کانال ܝوܢܚ݅ܝ̇ߺܭَـــܝܨ و ܢ̣صــــیܝࡅ߳ߺߺܙ
🔴مرغ سحر در شام آخر دولت
شما که زبان گرگهای دنیا را بلدید، لااقل کمی منطقالطیر یاد بگیرید شاید مشکل مرغ با مذاکره حل شود! تا محو زبان بدن دیپلماسی شدیم، اقتصاد ما چغر بدبدن شد. اگر یک ارزن همت داشته باشیم، دیگر مشکلات مزرعه اقتصاد را گردن آن مترسک کاکلطلا نمیاندازیم که جو را جای خود کاشته است. کدخدا، برای حل مشکل بازار مرغ ما تخم دو زرده نمیگذارد. سوءمدیریت مرغی نه به تحریم ربط دارد و نه به قحطی؛ نتیجه تحریمِ خودباوری و قحطی تدبیر است. آقایان باعرضه! مدیریت عرضه و تقاضای ماکیان را درست کنید، مدیریت آدمیان پیشکش! با جادوی اقتصاد آزاد، مرغها را لیبرال کردهاید تا از قفس قیمت رها شوند. دستگاه محاسباتی مرغ پخته را چنان مختل کردهاید که سفره مردم را دام بلا میبیند تا هم غم فراقش اشکمان را درآورد و هم تصور مزهاش بزاقمان را. آن بستههای کتفوبال را بلندپرواز کردهاید تا همه برای مشاهده مانور هوایی آنها صف بکشند. مرغ، همان دشمن فرضی است که در جنگ اقتصادی داریم از آن شکست میخوریم.
وقتی با کنجنشینی نمیتوان کنجاله را مدیریت کرد، طبیعی است با بستنشینی نتوان اقتصاد مقاومتی را بسط داد. مدیریت مانیتوری، تصویری مینیاتوری از مرغ خلق میکند تا تابلوی «مرغ دولتی» برای عزت مردم گران تمام شود. وقتی توانمندی ملی را در حد خودکفایی در تولید لولهنگ و آبگوشت بزپاش میدانیم، طبیعی است که در تهیه سور و سات جوج هم درمانده شویم. قرارگاه فرماندهی طیور، برج مراقبت قلعهمرغی نیست که ناظر افت و خیز طیارهها باشد. مدیریت کفمیدانی، قیمت مرغ را به قرارگاه میرساند.
سفره دل مردم که باز میشود، از مرغی میگویند که از سفره آنها بار سفر بسته. عزت مرغهای امروز ثمره به خاک و خون کشیده شدن و زنده به گور شدن جوجههای دیروز است. زمانی گوشت سفید قوت لایموت بود ولی امروز قیمت آن روزگار مردم را سیاه کرده است. مرغ آزاد ما را به مرگ گرفته تا به تب مرغ دولتی راضی شویم. آقایان متخصص گفتاردرمانی! وقتی مرغهای زبانبسته در بازار قشقرق به پا میکنند، برای اینکه زخم مردم را نمکسود نکنید، بهتر است زبان به کام بگیرید.
مدعی بودید عزت ملی را به ایرانیان بازمیگردانید، نه به پرندگان! میخواستید پاسپورت را مایه افتخار کنید اما امروز کارت ملی را مانع ازدحام کردهاید. صف مرغ در آستانه انتخابات، صف رأی را جمع میکند، تا حماسههای قبلی دیگر تَکرار نشود! بگذارید در شام آخر دولت، سفره مردم آبرومند باشد، شکوهمندی پیشکش. صبح انتخاب نزدیک است. یادمان باشد «مرغ سحر» برایمان آب و نان نمیشود. در این دام و دانهها گرفتار نشویم.
روزنامه وطن امروز/ ۱۸ فروردین ۱۴۰۰
✍#زهرا_محسنی_فر
#کانال_روشنگری_و_بصیرت
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@uphjnv
سال هزار و چهارصد و غم
سالی سخت بود؛ عامالحزن، سال اندوه، روزگار عجایب، دوران شگفتیها. برگ برگ تقویم پر شد از حوادث خونچکان؛ وقایع پُرتکان. سیزدهبهدری که سفارتمان رنگ خون و بوی باروت گرفت. کروزهایی که آسمان قبة الصخره را ستارهباران کردند. بیمارستان شفا که آوارش جراحتی به قلبها گذاشت. لکهابری به پشتوانهی یک کوه، که جلوی شهید جمهور درآمد. رقابت درونگفتمانی، که دودش به چشم همه رفت. صندوق رأیی که کال بود و یک سال زودتر رسید. مهمانی که در لنگرگاه ثبات خاورمیانه، ترور شد. تلهی «تلهی تنش» که دو بار از آن جستیم.
ابرفراصوتهایی که قشنگ خوابیدند. تیری که ترامپ را گوشمالی داد. افتتاحیه المپیکی که خدا را به آن راه ندادند. تب خرید طلا که به اقتصاد مریض، داغ زد. ارزی که افسارش پاره شد و ترمز برید. پیجرهایی که عباسهای بیدست و چشم آفریدند. سیدی که از زیرِ زمین تا زِبَر آسمان پر کشید. عروس خاورمیانه که عزادار شد. جمعهی نصر که مانور اقتدار بود. تابوی حمله به خاک ایران که شکسته شد. تحریرالشامی که برای تقدیم شام آمد. غزه، که تلی از خاک شد. چوب سنوار، که عصای موسی شد.
پابرهنگانی که امپراتور دریا شدند. آتشی که به جان آتشافروز جنگهای دنیا افتاد. مترسک کاکلطلایِ روسیاهی که به کاخ سفید برگشت. دلقکی که در سرزمین گاوچرانها تحقیر شد. قانون حجاب که مثل همیشه یتیم و سرگردان ماند. نفَس کارگران محبوس معدن طبس که مثل معیشتشان تنگ شد و از شماره افتاد. تبادل اسرا که با تحقیر رسانهای اسرائیل همراه بود. لبنان که در تشییع سید مقاومت سنگ تمام گذاشت. دبش، که دو وزیر سابق را راهی زندان کرد. وزیر اقتصاد که کلهپا شد. ترکیه و سوریه و یمن و فلسطین و بیروت که هنوز انبار باروتاند.
اینها سال ما را ساخت؛ آمیزهای از غم و غرور، بُهت و تحسّر، غلیان و خموشی، دلآشوبی و قرصدلی و آه و آه و آه. آه از بزرگانی که رفتند. آه از فرصتهایی که گذشتند. آه از داغهایی که بر دل نشستند و آه از تابوهایی که شکستند. اما ظاهر حوادث مصیبتبار، گاهی باطن رخدادهای تمدنساز را میپوشاند. از عام الفیل تا عام الحزن، خدای شِعب همان ربالبیت بود، اما بشر به قدر یک بعثت به خدا نزدیکتر شد. لیلة المبیت، اجماع بر ریشهکنی اسلام بود، اما مبدأ تاریخ هجری شد. سالها را باید در مقیاس هزاره قضاوت کرد. سال هزار و چهارصد و غم، سال هزار و چهارصد و نصر هم بود. آینده، گذشته را معنا خواهد کرد.
✍#زهرا_محسنی_فر