eitaa logo
| مکتوباتِ‌پروین .
144 دنبال‌کننده
28 عکس
4 ویدیو
0 فایل
دفترچهٔ خاطرات اِلی . - با لبخند وارد شوید . و چاي میل کنید ☕ . * اگه وقت‌تون گرفته میشه راحت‌باش ، اینجا رو ترک کن‌ . کپی؟ نه بابا جآن . -مهوانِ عزیز ؟ رفیقِ‌شفیق: @mahvanemoon
مشاهده در ایتا
دانلود
دفترچهٔ خاطراتم را باد برد و کل شهر عاشقت شدند .
شد شد ، نشد غصه نخور بیا برات قهوه بریزم.
آدما میگن حالشون خوبه اما با هنذفری چاوشی گوش میدن .
اکنون ما بزرگسالیم ، سکوت میکنیم و والدین‌مان از مشکلات‌شان برایمان می‌گویند .
دیروز حوالی عصر ، تمام قبرستان‌ِ شهر را به دنبال تو گشتم ، یک دختر محزون با چشمانی غم‌زده و پالتو ای مشکی که در میان انسان‌هایِ اطراف گم گشته بود ! درست به یاد دارم که آسمان هم مانند دل من ابری بود و آرام آرام چنان که کسی از ماجرای رفتنت بوی نبرَد برای خود آهسته اشک می‌ریخت و با نوای صدایش مرا دلداری میداد . دلم می‌خواست گریه و شیون از سر گیرم و خود را بر زمین گرم کوبم ، اما چه سود ؟ تو مگر بازمی‌گشتی ؟ قطره‌های اشک‌ بی‌پروا بر روی رخسارم می‌ریزند ، اشک‌هایم مزاحم دیدم میشوند و نمی‌گذارند سنگِ سفید بر روی جنازهٔ بی‌جانت را بنگرم، نامِ زیبایت بر رویش خودنمایی میکند . نگاهم را به پایین میکشم تاریخ اولین نگاهت به این جهانِ ظالم ذکر شده‌است ، آه چشمم به تاریخ آخرین وداع‌ات میفتد همان روز که از یادم رفت تو را در آغوش بگیرم .. - مکتوب‌ شده‌ در تاریخِ [ بیست‌و‌سهٔ‌دوازدهِ‌صفر‌سه . ]
حرف‌هایم نه ، دیگر صدایم رو به اتمام بود .
آشفته‌ام همانند اسفند که معشوقهٔ زمستان است ، اما همه میخواهند دست او را در دست بهار بگذارند .
* امروز بیست‌وپنج‌اسفندماه روز یادبود [ بزرگوار پروین‌اعتصامیِ ]
و گریستم به یاد تمام رویا‌هایی که تا می‌خواستیم نوازششان کنیم پژمردند .
فرفری موی غزل‌ساز منی.
حق با مامان بود که می‌گفت " مراقب باش رابطهٔ دوستی خاک نگیره ، کم‌رنگ بشه ولی خاک نگیره ناراحتی و دلخوری پیش بیاد ولی خاک نگیره، یه مدت دور باشین ولی خاک نگیره، حالتون بد باشه ولی خاک نگیره که اگه خاک بگیره و گرد و غبار روزگار بشینه روش دیگه پاک نمیشه. "
موضوع بر سر امید بود چیزی مقدس‌تر از زندگی - شانه‌هایم میلرزند اما چه جانانه در برابر اندوه مقاومت میکنم ! دستانم دیگر توانِ تحمل این خروار از امید و آرزو را ندارند ، انگشتانم یکدیگر را رها میکنند و هرچه در دستم امید جمع کرده بودم به زمین می‌ریزد ، پا به فرار می‌گذارم و همراه خود اندکی امید باقی مانده را می‌برم ، هنوز دلم روشن است این مقدار امید به کارم بیاید ..