجهول|𝐔𝐧𝐤𝐧𝐨𝐰𝐧‟
اگر فقط جایِ خالی دیگران بود، غصهای نداشتم. آدم هرجور که بتواند، با جای خالی دیگران کنار میآید؛ اما جایِ خود من خالی است و این جای خالی دیگر شوخیبردار نیست.
-ماشادو د آسیس-
دلا امشب هوای شب نشینی با قلم دارم
هوای جرعه ای از شعرهای تازه دم دارم
من امشب از رديف و وزن و از مصراع بيزارم
ميان دفتر شعرم، فقط يک عـشق کم دارم
#شب_بخیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️✨بـر جـنـگـلِ بـرف،
☕️✨آفـتـابـی داریـم
❄️✨از نــــورِ طـــلا،
☕️✨رنـگ و لـعـابـی داریـم
❄️✨هـــر پــنــجــره ای
☕️✨منظره ای رشکِ بهشت
❄️✨بـرخـیـز و بـبـیـن چـه
☕️✨روز نـــابـــی داریـــم
صبح تان بهشت🌤
دم صبح و
هوای چشم هایٺ
ڪشد با شوق
دل را پا به پایٺ......
در این صبح پر
از سوز زمسٺان
دلم ڪَرم اسٺ
با هُرم صدایٺ.......🤍