هدایت شده از تأملات
بادهای غربی در جریانهای دینی
⚜تبیین
🔹اندیشه و تفکر در هر دوره ای رنگ و بوی زمینه و زمانه را می گیرد. کنشگران علمی و فرهنگی مانند همه کنشگران اجتماعی نمی توانند به فضای اجتماعی و تحولات آن بی تفاوت باشند.
🔹زمانه ما، زمانه ای تحت سیطره #فرهنگ_غرب و در معرض بادهای غربی است. بادهای که پس از ورود به جامعه طوفان ایجاد می کنند و همه چیز را زیر رو می کند و برخی از بنیانها و درختان را از بیخ و بن می کنَد.
اصلا تمدن جدید غرب طوفانی پدید آمد و مثل طوفان می خواست همه چیز را دگرگون کند و #منطق_جدید تولید کند منطقی که بر سلطهء اراده و کارآمدی اجتماعی و اراده معطوف به قدرت تاکید دارد.
🔹هرجا که اراده و قدرت محور حیات انسان قرار گرفت و عقل و آگاهی را به عقب راند آنجا محل ورود بادهای غربی و تمایل به سمت دنیا و دوری از حکمت مشرقی و حیات متعالیه است.
هر چند در غرب، دین و اشراق حذف نمی شود اما تحت سیطره و منطق معطوف به اراده و قدرتِ برامده از بادهای غربی زیرو رو می شود و رنگ جدید می گیرد و به اسارت مادیت و دنیامحوری در می آید و بودن آن به کارآمدی و کارکردهای مادی آن وابسته می شود.
🔹بادهای غربی، غرب را به جایی رسانده که براساس خودآگاهی مداوم تاریخی، توانسته ابزار و منطق نقد خود را نیز تولید کند و هر مخالفی را نیز جزئی از خود کند به نحوی که دستگاه فکری مخالفان و منتقدان را به سرعت در خود هضم می کند و برای مخالفان و معارضان جا و مکان تعیین می کند و در میدانی به بازی می گیرد که خود آن میدان را طراحی کرده است. غیریت سازی و #غرب_ستیزی بخشی از منطق معطوف به قدرت و دستگاه مهندسی اراده ها و کنترل عینیت است.
🔹قدرت و کارآمدی تکنیکال غرب در سلطه بر عالَم و آدم، آنقدر جذاب و پرفسون است که کمتر شخصی می تواند از هیمنه و سیطره آن خود را آزاد کند. از این رو بسیاری که عَلم مقابله و ستیز با آن را بر می افرازند از خود غرب تقلید می کنند و راه آن را کسب ابزار مهندسی و مکانیزم قدرت می دانند و از مشاهده حقیقت و تنظیم خود با واقعیت پرهیز می کنند و آن را منطقی کهنه و ناکارآمد می پندارند. همانگونه که هگل و مارکس از نفی #فلسفه_بودن و اصرار بر تاسیس #فلسفه_شدن داشتند.
🔹همه بادهای غربی به زیرو رو کردن مبانی و بنیانها می پردازند و در درجه اول به نفی بنیانها و منطق کهن یعنی منطق حقیقت و واقع نمایی ادراکات می پردازند و با نفی حقانیت عقل و حجیت ادراکات، بنیان های جدیدی را جستجو می کنند تا براساس دستگاه قدرت و سلطه بر طبیعت و جامعه و ابزار مدیریتِ توزیع و مصرف را تولید کند. البته نه برپایه حقیقت و واقعیت، بلکه برپایه اراده و ساخت واقعیت و به خدمت گفتن دین براساس تفسیرهای نوینِ اراده محور.
🔹 پروتستانتیسم مسیحی، تسهیل گر مدرنیته و سرمایه داری، مصداق بارز این بنیان برافکنی و کارآمدترین محصول بادهای غربی در تغییر مبانی و بنیانهای فکری و دینی انسان مسیحی بود. پروتستانتیسم در واقع تفسیری اراده گرایانه و نوین از مسیحیت برپایه منطق نوین حجیت و استدلال بود. همین تفسیر الهام بخش فیلسوفان بزرگ مدرنیته از دکارت، هابز، لاک و بارکلی، تا کانت و هگل برای فهم دین و دینداری شد. هر چند در اتفاقی طبیعی اما غیر پیش بینی شده، به تقلیل دین و حذف آن از مدیریت اجتماع شد.
⚜عبرت
🔹هرگاه اراده و قدرت محور حرکت انسان و تعیّن بخش آگاهی و معرفت شود و عقل و ادراکات انسان به حاشیه رانده شود پای #نسبی_انگاری مطلق باز می شود و حجیت ذاتی عقل و امکان دست یابی به حقیقت و یقین نفی می شود و نهایتا همه حقایق به #افسانه_های_آرامش_بخش تقلیل می یابد بخصوص حقایق دینی را #افسانه_های_بیشتر می نامند حتی الهی بودن قرآن کریم را افسانه ای بیش نمی دانند.
🔹نسبی گرایی مهمترین، بزرگترین و خطرناکترین محصول بادهای غربی و مدرنیته است که اگر با هر عنوانی همچون #نسبت_گرایی، #اراده_گرایی، #پست_مدرنیته، #پست_نرمال و هر عنوان دیگری به جامعه و تفکری وارد شد شاید در کوتاه مدت، جذاب، جدید، کارآمد و توسعه یافته جلوه کند و خود را منطق ولایت دینی و سرپرستی دین و ابزار مهندسی توسعه اجتماعی جا بزند امادیری نخواهد پایید که به بهانه ای چون #عدالتخواهی به عکس خود مبدل می شود و بساط دینداری را جمع می کند و توسعه سرمایه داری و دنیاطلبی رابسط می دهد.
⚜نکته
🔹حکما و اصولیان مسلمان بواسطه هدایت وحی، به خوبی از حقیقت اراده و توان قدرت مطلع بودند و آن را به عنوان یک حقیقت انسانی و تعیین کننده در عرض عقل و ادراک به رسمیت شناخته و بر تاثیرگذاری آن اذعان داشته اند. اما همواره سعی در حاکمیت عقل به عنوان #حجت_باطنی_خداوند بر گستره وجودی انسان و گسترش ولایت عقل بر اراده ها و حب ها و بغض ها داشته اند. انبیا الهی نیز برای برانگیختن و #اثاره عقل و بازگشت انسانها به میثاق فطرت مبعوث شدند. (نهج البلاغه خطبه ۱)
سید مهدی موسوی
@hodanandboshra