خسته شدم از آدمایی که همیشه الکی ازم طلبکارن، انگار وظیفمه به حرف اونا عمل کنم و بگم چشم یا دولا راست شم، یا مهربون باشم، مبادا از دستشون ناراحت شم وگرنه من مقصرم، گور باباتون بابا.
هرروز تصمیم میگیرم از فردا مرموز باشم و کمتر حرف بزنم، باز به خودم میام میبینم اون روزم از هیچکاری برای دلقک بازی فروگذار نکردم.
اکثر دردسرهایی که الان برا خودم درست کردهام، زمانی اتفاق افتادهان که حوصلم سر رفته بود.
یه وقتهایی فکر میکنم که هیچ چیزی توی
دنیا به اندازهی دوست داشتن و دوست داشته
شدن اهمیت نداره.
دیگه بهم ثابت شده که تو هر بحث و دعوایی اونی که بیشتر داغ کرده و داد و بیداد میکنه بی گناه تره، مقصرا همیشه به خودشون مسلطن، اروم و بی صدا مغزتو نابود میکنن و عصبانیت میکنن.
تنها هدف من از زندگی اینه که به جایی برسم
که وقتی صبح از خواب بیدار میشم به جای
فحش دادن، لبخند بزنم.